نظرات کاربران درباره کتاب کلارا و خورشید

کلارا یک "ای.آف" هست که دنیا رو از پشت پنجره‌ی فروشگاه می‌بینه. آ.ف‌ها همیشه منتظرن تا یکی بیاد اون‌ها رو بخره و بتونن وارد دنیای بیرون بشن. اون‌ها به عنوان دوستان مصنوعی هوشمندی عمل می‌کنن که وظیفه همراهی انسان‌های کم سن و سال رو بر عهده دارن. کلارا کمی با بقیه متفاوته. اون دقت زیادی به روابط دیگران داره و می‌تونه احساسات بیشتری رو متوجه بشه. اما زندگی کردن بین آدم‌ها خیلی هم راحت نیست. هرچند زندگی بین آدم‌ها، برای خود آدم‌ها هم راحت نیست. درک احساسات آدم‌ها و اینکه با هر حرکت اشتباه، ممکنه باعث ناراحتی دیگران بشی یا بهشون آسیب بزنی چندان ساده نیست. دنیای پاد‌آرمان‌شهری‌*ای که ایشی گورو متخصص اونه، در عین سادگی، ترسناکه. این‌که چه کارهایی از عهده‌ی آدم‌ها برمیاد. داستان کلارا و خورشید، ابتدا ممکنه کمی مبهم به نظر بیاد، ولی کافیه با ادبیات و انتخاب کلمات کلارا آشنا بشید تا وارد فضای ترسناک و بُرنده‌ی داستان بشید.🙂🤍📚

حتی اگه لازم باشه ۱۰ ستاره بهش میدم. فوق‌العاده احساسی و زیبا. دنیای انسانی و رباتی رو به زیبایی تلفیق کرده بود. از نظر من موضوع بسیار بکر بود. ترجمه خیلی خوب و کاملا میتونستی خودت رو جای تک تک شخصیت‌ها بذاری. بسیار لذت بردم.

کتاب در مورد داستان دختری که با یه دوستی آشنا میشه.داستان کلارا داستان بچه های امروزی است که چگونه با تکنولوژی در ارتباط هستند و رفتار آنها را در آینده بیشتر بیان می کند.این قصه را جزو قصه های تخیلی علمی هم می توان تصور نمود. شاید نویسنده خودش به نیروی دعا درخواست خالصانه از خدا اعتقاد نداشته بلکه امیدش به نیروی جادویی کائنات و خورشیده است و از نیروی اصلی غافل مانده است.

در یک کلمه محشر. کازوئو کلا محشره.

ایده داستان درباره جهانی که رباتها در ان کارهای بسیاری انجام می دهند جذاب است و راوی، رباتی که برای دوستی و همراهی نوجوانان طراحی شده، دلنشین است، عشق نوجوانانه، روابط انسانی و تنهایی آدمها به خوبی داستان پردازی شده در عین حال مثل بقیه کتابهای نویسنده پایان بندی معنادار و شسته رفته ای ندارد و در کل این عرفان رباتی و یا حتی روایت بازیافتن زندگی پس از دوره سخت بیماری جای کار زیادی داشت و شتابزدگی در پایان داستان به دلم ننشست.

ترجمشو دوس نداشتم

داستان کودکانه و تین‌ایجری بود و فاقد عمق کافی. کشش لازم برای ادامه‌ی مطالعه در من ایجاد نشد.

