نظرات کاربران درباره کتاب رقیب های ازلی

من حس میکنم دارم به دو شکل عاشقش میشوم،چهره به چهره و کلمه به کلمه. خلاصه:این داستان راجع به آیریس وینو که در طول یک سال گذشته زندگیش دچار تغییرات شگرفی شده.برادر آیریس(فارست)به جنگ رفته،خودش درس رو در اخرین سال تحصیل رها کرده و توی چاپ روزنامه مشغول کار شده و یه رقیب جدی هم اونجا پیدا کرده،رومن کیت نقطه مقابل آیریسه یه خانواده نسبتا متمول داده و از ایریس هم خیلی وقت شناس تره.یک روز آیریس برای برادرش نامه ای مینویسه ولی به طرز جادویی اون نامه به دست رومن کیت میرسه و داستان از اونجا رنگ و بوی دیگه ای میگیره. خب خلاصم یکم بد بود.😭😂🗿🗿 داستان فضای خیلی جذابی داره طوری که میتونی خودتو توی کارگاه چاپ روزنامه تصور کنی،صدای ماشین چاپ رو بشنوی و نامه هایی که توی هر کدوم شخصیت ها شناخت بیشتری نسبت به هم پیدا میکنن رو بخونی. جدای از اون کتاب اساطیر خاص خودش و جنگ و جدال های مخصوص اون ها رو داره که در طول داستان پرده از رازشون برداشته میشه. عشق و علاقه بین شخصیت ها خیلی ملموسه🥺 (به جز ۳۰ ص اخر که همه چیز هول هولکی شد). پ.ن:تا جلد دوم نیومده نخونیدش😂 به کیا پیشنهاد میشه بخونن: اونایی که یه فانتزی کیوت دوست دارن اونایی که عشق بین رقبا و دشمن ها رو دوست دارن اونایی که عاشق اساطیر منحصر به فرد هر کتابن اونایی که فضای روزنامه و تحریر و نامه نویسی رو دوست دارن به کی پیشنهاد نمیشه: رمنس هیترها🗿😂 امیدوارم به دردتون بخوره هر چند خیلی کامل نیست.

این کتاب یه موضوع خیلی ناز و دلنشینی داشت. از همون اولش که شروع به نامه‌نگاری می‌کنن، یه حس نرم و گرم توی داستان جریان می‌افته که واقعاً حال آدمو خوب می‌کنه. اون جنس از صمیمیتی که کم‌کم بینشون شکل می‌گیره دقیقاً همون چیزیه که خیلی دوست دارم 😂 اصلا منو به وجد میاره این مدل روابط لطیف. داستان کشش نسبتاً خوبی داشت؛ نه از اون مدل‌هایی که نتونی لحظه‌ای زمین بذاری، ولی کاملاً قابل‌خوندن و روون بود و مهم‌تر از همه، خسته‌کننده نمی‌شد. این برای من خودش یه نقطه قوت جدیه. کلا هم باعث شد بعد مدتی یک کتاب رو تا ته بخونم. عاشقانه‌ی داستان هم درست اندازه بود. زیادی شلخته نبود، زیادی هم اغراق‌شده نبود. یه‌جورایی منو یاد «بابالنگ‌دراز» انداخت؛ می‌دونم خودش داستان جدا و متفاوتیه، ولی حسش، همون حس لطیف و دنج و نازیه که آدمو ذوق زده می‌کنه 😂😭. ترجمه هم واقعاً خوب بود. از اون ترجمه‌هایی که وسطش حرص نمی‌خوری یا مجبور نمی‌شی حدس بزنی چی سانسور شده. راحت می‌خونی و باهاش پیش میری. تنها چیزی که یکم غافلگیرم کرد، این بود که نمی‌دونستم جلد دو هم داره! یعنی ناراحت بودم که چرا تموم نشد، ولی بعدش هم‌زمان خوشحال هم بودم که قرار نیست از ایریس و رومن خداحافظی کنم. در مجموع، برای من ۴ از ۵ بود. کتابی که حس خوب می‌ده و ارزشش رو داره که کنارش وقت بذاری. حتما جلد های بعدی رو میخونم تا بفهمم داکر و انوا چرا اینقدر همه رو اذیت می‌کنند و در مجموع سرنوشت دختر و پسر گلم چی میشه 😭.

یک کتاب متوسط بود داستان تقریبا جدید بود و طولانی برای کسایی که کتاب های فانتزی دوست دارن قطعا کتاب خوبی

کتاب بسیار جذابیه

بسیار زیبا یکم تخیلی یا شاید هم فانتزی درباره خدایان زمین و آسمان (که من نتونستم ارتباط بگیرم) پایان تقریباً شاد اما دنباله دار.. به شدت منتظر ادامه کتاب*ــ*

کتاب در کل عالی بود فقط امیدوارم که در آینده جلد دومش هم در طاقچه قابل مطالعه باشه

کتاب به عنوان یک فانتزی آروم و با کمی هیجان بسیار خوب بود. من که به شخصه خوشم اومد. اگه دنبال ی فانتزی آروم می گردید کتاب خوبی.

داستان خوبی بود با ترجمه خوب و ویرایش کم نقص که این روزها کم پیش میاد. ولی باوجود هیجان انگیز بودن خط داستانی، نمی دونم چرا اونقدرها پرکشش نبود! ولی به هرحال داستان سرگرم کننده ای داشت و وقتی جلد دومش بیاد احتمالا می خونمش. داستان درباره دو نویسنده-خبرنگار هست که با هم رقیب هستند بی اینکه بدونن با جادوی ظریفی به هم متصلن. در این داستان از جادو و فانتزی های هیجان انگیز و ابرقهرمان خبری نیست و فانتزی اثر کمی در داستان داره ولی جذابیت های خودش رو هم داره.

زمان نوشتن این نظر، کمی بیشتر از پنجاه درصد از کتاب رو خوندم و باید بگم بعد از سه تا کتاب که اصلا جذبم نکردن و نیمه کاره ولشون کردم، این کتاب واقعا واقعا واقعا جذبم کرده و دوست دارم بدون وقفه تا آخرشو بخونم. یه داستانی داره که هم طرفداران فانتزی هم رومنس و حتی کسانی که دلشون تحمل یه داستان خیلی ماجرایی یا ناراحت کننده رو نداره میتونن باهاش ارتباط بگیرن. حتی اتفاق های غمگینش (با اینکه من باهاشون گریه کردم از بس که با حس نوشته و ترجمه شده) طوری نبود که درگیرم کنه. ماجراش هم طوری هست که دوس دارین ادامه ش رو بخونین. راحت با داستان همراه میشید.