دانلود و خرید کتاب درباری از شعله های نقره ای سارا جی ماس ترجمه اطلسی خرامانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب درباری از شعله های نقره ای

کتاب درباری از شعله های نقره ای

معرفی کتاب درباری از شعله های نقره ای

کتاب درباری از شعله های نقره ای نوشتهٔ سارا جی ماس و ترجمهٔ اطلسی خرامانی است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است. این اثر جلد ۴ از مجموعهٔ «درباری از خار و رز» است.

درباره کتاب درباری از شعله های نقره ای

کتاب درباری از شعله های نقره ای (A ​Court of Silver Flames) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است. داستان چیست؟ «نستا آرچرون» همیشه فردی مغرور بوده که به‌سادگی خشمگین شده و به‌سختی دیگران را می‌­بخشد. از زمانی که او برخلاف خواسته‌اش وادار به رفتن به «کالدرون» شده و به فی بزرگی تبدیل شده، در تلاش برای یافتن جای خود در این دنیای غریب و مرگ‌بار است؛ مکانی که حالا باید در آن زندگی کند. او انگار توانایی پشت سر گذاشتن ترس و وحشت نبرد با «هایبرن» و هر آنچه را در آن جنگ از دست داده، ندارد. فردی که بیش از دیگران اعصاب او را تحریک می‌کند، کسی نیست جز «کاسین»؛ یک جنگجوی زخم‌خورده که موقعیتش در دربار «ریسند» و «فیرا» او را مدام در نزدیکی «نستا» نگاه می‌­دارد. خشم نستا تنها چیزی نیست که در حضور کاسین تحریک می­‌شود. آتشی که بین آن­‌ها شعله می­‌کشد، غیر قابل انکار است و وقتی ناچار به زندگی با هم در یک خانه می‌­شوند، بیش‌ از پیش حرارت می‌گیرد. با این شخصیت‌های همراه شوید در رمانی فانتزی نوشتهٔ سارا جی ماس.

خواندن کتاب درباری از شعله های نقره ای را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب درباری از شعله های نقره ای

«نستا غار را بسیار بیشتر به درختان ترجیح می‌داد؛ اما وقتی شب فرارسیده و غاری پیدا نکردند، چاره‌ای نیافت جز اینکه پشت سر امری و گوئن از درختی بالا برود. بعد گوئن نشانشان داد که چطور باید نشسته روی درخت بخوابند. به کمک یک طناب بلند. بی‌شک این طناب نیز در میان چیزهایی بود که ملکه بریالین به ایلیریایی‌ها گفته بود اینجا بگذارند. شاید برای بستن اسیرها یا حلق‌آویز کردنشان. گوئن هر شب از آن برای بستن کمر خود به درخت استفاده می‌کرد. آن‌قدر بلند بود که توانستند هر سه نفر که روی شاخه‌ای عظیم در کنار هم نشسته بودند آن را یک‌به‌یک دور خودشان و بعد دور تنهٔ درخت ببندند.

امری از گوئن که بین او و نستا نشسته بود، پرسید: «چطوری از پس جونورایی که از درخت می‌آن بالا تا بخورنت براومدی؟ اونا ایلیریایی‌ها رو مثل سیب از بالای درخت پایین می‌کشیدن.»

«شاید چون بوی ایلیریایی‌ها رو نمی‌دم.» بعد نگاهی به لباسش انداخت و گفت: «البته به‌جز این.» بعد با سر به نستا اشاره کرد. «تو هم بوی اونا رو نمی‌دی. اگه شانس بیاریم بوی ما، بوی امری رو می‌پوشونه.»

نستا که صدایش را به‌خاطر نزدیک‌تر شدن شب پایین آورده بود، گفت: «شاید.»

برف بالاخره ساعت‌ها پیش از بارش بازایستاده و حتی باد تازیانه‌زن نیز آرام گرفته بود. درست مثل یک معجزه.