🌙 داستانی از زبان یک هوش مصنوعی به نام کلارا، یک اِی.اِف (Artificial Friend). ••• اوایل داستان ، کلارا توی فروشگاه اِی.اِف هاست و توی ویترین مغازه منتظر کسیه که اون رو به عنوان دوستش بخره‌.. و با اومدن دختر ۱۴ ساله‌ی لاغر بانمکی به اسم جوزی، کلارا امیدوار میشه که بالاخره بتونه بره و دنیای بیرون رو ببینه؛ چون کلارا همیشه مشتاق یادگیری و مشاهده ی دنیای بیرون از فروشگاه بوده... ••• «خورشید» در این کتاب نماد امیده. امید به روزی روشن، زمان و زندگی ای بهتر... خورشید به انسانهای درمونده کمک می‌کنه و به اونها جان دوباره می‌بخشه ☀️✧*°۰ و ایمانی که کلارا به خورشید داره ، با اینکه خیلی ساده و بچگانه به نظر میاد، واقعاً زیباست :) کلارا با اینکه یک انسان نبود، معنای عشق و امید رو خیلی خوب درک کرد و من در آخر کتاب، از ته دل ناراحت شدم که داستان تموم شد ⁦ಥ‿ಥ⁩ ••• 🌼. داستان معماهای زیادی داره و خیلی هاشون اصلا به اصل داستان و هدفش ربطی ندارن، برای همین خیلی بهشون بها داده نمیشه و ما از ماهیتشون خبردار نمی‌شیم ! ( مثل قضیه ی بچه های ارتقایافته که قشنگ در موردش صحبت نشد تا بفهمیم دقیقاً چیه!) 🌻. در واقع معما و داستان شخصیت های مادر و پُل، هلن و ونس و ریک اصلا ربطی به ما و کلارا ندارن.. ما در این کتاب از دید کلارا ، این شخصیت های درمونده و تنها رو مشاهده می‌کنیم و مثل کلارا، ازشون یاد می‌گیریم... نقش ما به عنوان خواننده فقط همینه ، نه فهمیدن معماها! 🌸. بنابراین میگم که از این کتاب انتظار یه داستان هیجان‌انگیز و باحال رو نداشته باشید.. با روند آروم و بی‌نهایت کُند داستان برید جلو.. اما در کل، کتاب قشنگ و تاثیرگذاریه :) 🌿🧡 به نظرم اگه حوصله ی کُند بودن روندش رو دارید بخونید و لذت ببرید.. ولی به همه پیشنهاد نمیشه واقعاً. چون ممکنه حوصله‌سربر باشه برای خیلی ها.. واسه همین «مطمئن نیستم» رو زدم✅ ••• 🎥🎞️ حین خوندن، خیلی یاد این انیمه سینمایی افتادم ، واقعا قشنگه، پیشنهاد می‌کنم ببینیدش: - Sing a bit of harmony

الان که صفحه ی ۲۰۰ هستم و تا اینجا فقط درگیر روابط رباطی به نام کلارا با دختری به نام جوزی هستم اصلا لذت نبردم. برعکس غول مدفون که رفته رفته جذاب تر می شد. یعنی تا آخر ما درگیر روابط خواهیم بود؟اصلا دوستش ندارم

کتاب کلارا و خورشید کتابی فوق العادس ... زندگی ما انسان ها با کلی پستی و بلندی رفتارهایمان از نظر و دید یک ربات ک به دست خود انسان ساخته شده .. رباتی ک در تمام زندگیش از بدو تولید تا انتها به دنبال عشق و زندگی و تمام هدفش میگردد و چقد این رابطه قشنگ است... واقعا ذهن جناب ایشی گورو قابل تحسین و ستایش است بابت این همه خلاقیت و زیبایی🦋

فکر کن توی دنیایی زندگی می‌کنی که آدما نه تنها سعی می‌کنن ژنتیک خودشون رو ارتقا بدن، که برای تنهایی بچه‌هاشون ربات‌های هوشمندی به شکل انسان بسازن که همدم بچه بشه. دنیای داستان کلارا و خورشید چنین دنیاییه، و کلارا ربات هوشمندیه که از دریچه چشم خودش دنیا رو می‌بینه و داستان رو روایت میکنه‌. به خاطر همین، در کنار اینکه اوایل این داستان خیلی ساده به نظر میرسه، هرچی جلوتر میریم و کلارا با هوشمندیش چیزهایی رو متوجه میشه و دیگران نسبت بهش توقعاتی نشون میدن، بیشتر باعث شگفتی‌مون میشه. کلارا و خورشید کتابی نبود که بهش ازش جملات قصار هشت ریشتری با مفاهیم عمیق کشید بیرون! یا حتی شاید کتابی نباشه که بخوایم یه زمانی دوباره‌خوانیش کنیم. ولی دنیایی که کلارا می‌بینه در خاطرمون می‌مونه، و احتمالاً تا مدت‌ها بعد از خوندن این کتاب کلارای مهربون رو فراموش نخواهیم کرد‌. ۹ آذر ۱۴۰۲

نسخه ی چاپی رو خوندم. داستان قشنگیه اما متن کتاب از نظر ترجمه به نظرم اشکالاتی داره و باعث میشه خوندنش اونقدر که باید روون نباشه. من رمان "باقیمانده ی روز " ش رو بیشتر میپسندم.

