دانلود و خرید کتاب کتابخانه نیمه شب مت هیگ ترجمه نیما مانی
تصویر جلد کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۸۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب کتابخانه نیمه شب نوشتۀ مت هیگ و ترجمۀ نیما مانی است. نشر البرز این کتاب را منتشر کرده است. کتاب، داستان دختری را روایت می‌کند که مشکلات فراوانی دارد اما وقتی به یک کتابخانه وارد می‌شود، نگاهش به زندگی تغییر می‌کند. این کتابخانه، کتابخانه‌ای جادویی است.

درباره کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب کتابخانه نیمه شب رمان تکان‌دهنده‌ای است که برندۀ جایزۀ گودریدز از نگاه مخاطبان شده است. این رمان، از تأثیر انتخاب‌های کوچک و بزرگ در زندگی ما سخن می‌گوید.

کتابخانۀ جادوییِ نوشتۀ مت هیگ، جایی میان زندگی و مرگ است. این مکان، کتابخانه‌ای بی‌انتهاست که داستان واقعی هر انسانی در آن منعکس شده است.

این کتاب در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز نیز بوده است.

خواندن کتاب کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و نیز داستان‌های جادویی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مت هیگ

مت هیگ در سال ۱۹۷۵ در شفیلد انگلستان به دنیا آمد. او رمان‌نویس و روزنامه‌نگار است. مت تحصیلاتش را در دانشگاه هال در رشته زبان انگلیسی و تاریخ به پایان برد و تا به حال آثار داستانی و غیر داستانی زیادی برای کودکان و بزرگسالان نوشته است. مت در بیست و چهار سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد اما توانست آن را پشت سر بگذارد و به زندگی باز گردد.

بخشی از کتاب کتابخانه نیمه شب

«خانم اِلم که صحبت می‌کرد زندگی در چشمانش جاری بود و چشمانش مانند لکه‌های آب روی زمین که مهتاب بر آن تابیده باشد برق می‌زد. خانم اِلم: «بین مرگ و زندگی یه کتابخونه وجود داره و قفسه‌های داخل اون کتابخونه تا ابد ادامه دارن. هر کتاب این فرصت رو بهت می‌ده که یکی از زندگی‌های متفاوتی رو که می‌تونستی داشته باشی تجربه کنی. تا ببینی اگه انتخاب‌های دیگه‌ای توی زندگی‌ت کرده بودی سرنوشت و اوضاعت چه تغییری می‌کرد... آیا اگه این فرصت بهت داده می‌شد چیزهایی که ازشون پشیمونی رو تغییر می‌دادی یا نه؟»

نورا پرسید: «پس من مُردم؟»

خانم اِلم سر تکان داد و گفت: «نه. با دقت گوش کن. گفتم بین مرگ و زندگی.» با حالتی مبهم به امتداد ردیف قفسه‌ها اشاره کرد و ادامه داد: «مرگ اون بیرونه.»

«خُب، پس من باید برم اون بیرون چون من می‌خوام بمیرم.» نورا شروع به راه رفتن و حرکت کرد.

اما خانم اِلم سر تکان داد و گفت: «مردن این‌جوری نیست.»

«چرا نباشه؟»

«این تو نیستی که سمت مرگ می‌ری. این مرگه که به‌سراغ تو می‌آد.»

به نظر حتی مرگ هم چیزی بود که نورا نمی‌توانست به‌درستی انجامش دهد.

احساس آشنایی بود. احساس ناقص و ناکافی بودن در تمام ابعاد و وجوه زندگی. زندگی ناقص، مرگ ناقص.

«خب پس چرا من نمرده‌م؟ چرا مرگ سراغ من نیومده؟ من که خودم براش دعوت‌نامه فرستادم. من می‌خواستم بمیرم. اما هنوز این‌جا وایستادم و نفس می‌کشم. هنوز هشیارم و چیزهای دورم رو حس می‌کنم.»

«خُب، اگه این‌جوری خیالت راحت‌تر می‌شه، تو به احتمال خیلی زیاد در حال مردنی. آدم‌هایی که به کتابخونه می‌رسن معمولاً زیاد اینجا نمی‌مونن، حالا یا زنده می‌مونن و به زندگی برمی‌گردن یا می‌میرن.»

