دانلود و خرید کتاب عروس قریش مریم بصیری
تصویر جلد کتاب عروس قریش

کتاب عروس قریش

نویسنده:مریم بصیری
انتشارات:نشر اسم
امتیاز:
۴.۵از ۱۷۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عروس قریش

کتاب عروس قریش نوشته مریم بصیری یک رمان تاریخی است با محوریت زندگی حضرت آمنه مادر پیامبر اسلام. این کتاب روایتی است زندگی این بانوی بزرگوار و ازدواجش با پدر پیامبر. نام کتاب عروس قریش هم اشاره به ایشان دارد.

درباره کتاب عروس قریش 

این کار بارها و بارها مورد بازخوانی نویسنده قرار گرفته و با منابع تاریخی تطبیق داده شده است. به‌ این‌ جهت‌ که روایت‌های تاریخی و اطلاعات در مورد حضرت آمنه (س) کم است با کارشناسان تاریخی و متخصص تاریخ اسلام جلساتی گذاشته شده و کتاب به آن‌ها عرضه شد و محتوای آن مورد بررسی قرار گرفت تا مشکلی در متن کار وجود نداشته باشد. نویسنده در بخشی از رمان از تخیل خود استفاده کرده است اما این بخش‌ها درمورد زندگی پیامبر نیست. کتاب روایتی جذاب و پرکشش دارد و خواننده را با خودش همراه می‌کند.

خواندن کتاب عروس قریش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌‌مندان به رمان تاریخی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب عروس قریش

آمنه کاری نداشت که بکند. ماه‌ها بود که گرما مردم مکه را گداخته بود و آمنه کاری نداشت جز آنکه در عطش آبی خنک و هوایی خنک‌تر به شانهٔ پنجره تکیه بزند و از اتاق بالاخانه به کوچه بنگرد. تازه دستش به قفل پشت پنجره رسیده بود. برای دیدن گوشه‌ای از کعبه باید روی پنجهٔ پاهایش می‌جست تا لته‌های پنجره را باز می‌کرد و از میان مشبک‌های چوبی آن سرک می‌کشید. همیشه هم فقط می‌توانست کنجی را ببیند که کوه ابوقبیس از پشتش قد کشیده بود.

تیغ‌های تیز آفتاب از میان پنجره به اتاق سرک می‌کشید و در دستان دختر فرومی‌رفت. دلش برای خنکای باران تنگ شده بود، برای وقتی که اول بار بارش باران را دیده بود. بِرّه گفته بود در مکه باران نمی‌بارد و اگر ببارد سیل‌آسا در میان بازوان سنگی شهر چرخ می‌خورد و در میان خانه‌ها می‌چرخد. آمنه همان یک باری که باریدن باران را دیده بود از آبی که در میان کوچه‌ها می‌چرخید، لذت برده بود. چقدر دوست داشت چون پدرش زیر شُرشُر ناودان کعبه بایستد و باران عطش وجودش را سیراب کند.

همهمهٔ دوروبر کعبه که بالا گرفت آمنه دستانش را روی لبهٔ پنجره گذاشت و خودش را بالا کشید. ایستادن روی تاقچهٔ پنجره را دوست داشت. حس می‌کرد قد کشیده است و می‌تواند با قد مادرش برابری کند. سعی کرد بیشتر سرک بکشد؛ اما نتوانست بفهمد سروصدایی که در میان کوچه‌ها می‌پیچد از کجاست. تنها پدر را دید که به سوی خانه می‌آید و اندکی بعد صدای بِرّه در میان صدای خستهٔ وهب شنیده شد. آمنه از تاقچه پایین پرید و از پله‌های گوشهٔ دیوار بالاخانه خودش را به اتاق پایین رساند.

- این جماعت را چه می‌شود؟ باز به همان تکاپوی بی‌حاصل پیشین افتاده‌اند.

- راحِل که به دیدارمان آمده بود می‌گفت خیال آن دارند باری دیگر مراسم باران راه بیندازند!

Ami
۱۳۹۹/۰۵/۰۱

قلم خوبی داشت اما بعضی از اتفاقات در داستان سندیت نداشت ویا ضعیف بود مثل قربانی کردن عبدالله که کلا روش بحثه وخییییلی ضعف ودر اکثرجاها کاملا رد شده (که این قوتش بیشتره).یا فاصله سنی پیامبر با حمزه که در

- بیشتر
کاربر ۱۸۷۷۰۱۹
۱۳۹۹/۰۵/۰۵

پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید که روی روح و روان و زندگیتون اثر می‌ذاره ، من واقعا از خوندنش حظ بردم و با اینکه آدم احساساتی نیستم با تمام وجودم منقلب شدم و اشک ریختم . عااالی بود

قاصدک
۱۳۹۹/۰۲/۳۰

درود خداوند و محمد مصطفی بر نویسنده این کتاب زیبا . فوق العاده شیرین و خوش بیان بود .. کتابی که تا به انتها از کلمه کلمه ش لذت بردم و به جانم نشست.

عالی بود
۱۳۹۹/۰۳/۱۲

هر چیزی که به حضرت رسول ص ربط داشته باشد جذاب و پر کشش میشود

افرا
۱۳۹۹/۰۲/۲۹

عروس قریش داستان زندگی آمنه (مادر حضرت محمد ص) را به زیبایی به تصویر کشیده. نویسنده تمام احساسات زنانه را برای نوشتن این کتاب در نظر گرفته و خواننده را به خوبی با خود همراه می کند. گرچه کتاب متن روانی

- بیشتر
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
۱۳۹۹/۰۴/۲۸

لذتی که از عروس قریش بردم، تکرار شدنی نیست.⁦♥️⁩ کتاب فوق العاده ای بود. ممنون خانم بصیری ممنوووون 🌺

رقیه جعفری
۱۳۹۹/۰۹/۰۹

نمیتونستم کتاب رو بذارم زمین.. بعضی قسمت هاش رو با فیلم آقای مجیدی میتونستم تصور کنم ولی خودش انقدر گویا توضیح داده بود که بدون فیلم هم میشد تصور کرد.. خیلی درگیر فراز و نشیب داستان شدمو گاهی می‌خندیدم گاهی استرس میگرفتم

- بیشتر
پاليزدار
۱۳۹۹/۰۵/۱۰

حتما این کتاب رو بخوانید زندگی مادر پیامبر را به خوبی تصویر کشیده

s.jalayeri
۱۳۹۹/۰۲/۱۷

لطفا کتاب را در طاقچه بی نهایت بگذارید ، ممنون

Avina
۱۳۹۹/۰۵/۰۸

فوق العاده با حس و بینظیر

مبارک باشد آمنه! به‌حتم به نوری باردار شده‌ای که نشانه‌اش از هم‌اینک در صورتت هویداست. تو روزی مادر هدایت و سعادت خواهی شد. خانه‌ات مکان رفت‌وآمد ملائک خواهد شد و محل فرود وحی.
n re
کیست که مرگ را نچشد؟»
بنت الحیدر
بوطالب پرسید: «تو این‌ها را از کجا می‌دانی؟ پدرم گفته بود پیرمردی آگاهی. نکند از مردم چیزی شنیده‌ای؟» سطیح لبخندی زد و جواب داد: «نسب خود را از من نمی‌توانی پنهان کنی. من خاندان شما را از کتاب‌هایی که از پیشینیان مانده است، می‌شناسم. تو و برادرت صاحب بهترین نسل هستید. همسر برادرت به هدایتگر خلق حمل برداشته و همسر تو به پادشاه مؤمنان و مرسلان حمل خواهد برداشت. هر دو طفل در روزگاری بس نزدیک چون ستاره‌ای سرخ در آسمان مکه خواهند درخشید.»
بنت‌ِ‌شهرِآشوب🌱🍃
آمنه حلیمه نمی‌شد؛ اما حلیمه می‌خواست آمنه شود و هر روز بیشتر از روز پیش برای محمد مادری کند. هرچه می‌کرد بوسه‌اش زودتر از همه روی گونهٔ محمد می‌نشست تا روی گونهٔ فرزندان خود. هرچه می‌کرد موهای مجعد محمد زودتر از موهای فرزندان خودش شانه می‌شد. هرچه می‌کرد لقمهٔ غذا پیش از همه بر دهان محمد گذاشته می‌شد. هرچه می‌کرد محمد را پیش از دیگران می‌خواباند و تا صبح بر بالای سر او می‌نشست و نگاهش می‌کرد. هرچه می‌کرد سروروی محمد را زودتر از بقیه می‌شست. هرچه می‌کرد خونش به دیدن محمد زودتر به جوش می‌آمد و کاسهٔ مهرش بر سر او لبریز می‌شد.
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
«خداوند گرسنه کند آنی را که تو با ستم بر دیگران سیرش کردی و سیر کند آنی را که تو به ستم گرسنه‌اش کردی.»
n re
من می‌میرم محمد... اما نام من با تو ماندگار خواهد شد... چون تو ذکری باقی هستی... تو یادگار عبدالله هستی... و نام او را هم جاودان خواهی کرد...
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
آمنه شیرین بود، شیرین‌تر از همهٔ کاسه‌های انگبین و پیاله‌های شهد و شربت. بِرّه نمی‌دانست چرا قیس بن‌عاصم همهٔ دختران خود را یک‌به‌یک در گور فرو می‌برد و طایفهٔ بنی‌تمیم، که به خوردن سوسمار شهره شده است، دارد به زنده‌به‌گور کردن دختران هم شهره می‌شود. - در زمانه‌ای که دختران مکه چهره در خاک می‌کشند، بودن آمنه سعادت بزرگی برای خانهٔ وهب است. صبح که به زیارت کعبه می‌رفتم شنیدم بار دیگر دختر خردی را از بالای کوه ابوقبیس به دره پرتاب کردند. عاتکه خود را نباخت و گفت: «چند روز پیش هم مردی سر دخترش را جلوی پای اِساف سر برید تا عمر پسرانش به دنیا باشد. تنها وهب من است که دخترش را چون جان دوست دارد.»