ابتدا بگم داستان درمورد یک ربات هست و اسم این نسل از ربات ها ای اف هست ... "اینکه بدونید داستان درمورد یک ربات هست باعث میشه با داستان زودتر ارتباط برقرار کنید" و به طورکلی داستان خوب و سرگرم کننده و دوست داشتنی ای هست و البته بخشی از داستان که شاید بشه گفت اوج رمان هست ، کمی ترسناک وگنگ هم میشه 👌🤖🕹

داستان جالبی داشت

قشنگ بود

بد نبود

از اعجاب کتاب تجربه کردن زندگی‌ها و شرایطیه که تو واقعیت ناممکنن تو با کتاب می‌تونی سفر کنی به آینده‌ای که ندیدی به سرزمین که هرگز پل نذاشتی کتاب گنگ گاهی گیج کننده و حتی شاید غیرمنطقی بود ولی هیچ کدوم از اینها روی جذابیت داستان اثری نذاشته بود. داستان کلارا، ربات دوست داشتنی که سعی می‌کنه احساسات و واکنش‌های پیچیده‌ی انسانها رو درک کنه و یادبگیره

نگاه متفاوت به رشد تکنولوژی و تغییر جهان داره و مثل همه اثار ایشی گورو روان و لذت بخشه.

به نظرم حتما بخونیدش البته شاید برای بعضیا یه جوری به نظر بیاد که نوجوانانه و تینجریه

این کتاب یکی از عمیق ترین کتاب های بود که خواندم

در یک کلمه میشه این کتاب رو "جالب" توصیف کرد. پنجره ای برای ساده کردن پیچیدگی های زندگی، گامی به عقب برداشتن و نظاره کردن مشکلات از وجوه دیگه. اسمش ای اف عه اما در واقعیت، میتونه هزاران چیز دیگه باشه، به شخصه کلارا رو یک طرز تفکر میدونم. ترجمه خانم شکراللهی بی نظیر بود و هر کلمه، در جای درست خودش قرار گرفته بود. به شدت توصیه میکنم.

داستان جذابیه و به نظرم طوریه که عموم میپسنده ولی از وسطای کتاب انگار مترجم عوض میشه و ترجمه خیلی بد میشه، من به شخصه دیگه دوست نداشتم خوندن کتاب رو ادامه بدم

چه کتاب زیبایی بود و چه داستان بخصوصی داشت. نویسنده های ژاپنی یه لول دیگه‌ن

اگر میدونستم داستان در این ژانر هست هیچ وقت شروعش نمیکردم... خوشحالم نمیدونستم ژانرش چیه و خوندمش!

اولین کتابیه که هیچ حس و نظری راجع بهش ندارم. اوایل کتاب برام یکم گنگ بود اما دیدم داستان ساده تر از اون چیزیه که فکر میکردم. چون کتاب نوبل برده بود خیلی سطح توقعاتم بالا بود اما دیدم انچنان گیرایی و کشش نداره که بتونه منو درگیر خودش بکنه.

من عاشق جزئیات زیبایی هستم که از مشاهداتش میگه، اینکه چقدر لذتبخشه دیدن محیط اطراف به صورت فرم و رنگ و نور و این جَو چقدر جذاب و شگفت انگیزه، چون کلارا یه ربات هوشمند هست همه چیز براش جالب و تازه هست اینطور با دقت از مشاهداتش حرف میرنه اما آخر کتاب به شدت دلگیر و ناامیدکننده بود برای من و یه جورایی حس بی معنایی و پوچگرایی بهم منتقل کرد.