نورا که به این موضوع فکر می‌کرد-که هر لحظه بیشتر و بیشتر هم داشت به آن فکر می‌کرد-فقط قادر بود به موقعیت‌هایی که به آن‌ها دست نیافته است فکر کند. چیزها و موقعیت‌های اجتماعی زیادی هم وجود داشت که او به آن‌ها دست نیافته بود و به افراد متفاوتی تبدیل نشده بود. پشیمانی‌هایی که به‌طور مداوم در سرش تکرار می‌شد. من شناگر المپیک نشده‌ام. من یک یخچال‌شناس نشده‌ام. من همسر دَن نشده‌ام. من یک مادر نشده‌ام. من خوانندۀ گروه «هزارتو» نشده‌ام. من موفق نشدم به یک آدم خوب یا خوشحال تبدیل شوم. من نتوانسته‌ام از وُلتر مراقبت کنم، و اکنون در آخر حتی نتوانسته‌بود بمیرد. این حجم از موقعیت‌ها و امکاناتی که بر باد داده بود واقعاً رقت‌انگیز بود.

«نورا، مادامی‌که کتابخونۀ نیمه‌شب پابرجاست تو از مرگ در امانی. حالا باید تصمیم بگیری چه‌جوری دوست داری زندگی کنی.»»

معرفی نویسنده
عکس مت هیگ
مت هیگ

مت هیگ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که در ایران با کتاب‌ مشهور کتابخانه‌ نیمه شب شناخته می‌شود. او که خودش با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده است و شناختی از آن دارد، دست به تابوشکنی زده است؛ در کتاب‌ها و آثارش به سراغ این موضوع رفته است و باب صحبت و گفتگو پیرامون افسردگی را باز کرده است.

zahra
۱۴۰۱/۰۴/۰۱

خیلی فکر کردم که در وصف زیبایی این کتاب چی بنویسم که حق مطلب رو ادا کنه ولی چیزی پیدا نکردم.همین قدر بگم حسی ک بعد از تموم شدنش پیدا میکنین مثل آرامش یه لیوان چای داغ تو بعد از

- بیشتر
❤️Bibliophilia,عشق کتاب:))❤️
۱۴۰۱/۰۴/۳۰

یکی از بهترین کتاب‌هایی بود که خوندم. حرف نداره . خیلی دید ادم نسبت به زندگی عوض میشه مخصوصا اون جایی از زندگی که حالت اصلا خوب نیست و فکر میکنی همه چی تموم شده.. به ادم میفهمونه که حتی اگه

- بیشتر
بهزاد اشرف گنجوی
۱۴۰۱/۰۷/۱۲

تعریف کتاب رو زیاد خونده بودم. البته من این کتاب رو با ترجمه آقای امین حسینیون دارم. کتاب جالبی بود اما انتقادهایی هم دارم بهش. اول اینکه اگر توی زندگیتون درگیر «حسرت» هستید (البته که هستید) این کتاب رو بخونید یا گوش بدید. کتاب

- بیشتر
کاربر ۵۱۲۹۴۹۸
۱۴۰۱/۰۸/۱۰

کتاب خوبیه...ولی صد حیف ک بعد از خرید ،وشروع خواندن متوجه شدم ناقصه و از صفحات کامل نیست و نمیشه با علم غیب بهم ربطش داد

f.kazemi
۱۴۰۱/۰۲/۲۱

کتابی در ستایش بودن اگر دنبال کتابی با متن روان و حس خوب هستید این کتاب به شما توصیه میشه

Maryam
۱۴۰۱/۰۷/۱۴

اگه قرار بود اسم دیگه‌ای برای این کتاب انتخاب کنم، اون اسم "حسرت" یا "پشیمانی" بود. این کتاب خیلی زیبا با داستان‌پردازی در مورد پشیمانی‌های زندگیِ دختری به‌نام نورا سید که مخاطب خیلی سریع خودش رو جای اون میذاره به

- بیشتر
a girl
۱۴۰۲/۱۰/۰۶

توی مرحله ای از زندگی بودم که فقط توان و حوصله ی سرچ توی گوگل داشتم که یک چیز بهم انگیزه ی زندگی کردن بده ... اوایل فیلم سرچ میکردم و میدیدم و فایده ای نداشت ... تا اینکه سرچ

- بیشتر
کاربر ۳۱۳۶۴۹۵
۱۴۰۱/۰۶/۰۲

کتاب جذابیه انقدر که تا تمومش نکنی و از داستانش سر درنیاری آروم نمیشی و هرچقدر جلوتر میره موضوعش پیشرفت میکنه و کسل کننده و قابل پیش بینی نیست

Vahid
۱۴۰۲/۰۳/۳۱

این کتاب به لطف تیم پشتیبانی اصلاح شده. پس از خرید کتاب، متوجه شدم که سطر آخر صفحات مشکل دارد ( همانطور که دیگر دوستان در بخش نظرات گفتند ). این موضوع را پیگیری کردم، و در نهایت تیم پشتیبانی پس

- بیشتر
کاربر ۶۱۹۲۸۴۸
۱۴۰۲/۰۱/۲۰

کتاب بسیارخوبیه..اما متاسفانه بعضی صفحات رو نداره(مثلااز صفحه ی ۵۶ می‌ره ۵۸) یا خط آخرمشخص نیست.واین باعث می شه سیر داستان رو از دست بدهیم.

’هیچ‌وقت همراهی همراه‌تر از تنهایی نیافته‌ام.‘
saaadi_h
مردم فقط وقتی حقیقت را می‌پذیرند که به واقعیت خودشان نزدیک باشد. همان‌طور که تورو می‌نویسد: ’مهم نیست به چه چیز می‌نگری، مهم این است که چه می‌بینی.
مِتی
زندان درحقیقت آنجایی که در آن زندگی می‌کردی نیست، بلکه نگرش تو به زندگی و آن مکان است.
نیلوپر
نورا سه نوع سکوت در روابط را شناخته بود. اولی سکوت منفعلانه و از روی عصبانیت بود، مسلماً دومی سکوتی بود که این معنا را داشت که ما دیگر حرفی برای زدن نداریم و سومی سکوتی بود که او و ادواردو به آن دست یافته بودند. سکوتی ناشی از عدم نیاز به صحبت. سکوت فقط در کنار هم بودن. سکوت باهم بودن. آن مدلی که می‌توانی ساکت و خوشحال در خودت باشی.
مِتی
به نظر من ناممکن از طریق زندگی کردن به وقوع می‌پیوندد و ممکن می‌شود.
Mozhde
مجبور نیستیم تمام بازی‌ها را انجام دهیم تا حس کنیم پیروزی چه مزه‌ای دارد. مجبور نیستیم تمام موسیقی‌های جهان را گوش دهیم تا بفهمیم موسیقی چیست. مجبور نیستیم تمام انگورهای مختلف تمام تاکستان‌ها را امتحان کنیم تا لذت شراب را بفهمیم. عشق، خنده، ترس و درد ارز رایج تمامی جهان‌ها هستند. ما فقط باید چشمانمان را ببندیم و درحالی‌که نوشیدنی‌ای را که جلویمان هست می‌نوشیم، به موسیقی‌ای که پخش می‌شود گوش دهیم. در این حالت همان قدر زنده‌ایم که در هر زندگی دیگری می‌توانیم باشیم و به همان طیف گستردۀ احساسی دسترسی داریم.
Maryam
یک شخص مانند یک شهر می‌ماند. نمی‌توانی اجازه دهی چند منطقۀ دوست‌نداشتنی تو را از کل آن محروم کند
fatemeh_ghafary
«اما هنوز هم برای من سؤاله که چرا گذاشتی وارد اون زندگی بشم اگر که می‌دونستی ولتز در هر صورت مرده؟ می‌تونستی بهم بگی. می‌تونستی فقط همین رو بهم بگی که من صاحب بدی برای گربه‌م نبودم. چرا نگفتی؟» «برای اینکه یه وقت‌هایی تنها راه فهمیدن چیزی زندگی کردنه اونه.»
مِتی
هر چقدر مردم بیشتر در شبکه‌های اجتماعی باهم ارتباط بگیرند، جامعۀ واقعی تنها‌تر می‌شود. اَش معتقد بود ’به همین دلیله که این روزها آدم‌ها از هم متنفرن. چون زیر تعداد بالایی از دوست‌هایی که واقعاً دوست نیستن له شده‌ا‌ن.
saaadi_h
تورو در کتاب والدن نوشته است ’اگر شخصی با اطمینان و اعتمادبه‌نفس در مسیر رؤیاهایش قدم بردارد و برای زندگی‌ای که تصور کرده است تلاش کند، با موفقیتی در زندگی‌اش مواجه می‌شود که انتظارش را نداشته است.‘
