
دانلود و خرید کتاب صوتی بادبادک باز
برای خرید و دانلود کتاب صوتی بادبادک باز نوشته خالد حسینی و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی بادبادک باز
کتاب صوتی بادبادک باز شاهکار خالد حسینی و یکی از مهمتریم رمانهای ادبیات معاصر جهان است. این رمان با ترجمهٔ پریسا سلیمانزاده و زیبا گنجی با گویندگی رضا عمرانی در انتشارات ماهآوا منتشر شده است. خالد حسینی با وجود دوری از کشورش، با درد و رنج مردمش بیگانه نیست و بندبند وجودش با غم و اندوه هموطنان ستمدیدهاش درگیر است. اندوه و مظلومیتی که در سطرسطر این اثر بهخوبی نمایان و قابل درک است و از خلال این داستان ما را در جریان رخدادهای سیاسی این کشور قرار میدهد. کتاب صوتی بادبادک باز داستان زندگی امیر است؛ پسری که نمیتواند گذشتهاش را رها کند و با اینکه کیلومترها و سالها از روزهای کودکیش دور شده است، همچنان با یاد آن روزها زندگی میکند. بادبادکباز تلخی و زیبایی و معصومیت و عشق و نفرت را با هم دارد. فیلمی با اقتباس از بادبادکباز به همین نام ساخته شده و تئاتری نیز در آمریکا با اقتباس از این رمان به روی صحنه رفته است.
درباره کتاب صوتی بادبادک باز
کتاب صوتی بادبادک باز داستان زیبایی از زندگی دو دوست است که در افغانستان زندگی میکنند. امیر، پسر یکی از بزرگترین تاجران کابل است که در خانه با پدرش و حسن زندگی میکند. حسن، پسر خدمتکارشان و بهترین دوست امیر است. آنها روزهای خوبی را با هم میگذرانند و تجربههای زیادی را پشت سر میگذارند تا اینکه روزی امیر کاری میکند و حسن را از خود میراند. دوستی آنها در این نقطه پایان مییابد و بعد از شروع جنگ روی کار آمدن حکومت طالبان، امیر و پدرش به آمریکا مهاجرت میکنند. اما امیر برای نجات جان پسرکی که در افغانستان و در چنگ طالبان گرفتار شده است، به افغانستان برمیگردد. آن هم افغانستانی که هیچ شباهتی به افغانستان دوران کودکی او ندارد و بیشتر به ویرانهای شبیه است. حالا امیر به این بهانه به گذشتهاش سرک میکشد و داستان زندگیاش را تعریف میکند. از دورانی میگوید که با دوست و همبازیاش حسن، روزهایش را میگذراند و برای جلب توجه و محبت پدرش تلاش میکند. روزهایی که در آمریکا زندگی میکند، عاشق میشود، ازدواج میکند. حالا سالها از آن روز گذشته است و امیر به کابل برگشته. او در جستجوی راهی برای جبران مافات است.
درباره خالد حسینی
خالد حسینی نویسندهٔ توانای اهل افغانستان ۴ مارس ۱۹۶۵ در کابل به دنیا آمد. پدرش تاجیک و مادرش اصالتاً پشتون بود. مادر خالد در دبیرستان دخترانه فارسی و تاریخ درس میداد و پدرش دیپلمات وزارت خارجه بود. همین موضوع آنها را در سال ۱۹۷۶ به پاریس کشاند و کمی بعد با برکنار شدن پدر از کار به آمریکا مهاجرت کردند.
خالد حسینی در رشته پزشکی در دانشگاه پزشکی شهر سن دیگو تحصیل کرد و در سال ۲۰۰۶ از سوی آژانس پناهندگان سازمان ملل، به عنوان سفیر حسن نیت این سازمان در افغانستان شناخته شد. او در سفری که در سال ۲۰۰۷ به افغانستان داشت، بنیاد خالد حسینی را بنیان نهاد. این نهاد برای کمک به افغانها، تاسیس شده است.
خالد حسینی رمانهایی نوشته است که برای مدتهای طولانی در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفتند. بادبادکباز که اولین اثر اوست به ۴۸ زبان ترجمه شده است. آثار دیگر او، هزار خورشید تابان، و کوهستان به طنین آمد و دعای دریا است که همگی به فارسی ترجمه شدهاند. او در حال حاضر به همراه همسر و دو فرزندش در سنخوزه کالیفرنیا زندگی میکند.
کتاب صوتی بادبادک باز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب صوتی بادبادک باز را به تمام علاقهمندان به رمان پیشنهاد میکنیم. اگر دوست دارید آثار بزرگ ادبیات دنیای معاصر را بخوانید و بشنوید، این کتاب یکی از آنها است.
بخشی از کتاب صوتی بادبادکباز
در سن دوازدهسالگی به آدمی تبديل شدم که حالا هستم، در روزی دلگير و سرد در زمستان ۱۹۷۵. آن لحظه را خوب به خاطر میآورم که پشت ديواری سست و گلی کز کرده بودم و دزدکی به کوچه کنار مسيل يخ بسته نگاه میکردم. از آن روز زمان زيادی میگذرد، اما حالا متوجه شدهام اين که میگويند گذشته فراموش میشود، چندان درست نيست. چون گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز میکند. حالا که به گذشته بر میگردم، میبينم بيست و شش سال آزگار است که دارم دزدکی به آن کوچه متروک نگاه میکنم.
روزی در تابستان سال گذشته، دوستم رحيمخان از پاکستان تلفن کرد. از من خواست به ديدنش بروم. همانطور که در آشپزخانه گوشی به دست ايستاده بودم، متوجه شدم اين فقط رحيمخان نيست که از پشت تلفن با من حرف میزند، بلکه گذشته پر از گناه من هم هست که هنوز تقاصاش را پس نداده بودم. گوشی را که گذاشتم، برای قدم زدن به کنار درياچه اسپرکلز در ضلع شمالی پارک گلدن گيت رفتم. آب درياچه که ده ـ دوازده زورق ظريف روی آن شناور بودند و با نسيمی خنک به اين سو و آن سو میلغزيدند، در آفتاب بعدازظهر میدرخشيد. نگاهی به بالا انداختم و يک جفت بادبادک قرمز ديدم که با دنبالههای آبی در آسمان اوج میگرفتند. برفراز درختهای ضلع غربی پارک، بالای آسيابهای بادی میرقصيدند و کنار هم در هوا شناور بودند، شبيه يک جفت چشم از فراز آسمان به سانفرانسيسکو، که حالا شهر من بود، نگاه میکردند. و ناگهان صدای حسن در سرم پيچيد: «تو جون بخواه.» حسن، همان بادبادکبازِ لبشکری.
روی يکی از نيمکتهای پارک نزديک درخت بيدی نشستم. به جملهای که رحيمخان قبل از گذاشتن گوشی گفته بود فکر کردم، مثل اينکه يکدفعه به فکرش آمد. هنوز هم راهی برای بازگشت هست. به آن بادبادکهای دوقلو نگاه کردم. به حسن فکر کردم. به بابا فکر کردم. به علی. به کابل. به زندگیای که آن وقتها داشتيم، يعنی قبل از آنکه زمستان ۱۹۷۵ سر برسد و همه چيز را زير و رو کند و از من کسی بسازد که حالا هستم.
بچه که بوديم، من و حسن هميشه از سپيدارهای ورودی ماشينرو خانه پدرم بالا میرفتيم و با يک تکه آينه نور آفتاب را میتابانديم توی خانه همسايهها و اذيتشان میکرديم. با پاهای برهنه آويزان، با جيبهای پر از توت خشک و گردو، روبروی هم روی شاخه بلند درخت مینشستيم. آينه را به نوبت به دست میگرفتيم، توت میخورديم يا آن را به هم پرت میکرديم، میگفتيم و میخنديديم. هنوز هم حسن را روی آن درخت میبينم. آفتاب از لابهلای برگها روی صورت گردش میرقصد، صورتی شبيه عروسک چينی که از چوب سخت تراشيده شده باشد: دماغ پت و پهن و چشمهای ريز بادامی، چشمهايی که بسته به نور به رنگ طلا، سبز و حتی ياقوت کبود در میآمد. هنوز هم گوشهای ريز پايين افتادهاش را میبينم و آن برجستگی تيز چانهاش را، انگار چيز گوشتالويی بود که آخر سر اضافه شده بود. و لب شکافتهاش را، درست در سمت چپ خط ميانی لبها، که احتمالاً کار که به آنجا رسيده، يا ابزار عروسکساز چينی در رفته و يا طرف ديگر خسته و بیدقت شده..
دیگران دریافت کردهاند
اطلاعات تکمیلی
دستهبندی | |
شابک | undefined |
زمان | ۱۴ ساعت و ۵۵ دقیقه |
قابلیت انتقال | ندارد |
حجم | ۸۲۶٫۴ مگابایت |
نظرات کاربران
سه کتاب خالد حسینی رو که در کار هم بگذاریم، کتاب هزار خورشید تابان از نظر من از همه رمان تر بود. البته پژواک کوهستان، و بادبادک باز هم خوب ساخته و پرداخته شده اند. اما اگر خواستید یکی را
کتاب فوق العاده بود. من که کلی لذت بردم. حتما بخوانید
انتخابهایی که زندگی خودمون و بقیه رو زیرورو میکنه! نمیدونم چرا خوندن این کتاب رو تا الان به تاخیر انداخته بودم. خوب شد که بیشتر طولش ندادم. صحنه پردازی فوق العاده خالد حسینی طوریه که حتی وقتی درگیر خوندن کتاب
کتاب فوق العاده ای بود، گویندگی عالی و متن کتاب بگونه ای بود که خواننده رو لحظه به لحظه با خودش همراه میکرد👌👌
ممنون که بالاخره یک گویندهی با تجربه این کتاب را خواند
کتاب بادبادک باز داستان بسیار زیبایی دارد و راوی آنقدر خوب میخواند که شنونده را وادار به گوش دادن میکند. در یک کلام عالی
سلام به نظرم ارزش حداقل یه بار گوش کردن رو داره از همه چیز مهم تر اینک یه تاریخ روشن از گذشته افغانستان دستتون میاد و اینکاین همه شباهت فرهنگیشون به ما شاید مثل من نظرتونو راجب افغانستانیها عوض کنه
به نظر من داستان کتاب جالبه و توصیه می کنم حتما بخونید چون من که خوندم و لذت بردم
جزو بهترین رمان هایی بود ک خوندم احساسات و معصومیت حسن...🥺
واقعا زیبا بود و اجرای عالی اولین رمان از این نویسنده رو گوش کردم و لذت بردم از قلم توانمندش