دیدن و درک دنیا از دید یک ربات شبه انسان جالب بود. در حد اینکه اوایل داستان اصلا متوجه نشدم داستان از زبان یک ربات باشه:)

کتاب خوبیه و داستان بسیار متفاوتی داره‌. شنیدن صحبت درباره عواطف و ادراکات انسانی از زبان یک ربات که علاقه زیادی به صاحب خودش داره و به جزئیات زندگی و طبیعت دقت زیادی میکنه به نظرم بسیار جالب و جذاب اومد. نمیدونم شاید تو درک زندگی دید مخاطب رو باز تر کنه و به نظرم تو این زمینه موثر هم هست .... روند داستان ثابته و فراز و فرودی نداره و این باعث شد من یکم از کتاب خسته بشم و یکم کتاب رو ورق زدم تا به قسمت های جلوتر برسم. در واقع اون کششی که میخواستم رو برای من نداشت هر چند این از زیبایی کتاب کم نمیکنه. در کل توصیه میکنم بخونینش، خودتون رو به جریان کتاب بسپرین و توقع اتفاق خاص و ناگهانی نداشته باشید و از مسیر مطالعه و نکات ریز اما پر اهمیت اون لذت ببرید

شاید روزی برسه که همه ما دست از دوستی های آدمیزاد گونه برداریم و دست به دامن سیستم های متشکل از سیم و مرکب و برنامه نویسی شده بشیم. شاید جهان ما به کلاراهای بی شماری نیاز داشته باشه... در طول داستان اتفاق خارق العاده ای نخواهد افتاد اما در نهایت سادگی و شفافیت مفهوم فراموش شده ی ‘ انسان بودن صرف نظر از هرچیزی ‘ رو بهمون یاداوری میکنه. موهبت انسان بودن که کلارا متوجه ارزش و چگالی اون شد ...

متن کتاب یا شاید ترجمه ش طوری نبود که بخوام ادامه بدم...کشش نداشت برام :(

کتاب نحوه ی تکامل ذهنی انسان رودرغالب یک رمان ساینسفیکشن وعلمی تخیلی به مخاطب به شکلی ساده وروان انجام داده ومی توان گفت این کتاب برهوط واقعیته پراز ایده های مختلف صحبت وتئوری پردازی درباره ی وجودیت رباط وساخت پرتره شخصیت اصلی رمان کلارا یک رباته البته نه اون رباتی که ضعف های انسانی نداره وبامنطق واستدلال می ره جلوبلکه رباتیست که توانایی یادگیری داره نویسنده ی این رمان کازئوایشی گروبرنده ی دوجایزه ی نوبل شده۱برای کتاب غول مدفون۲برای کتاب بازمانده ی روزکه فکرکنم فیلمشودیده باشین پیشنهادمی کنم این کتاب روباتومئنینه مطالعه کنید

همیشه دلم میخواسته بدانم دنیای آینده با وجود ربات ها چه شکلی هست و آیا روابط بین انسان و ربات میشود برپایه عاطفه باشد؟ جالبی داستان این بود که از زبان یک ربات روایت می‌شد که او هم در حال یادگیری هست، احساسات دارد و برای زندگی تلاش می‌کرد.

من کتاب رو تا نصفه خوندم و دوست نداشتم،اصلا متن به شکلی نیست که بتونه خواننده رو به دونستن ادامه اش تشویق کنه،نمی دونم حالا

کتاب جالبی درباره یک ربات است. جذابیت داستان، شخصیت پردازی این ربات و تحلیل‌های اوست. تنها نکته منفی که با آن مواجه شدم مبهم بودن برخی قسمت‌های داستان بود.

ابتدا بگم داستان درمورد یک ربات هست و اسم این نسل از ربات ها ای اف هست ..."اینکه بدونید داستان درمورد یک ربات هست باعث میشه با داستان زودتر ارتباط برقرار کنید" به طورکلی داستان خوب و سرگرم کننده و دوست داشتنی ای بود 🤖☉

کتاب جالبی هستش کتابی که راجب احساسات ربات ها و ماشین های اطراف بشر اتفاقی که دز سالهای آینده خواهد افتاد را ایشی گورو خود آن را به تحریر در آورده

من خیلی خوشم اومد از داستان

بدک نبود اما به هیچ عنوان به پای کتاب های ایزاک آسیموف نمیرسه که در مورد ربات ها کلی کتاب نوشته