دانلود و خرید کتاب صوتی ورگ
معرفی کتاب صوتی ورگ
کتاب صوتی ورگ، نمایشنامهای از عباس معروفی است. داستان ورگ، داستان جابهجایی قدرت، جنایت و مکافات و پدرکشی در ایلی اطراف سنگسر است.
نمایشنامه صوتی ورگ را با صدای تعدادی از صداپیشگان توانای کشور میشنوید.
دربارهی کتاب صوتی ورگ
نمایشنامه ورگ، که پایاننامهی دانشگاه عباس معروفی بوده است، نمایشنامهای جذاب و گیرا است که به موضوع قدرت در ایلات و عشایر میپردازد. این جابهجایی قدرت در نهایت به پدرکشی منجر میشود. اینطور که از ظواهر امر پیداست، در ایلات سنگسر جابهجایی قدرت از پدر به پسر باید بر طبق رسوم خاصی صورت بگیرد. پدر در طول زندگی و رشد پسرش او را نظاره میکند، ذره ذره به او اطمینان پیدا میکند و کمکم بخشی از قدرت را به او میدهد. تا آخر عمر او فرا برسد، او تکهتکه قدرت بخشیده و حال میتواند با خیالی آسوده به تماشا بنشیند. اما گاه اینطور نیست. گاه عطش برای به دست آوردن قدرت به کشمکش و جنگی تبدیل میشود که قدرتمند را از میان برمیدارد. ورگ داستان همین کشمکش برای رسیدن به قدرت است.
کتاب صوتی ورگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به آثار نمایشی و مطالعه نمایشنامه از شنیدن کتاب صوتی ورگ لذت میبرند. اگر از طرفداران آثار عباس معروفی هستید، شنیدن کتاب صوتی ورگ لذت بزرگی به شما هدیه میدهد.
دربارهی عباس معروفی
عباس معروفی در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ در تهران متولد شد. دانشآموخته دانشکده هنرهای زیبای تهران در رشته هنرهای دراماتیک است. او حدود یازده سال آموزگار ادبیات فارسی بوده است. و فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد. از عباس معروفی، مجموعهای از داستانهای کوتاه، رمان، نمایشنامه و مجموعه شعر منتشر شده است. بنیانگذاری سه جایزه ادبی به نامهای قلم زرین گردون، قلم زرین زمانه و جایزه ادبی تیرگان را هم در کارنامهی خود دارد. معروفی به خاطر فشار سیاسی از ایران خارج شد و اکنون ساکن آلمان است. کتابهای دیگر او مانند پیکر فرهاد، سمفونی مردگان و فریدون سه پسر داشت هم در ایران مخاطبان بسیاری دارند.
بخشی از کتاب صوتی ورگ
ساموردی در حالی که دنبال چیزی میگردد «شتر با بارش اینجا گم میشه!»
لیلا در حالیکه که به مشکها وصله میزند «دنبال چی میگردی؟»
ساموردی به صندوق دیگری سر میکشد، با یک دست خورجین بسیار کوچکی را گرفته است «کشور؟»
کشور پشت دار قالی نشسته است، نیمرخ «چیه؟»
«خردهریزای من کو؟»
«خردهریزای تو چی هست؟»
«بابا تو یه دستمال پشمی پیچیده بودمشون! اینجاها بود.» سیگاری آتش میزند.
«هرجا گذاشتی وردار دیگه!»
«میخوای چیکار؟»
«میخوام برم.»
«بری؟ کجا بری؟»
«کار دارم.» عصبی و دستپاچه «اون خردهریزای من کجاست پس؟»
«چی شده سام؟»
«مگه قراره چیزی بشه؟» سرگردان دنبال چیزی میگردد. «میخوام برم»
«کجا میخوای بری؟»
«یه دو سه هزارتومنی هم پول میخوام»
«لیلا متحیر نگاهش میکند. «چقدر پول میخوای؟»
«همون که شنیدی.»
کشور از کار وامیماند. «غلط نکنم باز پول گوسفنداشو میخواد!»
«آره، پس چی؟ صدقه سری که نمیخوام! مگه یه عالم گوسفند ندارم؟»
«باز داری صدای منو درمیاری. گوسفنداتو وردار برو، خلاصمون کن!»
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد