دانلود و خرید کتاب صوتی دریاچه مه آلود
معرفی کتاب صوتی دریاچه مه آلود
کتاب صوتی دریاچه مه آلود نوشته ریچل کین است و با ترجمه مریم رفیعی و صدای ماهتینار احمدی منتشر شده است. این اثر شما را با خود همراه میکند و در هیجان و تعلیق غرق میشوید.
درباره کتاب دریاچه مه آلود
این کتاب داستان زنی با نام جینا رویال است. او یک زن معمولی و خانهدار و خجالتی است کهبه ظاهر ازدواجی موفق داشته و با و دو فرزندش زندگی آرامی دارد. اما یک تصادف، زندگی مخوف و پنهانی شوهرش به عنوان یک قاتل زنجیرهای را مشخص میکند، قاتلی که مشخص میشود زنان زیادی را کشته و تکه تکه کرده است. جینا مجبور میشود زندگی خودش را تغییر دهد و با نام گوئِن پراکتور به خانهای در کنار دریاچه استیلهاوس بروند، تا در گمنامی و بدون دخالت خبرنگارانی که او را شریک همسرش می دانند زندگی کند و فرزندانش را بزرگ کند. اما این اتفاق نخواهد افتاد زیرا اتفاقات ناخوشایندی آغاز میشوند که زندگی او و فرزندانش را تهدید میکند. اما گوئن تغییر کرده است، او یاد گرفته چطور با شرارت بجنگد و از فرزندانش محافظت کند.
شنیدن کتاب دریاچه مه آلود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای پرهیجان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دریاچه مه آلود
لنی احتمالاً نامههای سرشار از نفرتی را که در صندوق پست مادرم جمع میشد، به خاطر دارد.
ولی چیزی که بیشتر از همه نگرانش هستم خاطرات او از پدرش است، چون چه خوشم بیاید یا نیاید، چه باور کنم یا نکنم، مل پدر خوبی برای بچههایش بود و آنها هم او را با تمام وجود میپرستیدند.
این هرگز چهرهی واقعیاش نبود. پدر خوب بودن فقط نقابی بود که او برای پنهان کردن هیولای درونش به چهره میزد. ولی این به این مفهوم نیست که بچهها عشق و علاقه ملوین رویال را فراموش کرده بودند. بیاختیار یادم میآید که او چقدر میتوانست مهربان باشد، چقدر قابل اعتماد. وقتی به چیزی توجه میکرد، تمام توجهش را به آن معطوف میکرد. من و بچهها را دوست داشت و ما فکر میکردیم این دوست داشتن واقعی است.
ولی نمیتوانست واقعی بوده باشد. نه با توجه به شخصیت واقعیاش. من تفاوت این دو را نفهمیده بودم و وقتی متوجه همه نکاتی میشوم که از نظرم پنهان مانده بودند، حالم بد میشود.
ماشین بزرگی به سرعت جلویم میپیچد و من از سرعت جیپ میکاهم... خانواده یوهانسن. از آن آدمهایی هستند که خیلی به ماشینشان مینازند؛ روکش سیاه رنگ ماشین شاسی بلندشان میدرخشد و حتی ذره ای گرد و خاک روی آن ننشسته؛ انگار نه انگار در جادههای خاکی رانندگی کردهاند. دستی برایشان تکان میدهم و زوج مسنتر در جوابم دست تکان میدهند.
همان هفته اول اسباب کشی با نزدیکترین همسایههایمان آشنا شدم، چون احساس میکردم باید آنها را به عنوان یک تهدید یا حامی احتمالی در یک موقعیت اضطراری محک بزنم. یوهانسنها هیچ یک از این دو مورد نیستند. فقط... حضور دارند. به هر حال اکثر مردم فقط فضا اشغال میکنن. این زمزمه از ذهنم عبور میکند و مرا میترساند، چون از به یاد آوردن صدای ملوین رویال متنفرم. این حرف را در خانه یا خطاب به من نگفته بود؛ ولی ویدئوی اظهاراتش را در دادگاه دیده بودم. این جمله را با خونسردیِ تمام درباره زنانی گفت که تکه پاره شان کرده بود.
مل مانند ویروس آلودهام کرده است و در اعماق وجودم مطمئنم هرگز کاملاً خوب نخواهم شد.
پانزده دقیقه تمام طول میکشد تا جاده ی شیبداری را که به بزرگراه اصلی منتهی میشود و به صورت مارپیچ از لابلای درختها عبور میکند، پشت سر بگذارم. تعداد درختها کمتر و قدشان کوتاه تر میشود و جیپ سرانجام از جلوی تابلوی ساده و رنگ و رو رفتهای که نام نورتون روی آن نقش بسته، عبور میکند. جای اصابت چند تیر تفنگ ساچمهای در گوشهی سمت راست تابلو دیده میشود. بله، اگر مستها به تابلوهای کنار خیابان شلیک نکنند که نمیتوان اسم اینجا را حومه ی شهر گذاشت.
نورتون یک شهرک جنوبی معمولی است که در آن شرکتهای خانوادگی کهنه کار به سختی دوشادوش مغازههای عتیقه فروشی که به کسب و کار دیگری روی آوردهاند، امرار معاش میکنند و همگی به یک تار اقتصادی باریک بند هستند. پای شرکتهای زنجیره ای به تدریج به این منطقه باز شده است. اولد نِیوی. استارباکس. مک دونالدز با قوسهای زردرنگش.
مدرسه مجتمع یکپارچهای متشکل از سه ساختمان است که به شکل یک مثلث تنگ ساخته شدهاند و فضای مشترکی برای ورزش و کارهای هنری بینشان وجود دارد. خود را به نگهبان مسئولی که در اتاقک کوچکش نشسته (و طبق رسم و رسوم اینجا به یک هفت تیر مجهز است)، معرفی میکنم و قبل از اینکه وارد شوم، کارت مهمان رنگ و رو رفتهای را دریافت میکنم.
زنگ ناهار به صدا درآمده است و محوطه پر از نوجوانهایی است که غذا میخورند، میخندند و سرشان به خوش و بش، زورگویی و کل کل گرم است. زندگی عادی. لنی بینشان نخواهد بود و با توجه به شناختی که از پسرم دارم، کانر هم همینطور. مجبور میشوم پشت آیفون نام و دلیل آمدنم را عنوان کنم تا منشی مرا به داخل راه دهد، جایی که بوی کفش کتانی کهنه، مواد شوینده و غذای بوفه به نحو آشنایی مشامم را پر میکند.
عجیب است که همهی مدرسهها بوی مشترکی دارند. بلافاصله احساس میکنم دوباره سیزده سال دارم و مرتکب خطایی شدهام.
وقتی وارد دفتر مدیر راهنمایی میشوم، کانر را میبینم که روی یکی از صندلیهای سفت پلاستیکی قوز کرده و به کفشهایش خیره شده است.
حدسم درست بود.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
داستان هیجان انگیز و غیرقابل پیشبینی بود، اما فکر میکنم کیفیت بالای گویندگی و اجرا باعث شد به اندازه یک فیلم سینمایی جذاب و پرکشش باشه
کتاب خوبی بود گویندگی عالی بود برای یه بار گوش دادن خوبه
خیلی جذاب و هیجان انگیز بود، چون خودم مادرم حس مشترکی رو با ژینا تجربه کردم بخاطر حفاظت از بچه هاش و این خیلی داستان رو جذاب تر کرده بود.
این کتاب را قبلا خریدم اما بانام دریاچه متروک هرکس دریاچه متروک را خوانده همین کتاب است بانام دریاچه مه الود،ولی دریاچه متروک یاهمین کتاب بسیا جذاب و خونش روان وخوبی دارد
ماجرای کتاب عالی، گویندگی و اجرا عالیتر درباره زنی بنام جینا رویال که بخاطر اتفاق بزرگی که زندگی خودش و بچه هاش رو تحت تاثیر قرار داده مدام در حال نقل مکان و تغییر هویت هستند، جینا که الان گوئن هست
کتاب جنایی راز الود قشنگی بود ولی بنظرم این کتابا رو صوتی گوش ندی بهتره هیجان و قشنگی و لذتش چن برابر میشه در کل دوستش داشتم اما گویندگیش رو نه
این کتاب راجع به زنی هست که به دلیل یک سری مسائل باید از دو بچش به شدت محافظت کنه در برابر یه سری افراد، من خیلی کتاب و فیلم و سریال ژانر جنایی میخونم و میبینم؛ نقاط قوت این کتاب رو
از خوندش واقعا لذت بردم. گویندگی عالی بود. بالا و پایین شدن تن صدا و داشتند احساسات در تعریف داستان جذاب تر و همچنین موسیقی متن های بجا و درست خیلی زیباترش کرده بود. متن کتاب هم حقیقتا به دلم
خوانش عالی و بسیار طبیعی بود انگار داشتم فیلم میدیدم داستان هم هیجان انگیز و جذاب بود و سریع تمومش کردم من دوسش داشتم
خانم احمدی مجبور بودی اینقدر جذاب اجرا کنی .دو روزه گوش کردم .از وسطاش هم نفسم تو سینه حبس بود😰