مروارید ابراهیمیان
ام‌ایمن در رفت‌وآمد بود و هرچه در توانش بود به کار می‌گرفت تا حال آمنه بهبود یابد؛ اما بهبودی آهویی گریزپا شده بود که از آمنه می‌گریخت و کنار او آرام نمی‌گرفت. شفا پروانه‌ای بازیگوش شده بود که روی شانه‌های آمنه نمی‌نشست و دل محمد را شادمان نمی‌کرد.
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
نگاه ابرهه چون نگاه کسی بود که از میان آسمان‌ها بر بندگان زمینی خود می‌نگرد و نگاه عبدالمطلب چون نگاه کسی بود که از میان زمین بر فرومایگان و مُردگان زیر زمین می‌نگرد.
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
من حتم دارم به دعای عبدالمطلب باران خواهد گرفت و مکه بوی خاک باران‌خورده و چوب خیس خواهد داد. دهان چاک‌های تشنهٔ زمین سیراب خواهد شد و ریشهٔ درخت‌ها پنجه در دل خاک خواهند زد.
محمدرضا میرباقری
تمام صفات انبیا را یک‌جا به وی عطا کنید: صفای آدم، معرفت شیث، رقت قلب نوح، خلیلی ابراهیم، گفتار اسماعیل، رضای اسحاق، فصاحت صالح، حکمت لوط، سیمای یوسف، خشنودی یعقوب، بردباری موسی، طاعت یونس، صبر ایوب، جهاد یوشع، صوت داود، حب دانیال، وقار الیاس، زهد یحیی، بخشش عیسی و... صدا در صدا می‌پیچید از هر سو. - السلام علیک یا محمد! - السلام علیک یا محمود! - السلام علیک یا احمد! - السلام علیک یا حامد!
Rozhan
«شیون مکن! برخیز محمدم! برخیز! یتیم مکه پدر مکیان خواهد شد.»
_.kowsar._
سپس نگاهی عمیق به ابوطالب انداخت و افزود: «اما پسر تو شیری شجاع است که یاور آن پیامبر خواهد شد.» ابوطالب رو به کعبه سجده کرد و سطیح به حارث گفت: «نام او را در تورات برئیا نوشته‌اند و در انجیل ایلیا، اما شما اعراب وی را علی خواهید نامید.»
😏
سر محمد روی قلب مادر کرنش کرد. نمی‌تپید. قلب مادر زمان بسیاری بود که از تپش افتاده بود انگار، سال‌ها بود از تپش افتاده بود انگار، از همان موقع که شنیده بود قلب عبدالله او دیگر نمی‌تپد، از همان وقت که شنیده بود قلب زیبای عرب دیگر نمی‌تپد و نمی‌تواند پسر زیبایش را ببیند. محمد تنها صدای مادرش را در قلب خودش می‌شنید که می‌گفت: «شیون مکن! برخیز محمدم! برخیز! یتیم مکه پدر مکیان خواهد شد.» محمد اشک‌ها را پاک کرد و برخاست. به مادر نگاه کرد که در بهشت بود انگار، خود بهشت بود انگار.
Barzegar:)
نگاه تمام دختران شهر به اوست.
📖
هر سفری بدرقه و استقبالی دارد.
n re
آمنه کسی را می‌خواست که عبدِ الله باشد، نه عبدِ لات. همان الله که پدرش می‌گفت عبدالمطلب به او ایمان دارد و می‌گوید رشتهٔ زندگی‌شان به دست اوست.
بنت الرضا
هر زنده‌ای روزی خواهد مرد... هر گلی روزی خواهد پژمرد... هر تازه‌ای روزی کهنه خواهد شد... هر افزونی روزی کاسته خواهد شد...
_.kowsar._
از افتخارات قریش همین بس که در این جنگ‌های قبیله‌ای و طایفه‌ای تابه‌حال هیچ زن قریشی به اسارت نرفته است.
هدی
صفای آدم، معرفت شیث، رقت قلب نوح، خلیلی ابراهیم، گفتار اسماعیل، رضای اسحاق، فصاحت صالح، حکمت لوط، سیمای یوسف، خشنودی یعقوب، بردباری موسی، طاعت یونس، صبر ایوب، جهاد یوشع، صوت داود، حب دانیال، وقار الیاس، زهد یحیی، بخشش عیسی و... صدا در صدا می‌پیچید از هر سو. - السلام علیک یا محمد! - السلام علیک یا محمود! - السلام علیک یا احمد! - السلام علیک یا حامد!
maryam

حجم

۲۸۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

حجم

۲۸۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰
۵۰%
تومان