گوئن سر خم کرد تا امری را ببیند. «دربارهٔ این مراسم چیا می‌دونی؟»

امری دستانش را زیر بغل برده بود تا گرمشان کند. «زیاد می‌دونم. پدرم، برادرم و همین‌طور عموزاده‌های نفرت‌انگیزم یکریز درباره‌اش حرف می‌زدن. توی هر دورهمی خونوادگی مردها داستان جنگ‌آوری‌های سلحشورانه‌شون توی مراسم خودشون رو بارها و بارها تعریف می‌کردن. اینکه چند نفر رو کشتن، از دست چه جونورایی فرار کردن؛ اما هیچ‌کدومشون نتونسته بودن به خود رامیل برسن.» بعد سری برای نستا تکان داد. «همیشه به همین خاطر از کاسین متنفر بودن؛ و همین‌طور از ریسند و ازریل. متنفر بودن از اینکه اون سه تا به قلهٔ کوه رسیدن و کل مراسم رو بردن.»

گوئن با صدایی خفه گفت: «بالا رفتن از اون کوه این‌قدر سخته؟»

امری گفت: «هم رسیدن بهش سخته هم بالا رفتن ازش. پر از سنگ‌های نوک‌تیزیه که می‌تونن مثل چاقویی که پنیر رو می‌بره دو تیکه‌ات کنن.»

نستا به خود لرزید.

امری ادامه داد: «و حالا که به لطف قوانین مراسم سرعت بهبودمون اندازهٔ سرعت بهبود انسان‌ها شده، مگه شانس بیاریم که سالم از گذرگاه انالیوس بگذریم.»

نستا پرسید: «اون دیگه چیه؟»

چشمان امری درخشید. «مدت‌ها پیش، اون‌قدر قبل که حتی تاریخ مشخصی هم براش ندارن، جنگ بزرگی بین فی‌ها و موجودات کهنی که اونا رو تحت سلطه داشتن درمی‌گیره. یکی از نبردهای کلیدی اینجا و توی این کوهستان رخ می‌ده. نیروهای ما ازهم‌پاشیده و تعدادشون نسبت به حریف خیلی کمتر شده بود؛ و به دلیلی دشمن میل شدیدی داشت که خودش رو به بالای رامیل برسونه. هیچ‌وقت بهمون نگفتن دلیلش چی بوده، فکر کنم هر چی بوده فراموش شده؛ اما یه جنگجوی جوون ایلیریایی به اسم انالیوس چندین روز در مقابل دشمن ایستادگی می‌کنه و جلوی پیشرفتشون رو می‌گیره. یه گذرگاه طبیعی سنگی رو بین یه عالمه تخته‌سنگ پیدا می‌کنه و اونجا رو مقر خودش در نظر می‌گیره. درنهایت این جنگجو می‌میره؛ اما اون‌قدر سپاه دشمن رو عقب نگه‌داشته بوده که متحدانمون بتونن خودشون رو به ما برسونن. این مراسم کلاً برای بزرگداشت اونه که انجام می‌شه. بخش‌های زیادی از تاریخ گم شده؛ اما خاطرهٔ شجاعت اون هنوز پابرجاست.»

نستا با خود اندیشید، همان‌طور که نام کاسین در تاریخ ماندگار می‌شد. نام خودش چطور؟ بخشی از وجودش میل داشت که او نیز نامی ماندگار در تاریخ داشته باشد.

امری ادامه داد: «چند راه مختلف برای رسیدن به قلهٔ رامیل هست؛ اما سخت‌ترین راه و بدنام‌ترین راه، راهیه که از گذرگاه انالیوس می‌گذره. از زیر همون طاق سنگی. بهش می‌گن مسیر شکست.»

نستا گفت: «چرا تعجبی نکردم از اینکه فهمیدم این همون راهیه که کاسین و برادرهاش انتخاب کردن؟»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۱۶ صفحه

حجم

۶۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۱۶ صفحه

قیمت:
۱۹۵,۰۰۰
تومان