دانلود کتاب صوتی خزان خودکامه با صدای رضا عمرانی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی خزان خودکامه

دانلود و خرید کتاب صوتی خزان خودکامه

گوینده:رضا عمرانی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی خزان خودکامه

کتاب صوتی خزان خودکامه نوشتۀ گابریل گارسیا مارکز، ترجمۀ اسدالله امرایی و حاصل گویندگی رضا عمرانی است. انتشارات ماه آوا این رمان را روانۀ بازار کرده است. این اثر، هجو‌نامه‌ای تلخ از زندگی دیکتاتورهای آمریکای جنوبی است.

درباره کتاب صوتی خزان خودکامه

کتاب صوتی خزان خودکامه دربارۀ ژنرال پیری است که بین ۱۰۷ و ۲۳۲ سال دارد. او که ۵۰۰۰ بچۀ نامشروع به دنیا آورده، دیکتاتوری شکاک و هذیان‌گو است و بر کشور استوایی کوچکی در منطقۀ کارائیب فرمان می‌راند. تصویر این مرد همه‌جا هست. او مانند معاصران واقعی‌اش ‌مادری زحمتکش دارد. این مادر، پرنده‌فروش دشت‌های بی‌حاصل است. مرغان فرتوت و وارفته‌اش را با قلم‌مو رنگ می‌کند و در بازار می‌فروشد. وقتی مادر می‌میرد، پسرش او را به‌طور مضحکی تا مقام قدیسان بالا می‌برد. یگانه‌همسر قانونی این دیکتاتور، راهبۀ سابقی است که ترک صومعه کرده است. او در بازار روز دزدی می‌کند و سرانجام یک روز در بازار تره‌بار به چنگ ۶۰ سگ خشمگین می‌افتد که او را همراه با پسر کوچکش می‌درند. رمان خزان خودکامه را هجو‌نامه‌ای تلخ از زندگی دیکتاتورهای آمریکای جنوبی دانسته‌اند. این اثر سبک نگارش خاص و با آثار قبلی گارسیا مارکز تفاوت دارد. این متن بدون جداکردن پاراگراف‌ها از هم و تقریباً بدون فواصل لازم دنبال می‌شود، جمله‌های طولانی گاه تا یک فصل فقط با ویرگول از هم جدا شده‌اند و در نقطه‌گذاری از نقطه به حد امساک و ویرگول به حد افراط استفاده شده است. تغییر راوی، تغییر زاویهٔ دید و نوع روایت در این رمان، به جذابیت اثر افزوده است.

شنیدن کتاب صوتی خزان خودکامه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کلمبیا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره گابریل گارسیا مارکز

گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۲۸ در کلمبیا به دنیا آمد. او داستان‌نویس و رمان‌نویسی است که به حرفۀ روزنامه‌نگاری نیز مشغول بود. مارکز خبرنگار و منتقد فیلم نیز بود و نمایشنامه و فیلمنامه هم می‌نوشت. برخی گابریل گارسیا مارکز را محبوب‌ترین و شاید بهترین نویسنده در اسپانیا، پس از سروانتس، می‌دانند. این نقل قولی از کارلوس فونتس (نویسنده) است. مارکز در کودکی، پیوسته، در معرض افکار، باورها و قصه‌های خیالی و خرافاتی مردم اطراف‌اش بود. به‌طوری‌که تفکیک خیال و واقعیت از یکدیگر برایش سخت و دشوار شده بود. این نویسندۀ مشهور، در دوران جوانی، در رشتۀ حقوق تحصیل می‌کرد اما آن را رها کرد و به نوشتن روی آورد. گابریل گارسیا مارکز نخستین داستان خود را در سال ۱۹۴۶ در یک روزنامه به چاپ رساند. این داستان «سومین استعفا» نام داشت. درون‌مایه‌های تاریخی که حاصل و نشان‌دهندۀ شناخت گابریل گارسیا مارکز از کشورش است، در آثار او هویداست. سبک نگارشی مارکز را رئالیسم جادویی می‌دانند. این سبک، در بستری واقع‌گرایانه، حاملِ رخدادهایی غیرواقعی است. برخی از آثار وی عبارت‌اند از صد سال تنهایی، عشق سال‌های وبا، شرح وقایع پیشگویی‌های مرگ، تشکیلات سری شیلی، ژنرال در دخمه پرپیچ و خم، مهاجر غریبه، عشق و مصیبت‌های دیگر، حقیقت ماجراجویی‌های من، هیچکس حق ندارد برای سرهنگ نامه بنویسد، اسیر ساعت شیطانی، یک روز پس از شنبه، خاکسپاری بزرگ مامان و... . گابریل گارسیا مارکز در سال ۲۰۱۴ در مکزیکوسیتی درگذشت.

درباره اسدالله امرایی

اسدالله امرایی در اولین روز اردیبهشت ۱۳۳۹ به دنیا آمد. او در نوجوانی مطالعه را با نشریه‌های روز آغاز کرد. در همان زمان دومین فرد مهم زندگی‌اش یعنی یکی از همسایه‌هایشان، وارد زندگی‌اش شد. این همسایه که معلم و اهل ادب و فرهنگ بود، او را به ادبیات داستانی علاقه‌مند کرد و باعث شد اسدالله امرایی از سال ۱۳۵۵ قلم به دست بگیرد و پا در دنیای نوشتن بگذارد. اولین اثر داستانی این نویسنده و مترجم ایرانی، با نام «سیگار خاموش» در پیک نوجوان به چاپ رسید و به‌دنبال آن، دریافت اولین جایزهٔ ادبی کامش را شیرین کرد. امرایی از سال ۱۳۶۰ وارد حرفهٔ روزنامه‌نگاری شد و بیش از ۳ دهه با روزنامه‌ها و مجلات مختلفی همچون کیهان، اطلاعات، سروش، همشهری، گردون، کارنامه، آدینه، ایران جوان، آفتاب و... به‌عنوان روزنامه‌نگار همکاری داشت. اسدالله امرایی مدتی هم در استخدام سازمان هواشناسی کشور بود و در بخش روابط بین‌المللِ این سازمان فعالیت می‌کرد. او در دورهٔ متوسطه مشغول به تحصیل بود که دبیر زبان انگلیسی‌اش، استعداد زبان‌آموزی‌ او را کشف کرد. همان زمان بود که با تشویق‌های دبیر زبان، چند داستان کوتاه انگلیسی را ترجمه کرد و تصمیم گرفت این مهارت را به‌صورت آکادمیک فرا بگیرد. برای همین در دانشگاه در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد و موفق به دریافت مدرک کارشناسی در این رشته شد. او توانست ترجمهٔ داستان «امتحان رانندگی» نوشتهٔ آنجلیکا گیبز، نویسندهٔ اهل آفریقای جنوبی را که اولین کار جدی‌اش در حوزهٔ ترجمه بود، در روزنامهٔ اطلاعات منتشر کند. در سال ۱۳۶۸ موفق شد اولین کتابی را که ترجمه کرده بود، به‌طور رسمی به چاپ برساند؛ کتابی تحت‌عنوان «خوش‌خنده و داستان‌های دیگر»، نوشتهٔ هانریش بل.

ترجمهٔ مجموعه داستان کوتاه «مردان بدون زنان» (Men Without Women) اثر ارنست همینگوی، یکی دیگر از مهم‌ترین آثار اسدالله امرایی در قامت مترجم است؛ کتابی که نسخهٔ فارسی آن به‌همت این مترجم ایرانی برای اولین‌بار در سال ۱۳۷۰ وارد بازار نشر شد. اسدالله امرایی آثار مهمی از ادبیات جهان را به فارسی ترجمه کرده است؛ از جمله «خزان خودکامه» اثر گاربریل گارسیا مارکز، «کوری» و «بینایی» هر دو نوشتهٔ ژوزه ساراماگو، «گل‌های میخک» از ریموند کارور و همین‌طور آثار سه‌گانهٔ ایزابل آلنده که شامل کتاب‌های «سرزمین اژدهای طلایی»، «شهر جانوران» و «جنگل کوتوله‌ها» می‌شود. در اینجا تعدادی از مهم‌ترین ترجمه‌های اسدالله امرایی را آمده است: کتاب «داستان‌های زنان دربارهٔ زنان» که اسدالله امرایی تک‌تک داستان‌های این کتاب را خودش از منابع مختلف جمع‌آوری و یا از شخص نویسنده دریافت کرده؛ داستان‌هایی از نویسندگان زن در سراسر جهان که به مسائل و دغدغه‌های زنان می‌پردازند و کتاب «خزان خودکامه» (The Autumn of the Patriarch) که حاوی یک رمان مشهور از گابریل گارسیا مارکز است و به شرح داستان یک دیکتاتور مستبد می‌پردازد.

بخشی از کتاب صوتی خزان خودکامه

«آخر تعطیل هفتگی، لاشخورها با منقار، توری پنجره‌های ایوان کاخ ریاست‌جمهوری را شکافتند و وارد شدند، کوبش بال‌هایشان، زمان ماندۀ درون کاخ را، به حرکت درآورد، سپیده‌دم دوشنبه ‌شهر در نسیم گرم و ملایمی از خواب قرون بیدار شد که از جسد مردی‌ بزرگ و جلال رو به زوال، برمی‌خاست. تنها در این هنگام بود که جرئت کردیم و قدم به درون گذاشتیم، بی‌آن‌که دیوارهای لرزان سنگی و بتنی را خراب کنیم، که نظر تندروها بود و بی‌آن‌که با ورزا در اصلی را از پاشنه درآوریم که دیگران پیشنهاد می‌کردند، چه کافی بود یکی فشاری دهد تا دروازه‌های سنگین پر از گلمیخ که در دورۀ برو برو، در برابر قلعه‌کوب‌های ویلیام دمپی‌یر، راهزن انگلیسی، تاب آورده بود وا برود. گویی به حال‌و‌هوای دوران دیگری قدم گذاشته‌ایم، زیرا هوای حجره‌های پر از نخالۀ ‌این کنامِ‌قدرت رقیق‌تر بود، سکوت سنگین‌تر و دیرین‌تر، در کورسوی روشنایی چیزی به چشم نمی‌آمد.

سنگفرش‌های سرتاسر حیاطِ اول به علف‌های هرز راه داده بود، درهم ریختگی پاسگاه نگهبان‌های فراری را دیدیم و اسلحۀ بازمانده در قفسۀ مهمات، میز درازی از چوب پرداخت نشده، با بشقاب‌های باقی‌ماندۀ ناهار یکشنبه که از ترس، نیم‌خورده مانده بود، در سایۀ یال فرعی، ساختمان مقر ادارات دولتی را دیدیم، قارچ‌های رنگی و زنبق‌های بی‌رنگ را میان احکامی‌ یافتیم که سیر عادیشان، کندتر از بی‌روح‌ترین زندگی‌ها بود، وسط حیاط سنگاب غسل تعمید را دیدیم که در آن، بیش از پنج پشت، نسل اندر نسل، با تشریفات نظامی‌، مسیحی شده بودند، اسطبل باستانی نایب‌السلطنه‌ها را دیدیم که به مهمانخانه تبدیل شده بود و میان گل‌های کاملیا و پروانه‌ها، کالسکۀ چهار چرخۀ پشت رکابدارِ زمانِ شورش، گاری زمان طاعون، کالسکۀ سال ستارۀ دنباله‌دار، نعش‌کش دوران پیشرفت و نظم، لیموزین خوابگرد قرن اول صلح را دیدیم، همه دست نخورده و سالم و زیر تار گردگرفتۀ عنکبوت‌ها رنگ شده به رنگ‌ پرچم ملی. در حیاط مجاور پشت نرده‌ای، بوته‌های گل سرخ پوشیده از غبار مهتابی را دیدیم که جذامیان، در دورۀ شکوه عمارت، زیرشان می‌خوابیدند، بوته‌ها را به حال خود رها کرده بودند و آن‌قدر گسترده شده بود که در آن فضای پرگل‌ به ندرت گوشه‌ای پیدا می‌شد که عطر گل به مشام نرسد، آمیخته با بوی مهوعی که از انتهای باغ می‌آمد و با تعفن مرغدانی و بوی ترش تپاله و بول گاوها و سربازان قصر سلطنتی دورۀ استعمار می‌آمیخت که حالا به آغل شیردوشی تبدیل شده بود.

راهی از میان انبوه گیاهان گشودیم، تاق‌های ضربی ایوان را با گلدان‌های میخک و با شاخ و برگ‌های بنفشه فرنگی و آستروملیاشان دیدیم که اقامتگاه متعه‌ها بود، از ته‌مانده‌های خانگی و تعدد چرخ‌های خیاطی معلوم می‌شد که بیش از هزار زن با گله‌ای از تخم مول‌های هفت ماهه، این‌جا زندگی می‌کرده‌اند، آشوب جنگ بازار مطبخ‌ها، لباس‌های پوسیده از آفتاب سر تشت‌ها، مبال‌ها، گنداب‌روهای روباز مشترک سرباز‌ها و متعه‌ها را دیدیم و در آن پشت بیدهای مجنون تنومندی یافتیم که در گلخانه‌های عظیم کشتی‌ها با خاک و شیرۀ نباتی و نم بارانشان سبز سبز از آسیای صغیر آورده بودند و پشت بید‌ها، دارالحکومۀ درندشت اندوهبار به چشم می‌خورد که کرکس‌ها از لای کرکره‌های لب‌پَر تو می‌رفتند. لازم نبود آن‌طور که فکر می‌کردیم، در را از پاشنه دربیاوریم، زیرا چنین می‌نمود که در اصلی به فشار فوتی باز شود، از پله‌های سنگی بالا رفتیم و وارد تالار اپرا شدیم که قالی‌هایش، زیر سم گاوها پاره شده بود، از سرسرا تا اتاق خواب‌های شخصی، دفاتر کار و تالارهای تشریفات را دیدیم که جولانگاه گاوهایی شده بود که پرده‌های مخملی را می‌جویدند و رودوزی صندلی‌ها را به دندان می‌کشیدند، تصاویر باشکوه قدیسان و سربازان را دیدیم بر کف تالار، میان اثاث شکسته و تپالۀ گرم گاوها، تالار غذاخوری را دیدیم که گاوها روفته بودند، تالار موسیقی که گاوها ریده بودند توی آن، میزهای دومینو، به هم ریخته و ماهوت دریدۀ میزهای بیلیارد جلو روی ما بود، در گوشه‌ای دستگاه باد را دیدیم که روزگاری همۀ پدیده‌های چهار گوشۀ عالم را جعل می‌کرد تا اهل خانه، دوری دریای ناپدید شده را تحمل کنند. جا‌بجا قفس‌هایی دیدیم با روکش پارچه‌ای که شبی از شب‌های هفتۀ گذشته، موقع خواب پرندگان روی آن‌ها کشیده بودند. از پنجره‌های بی‌شمار، جانور پهنِ خفته را دیدیم که همان شهر بود، بی‌خبر از این دوشنبۀ سرنوشت‌ساز تاریخی که آغاز می‌شد و فراسوی آن، در افق، خاکستر پرنخالۀ گودال‌های شبیه درۀ ماه را دیدیم که دشت بی‌پایانی بود که زمانی دریا را در خود جا می‌داد.»

معرفی نویسنده
عکس گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز
کلمبیایی | تولد ۱۹۲۷ - درگذشت ۲۰۱۴

گابریل گارسیا مارکز در شهر آراکاتاکا در کلمبیا به دنیا آمد و هشت سال نخست زندگی‌اش را با پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند. پدربزرگ و مادربزرگ مارکز، هر دو داستان‌سرایان فوق‌العاده‌ای بودند، اما رویکرد آن‌ها در داستان‌گویی با یکدیگر بسیار تفاوت داشت. پدربزرگش به مارکز جوان داستان‌هایی درباره‌ی تاریخ، جنگ و مزارع موز محلی گفت. از سوی دیگر، مادربزرگ او زنی خرافاتی بود که به شدت به ارواح و جهان ماوراء طبیعی اعتقاد داشت و داستان‌هایی که برای مارکز تعریف می‌کرد نیز شامل همین مضامین بود.

ehsan
۱۳۹۷/۰۹/۱۵

به به با ترکیب مارکز و اسدالله امرایی و رضا عمرانی مگر این لذت انتها دارد. واقعا دست مریزاد. بسیار لذت بردم. هرچند در ترجمه کلمه patriarch که در اسم اصلی کتاب آمده پدرسالار به نظر درست‌تر است تا خودکامه. چون

- بیشتر
کاربر 8901469
۱۴۰۳/۰۷/۱۴

خوانش گیرا نبود با اشتباهات در مکث و تلفظ

maryam_7457
۱۴۰۳/۰۶/۰۸

آقای عمرانی اشتباهات لحن و تلفظ دارند که روانی متن رو از بین میبره. برای مثال "گُند بزرگ" رو در دو جا "گَند بزرگ" تلفظ می‌کنند. یا تاکیدها رو بر کلمات اشتباهی در جملات می‌گذارند.

سارا
۱۴۰۳/۰۱/۰۴

مجموعه بی نظیر نویسنده و مترجم و گوینده ( مارکز، امرایی، عمرانی) نتیجه ای فوق العاده داشت که از هر لحظه گوش کردن به این کتاب لذت می برید. همه ما باید این کتاب را بخوانیم یا گوش دهیم . "

- بیشتر
کاربر ۵۷۹۷۰۳۷
۱۴۰۲/۰۴/۲۶

مارکز که مارکز است، ترجمه جناب امرائی و خوانش جناب عمرانی فوق العاده است . ما ایرانی ها باید این کتاب را بخوانیم یا بشنویم

پیمان
۱۴۰۰/۰۱/۲۰

یه شاهکار به تمام معنا از مارکز برای همه ی مردمان تمام اعصار جدای از همه باید از ترجمه ی آقای امرایی هم تشکر کرد که روح و سبک مارکز رو در برگردان فارسی حفظ کردن و البته صدای آقای

- بیشتر
brightstar
۱۴۰۰/۰۱/۲۰

صدای گوینده آقای عمرانی عالی است برای آثار گابریل گارسیا مارکز.بسیار دوست داشتم صداشون رو چون کتاب رو ظرف حدودا ۳،۴روز گوش دادم سریع گوش داده شد خیلی باهاش ارتباط نگرفتم این نظر من بود ولی شاید بار دیگه گوش بدم

- بیشتر

زمان

۱۱ ساعت و ۱۲ دقیقه

حجم

۶۱۵٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱۱ ساعت و ۱۲ دقیقه

حجم

۶۱۵٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۶۲,۴۰۰
۴۳,۶۸۰
۳۰%
تومان