exblackmoon
می‌بری.» چشمان خانم اِلم برقی از زندگی زد و گفت: «قشنگی‌ش همینه، مگه نه؟ هیچ‌وقت نمی‌دونی آخرش چی می‌شه.»
کاربر ۸۵۰۳۴۱۳
در این زندگی خیلی در شبکه‌های اجتماعی فعال نبود که این معمولاً نشانۀ خوبی است.
Maryam
نورا دریافت که آدم می‌تواند تا جای ممکن در زندگی‌اش صادق باشد، اما مردم فقط وقتی حقیقت را می‌پذیرند که به واقعیت خودشان نزدیک باشد. همان‌طور که تورو می‌نویسد: ’مهم نیست به چه چیز می‌نگری، مهم این است که چه می‌بینی.‘
نرگس حقی
نورا به خال کوچکی که بر روی دست چپش داشت نگاه کرد. این خال تمام اتفاقاتی را که برای او افتاده بود دیده است. بااین‌حال بدون اینکه به چیزی اهمیت دهد سر جایش باقی مانده بود و فقط یک خال بود.
مِتی
’دانش واقعی آن است که بدانی هیچ نمی‌دانی‘
کاربر ۷۱۱۶۳۹۱
یک شخص مانند یک شهر می‌ماند. نمی‌توانی اجازه دهی چند منطقهٔ دوست‌نداشتنی تو را از کل آن محروم کند. ممکن است قسمت‌های کوچکی از آن را دوست نداشته باشی، چند کوچه یا مناطق مسکونی کهنه و کثیف، ولی چیزهای خوب شهر ارزش ماندن در آن را دارند.
M.T
«زندگی بر پایۀ یه سری الگوئه... یه سری ریتم. وقتی که توی یه زندگی گیر کردیم خیلی آسونه که با خودمون تصور کنیم تموم ناراحتی‌ها، اتفاقات بد، ترس‌ها و شکست‌ها درنتیجۀ وجود توی اون زندگی مشخصه. این‌ها نتیجۀ یه روش خاص از زندگی هستن نه محصول خود زندگی. منظورم اینه که همه‌چیز خیلی آسون‌تر می‌شد اگه ما این رو می‌فهمیدیم که هیچ نوعی از زندگی وجود نداره که ضمانت کنه بر اساس اون ما از دست غم و ناراحتی در امانیم. این غم ذاتاً بخشی از ساختار خوشبختیه. نمی‌تونی این دو تا رو جدا از هم داشته باشی. معلومه که درجات و مقدارشون باهم متفاوته. ولی زندگی‌ای وجود نداره که بتونی توی اون همیشه شاد باشی. تصور وجود چنین زندگی‌ای هم فقط موجب غم بیشتر توی زندگی‌حال حاضر آدم می‌شه.»
کاربر ۲۵۷۰۵۵۲
«ما فقط چیزهایی رو می‌دونیم که درک می‌کنیم. هر چیزی رو که تجربه می‌کنیم درنهایت این درک ما از اون چیزه. ’مهم نیست به چه چیز نگاه می‌کنی، مهم این است که چه چیزی می‌بینی.‘»
نرگس حقی
این یکی از قوانین زندگی بود-هرگز به کسی که تعمداً با نیروهای خدماتی کم‌درآمد بی‌ادبی می‌کند اعتماد نکنید
سارا شاه
بعضی وقت‌ها این احساس که شرایط‌موجود مانند تله‌ای می‌ماند که درونش گیر کرده‌ایم، درحقیقت حقۀ ذهن ماست. نورا برای خوشحال بودن نیازی به یک تاکستان یا غروب آفتاب کالیفرنیا نداشت. حتی به یک خانۀ بزرگ و یک خانوادۀ بی‌عیب‌ونقص هم نیاز نداشت. او فقط نیاز به پتانسیل و نیروی‌محرکۀ درونی داشت و او هر چیز که نبود پر از پتانسیل و استعداد بود. تعجب کرده بود که چرا پیش‌تر متوجه آن‌ها نشده بود.
نرگس حقی

حجم

۲۹۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۲۹۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان