
دانلود و خرید کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب
برای خرید و دانلود کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب نوشته مت هیگ و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب
کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب نوشتهٔ مت هیگ و ترجمهٔ نیما مانی است. آرمان سلطان زاده و شیما درخشش گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و آوانامه آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی به ما نشان میدهد اگر فرصتهای دیگری برای زندگی داشتیم، چه اتفاقی میافتاد.
درباره کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب
تابهحال فکر کردهاید اگر این فرصت را داشته باشید که زندگیتان را با تصمیمهای دیگر ببینید، چه احساسی پیدا میکنید؟ قصهٔ کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب با نوجوانیِ «نورا» آغاز میشود؛ زمانی که میخواسته به یک شناگر حرفهای تبدیل شود. بعد به ۳۵سالگی نورا میآییم؛ چندین ساعت پیش از آنکه بمیرد. نورا بهسراغ کتابخانهای مرموز میرود تا بداند داستان زندگیاش با تصمیمهای دیگر چگونه میشد و اگر در جایی از زندگی انتخاب دیگری میکرد چه سرنوشتی در انتظارش بود. زندگی نورا پر از پشیمانی است، اما در این کتابخانه فرصتی برایش فراهم میشود تا اوضاعش را تغییر دهد. او این انتخاب را دارد که زندگی کنونیاش را با زندگی جدیدی عوض کند؛ مسیر شغلی جدیدی داشته باشد، روابط شکستخوردهاش را از نو بسازد و رؤیاهای کودکیاش را دنبال کند.
کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب رمان تکاندهندهای است که برندۀ جایزۀ گودریدز از نگاه مخاطبان شده است. این رمان از تأثیر انتخابهای کوچک و بزرگ در زندگی ما سخن میگوید و جایی میان زندگی و مرگ است. کتابخانهٔ درون این رمان صوتی، کتابخانهای بیانتهاست که داستان واقعی هر انسانی در آن منعکس شده است. این کتاب در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز نیز بوده است.
شنیدن کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره مت هیگ
مت هیگ در سال ۱۹۷۵ در شفیلد انگلستان به دنیا آمد. او رماننویس و روزنامهنگار است. مت تحصیلاتش را در دانشگاه هال در رشتهٔ زبان انگلیسی و تاریخ به پایان برد. او آثار داستانی و غیرداستانی بسیاری برای کودکان و بزرگسالان نوشته است. مت هیگ در ۲۴سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد، اما توانست آن را پشت سر بگذارد و به زندگی باز گردد. رمان «کتابخانهٔ نیمهشب» یکی از آثار اوست.
بخشی از کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب
««خانم اِلم که صحبت میکرد زندگی در چشمانش جاری بود و چشمانش مانند لکههای آب روی زمین که مهتاب بر آن تابیده باشد برق میزد. خانم اِلم: «بین مرگ و زندگی یه کتابخونه وجود داره و قفسههای داخل اون کتابخونه تا ابد ادامه دارن. هر کتاب این فرصت رو بهت میده که یکی از زندگیهای متفاوتی رو که میتونستی داشته باشی تجربه کنی. تا ببینی اگه انتخابهای دیگهای توی زندگیت کرده بودی سرنوشت و اوضاعت چه تغییری میکرد... آیا اگه این فرصت بهت داده میشد چیزهایی که ازشون پشیمونی رو تغییر میدادی یا نه؟»
نورا پرسید: «پس من مُردم؟»
خانم اِلم سر تکان داد و گفت: «نه. با دقت گوش کن. گفتم بین مرگ و زندگی.» با حالتی مبهم به امتداد ردیف قفسهها اشاره کرد و ادامه داد: «مرگ اون بیرونه.»
«خُب، پس من باید برم اون بیرون چون من میخوام بمیرم.» نورا شروع به راه رفتن و حرکت کرد.
اما خانم اِلم سر تکان داد و گفت: «مردن اینجوری نیست.»
«چرا نباشه؟»
«این تو نیستی که سمت مرگ میری. این مرگه که بهسراغ تو میآد.»
به نظر حتی مرگ هم چیزی بود که نورا نمیتوانست بهدرستی انجامش دهد.
احساس آشنایی بود. احساس ناقص و ناکافی بودن در تمام ابعاد و وجوه زندگی. زندگی ناقص، مرگ ناقص.
«خب پس چرا من نمردهم؟ چرا مرگ سراغ من نیومده؟ من که خودم براش دعوتنامه فرستادم. من میخواستم بمیرم. اما هنوز اینجا وایستادم و نفس میکشم. هنوز هشیارم و چیزهای دورم رو حس میکنم.»
«خُب، اگه اینجوری خیالت راحتتر میشه، تو به احتمال خیلی زیاد در حال مردنی. آدمهایی که به کتابخونه میرسن معمولاً زیاد اینجا نمیمونن، حالا یا زنده میمونن و به زندگی برمیگردن یا میمیرن.»
نورا که به این موضوع فکر میکرد-که هر لحظه بیشتر و بیشتر هم داشت به آن فکر میکرد-فقط قادر بود به موقعیتهایی که به آنها دست نیافته است فکر کند. چیزها و موقعیتهای اجتماعی زیادی هم وجود داشت که او به آنها دست نیافته بود و به افراد متفاوتی تبدیل نشده بود. پشیمانیهایی که بهطور مداوم در سرش تکرار میشد. من شناگر المپیک نشدهام. من یک یخچالشناس نشدهام. من همسر دَن نشدهام. من یک مادر نشدهام. من خوانندۀ گروه «هزارتو» نشدهام. من موفق نشدم به یک آدم خوب یا خوشحال تبدیل شوم. من نتوانستهام از وُلتر مراقبت کنم، و اکنون در آخر حتی نتوانستهبود بمیرد. این حجم از موقعیتها و امکاناتی که بر باد داده بود واقعاً رقتانگیز بود.
«نورا، مادامیکه کتابخونۀ نیمهشب پابرجاست تو از مرگ در امانی. حالا باید تصمیم بگیری چهجوری دوست داری زندگی کنی.»»»
دیگران دریافت کردهاند
با صدای آرمان سلطان زاده
مشاهده همهسایر کتابهای آوانامه
مشاهده همهاطلاعات تکمیلی
دستهبندی | |
شابک | undefined |
زمان | ۱۱ ساعت و ۱۶ دقیقه |
قابلیت انتقال | ندارد |
حجم | ۹۳۱٫۲ مگابایت |
نظرات کاربران
لطفا این کتاب به کتابخانه بی نهایت اضافه کنید
احترامات بنده را حضور شما نازنینها تقدیم میدارم، من در امربکا زنده گی میکنم میخواهم کتابهای از طاقچه بخرم اما نمیتوانم، اگر فرصت داشته باشید برایم راهنمائی کنید! بدرود عزیز شنسب افغانستانی
کتاب بسیار خوبی بود به نظر من هر فردی لازمه یکبار اونو بخونه
من نسخه الکترونیک این کتاب رو مطالعه کردم و به جرأت میتونم بگم زندگیم به قبل و بعد از مطالعه اون تقسیم میشه. دیدم رو نسبت به داشته هام و نداشته هام توی زندگیم تغییر داد. دیگه حسرت نداشته هام
من تقریبا هفته ای یک کتاب تموم میکنم آیت کتاب بینظیر ترین کتابی بود که در کل عمرم خوندم. بهترین گزینه به صورت داستانی برای افراد کمال گرا که دنبال تغییر نگاه خود به زندگی هستن
کتابی عالی با گویندگی روایتگر به شکل داستان
سلام وقتتون بخیر عالی بود مخصوصا برای جوانان امروزی که اتفاقات ناامید کننده پشت سرهمی را بخاطر شرایط اقتصادی تجربه می کنن این کتاب منتقل کننده یک اگاهی بزرگ بود
اینکه زندگی رو با همه ی نقص هامون ادامه بدیم جذابه و قشنگی ماجرا به همینه که نمیدونیم در اخر چی میشه ... کتاب قشنگی بود با گویندگی فوق العاده که قدرت تصورتون رو چندین برابر بهتر میکنه ، ✌🤭اگه کارگردان
فوق العاده بود :)
بهترین کتابیه که تو عمرم دیدم عالی