دانلود و خرید کتاب بی اسمی احمد شاکری
تصویر جلد کتاب بی اسمی

کتاب بی اسمی

نویسنده:احمد شاکری
انتشارات:نشر اسم
امتیاز:
۴.۲از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بی اسمی

کتاب بی اسمی اثر احمد شاکری، داستانی از یک اعزام بزرگ برای به انجام رساندن عملیات بزرگ است. مردی در پی گمشده‌ای می‌گردد و ..

درباره‌ی کتاب بی اسمی

احمد شاکری در کتاب بی اسمی داستان یک اعزام را روایت کرده است. اعزامی بزرگ که برای به نتیجه رساندن یک عملیات بزرگ انجام می‌شود. داستان در یک قطار رخ می‌دهد. شخصیت اصلی کتاب بی اسمی، شخصی است که در پی گمشده‌ای می‌گردد.

کتاب بی اسمی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به داستان‌های مرتبط با دفاع مقدس از خواندن کتاب بی اسمی لذت می‌برند.

بخشی از کتاب بی اسمی

از همه‌شان سؤال کرده بود. اما آن‌ها با نگاهشان سؤالش را به خودش باز می‌گرداندند، به او که گویا از جای دیگری آمده بود، به او که با توضیحات بی‌معنایش آن‌ها را سردرگُم کرده بود. به این‌همه که فکر می‌کرد، درمی‌یافت بیش از آنکه آن‌ها را دربارهٔ کارش توجیه کند، آن‌ها را حساس کرده است. این کنجکاوی که با مقاومت او بیشتر و بیشتر می‌شد، نقطهٔ اوج انتظارشان را بالا و بالاتر می‌برد و کار او را برای منطقی نشان دادن خواسته‌اش سخت و سخت‌تر می‌کرد. آن‌وقت اگر نمی‌توانست آن‌ها را قانع کند مجبور بود با همهٔ کنجکاوی‌شان که به خشم و تحقیر بدل شده است روبه‌رو شود. شاید بهتر بود از نگاه‌هایشان بگریزد. بهتر بود خودش را به کوله برساند و با قطاری دیگر و آدم‌های قطاری دیگر هم‌سفر شود.

مرد با جهشی سریع خود را به دستگیرهٔ در رساند و آن را حرکت داد. اما این نه نشانهٔ شجاعت او در تصمیم‌گیری برای بیرون پریدن از قطار که بیشتر به فرار شباهت داشت. گویا با این کار می‌خواست از دستشان بگریزد، از نگاهشان که مدام بی‌اعتمادتر از قبل می‌شد. پیش از آنکه در باز شود علی‌اکبر میان او و در حایل شد.

-نمی‌خوای بگی دنبال چی هستی. می‌تونی، اما نمی‌خوای بگی. درست فهمیدم؟

قاسم گفت: «چرا سین‌جیمش می‌کنی علی‌اکبر؟ مگه اسیر گرفتی؟»

علی‌اکبر گفت: «این اخوی‌مون آزاده!»

اصغر گفت: «اون‌وقت چرا جلوی در رو گرفتی؟»

صداها از پشت سر به مخالفت و موافقت بالا گرفت. قاسم بی‌توجه به صداها گویا همه‌شان را نمایندگی کند گفت: «تو با این کارت داری مجبورش می‌کنی از قطار بپره بیرون!»

علی‌اکبر گفت: «اون چشات رو گشاد کن قاسم. اگه می‌خواستم بپره بیرون که جلوش رو نمی‌گرفتم.»

اصغر گفت: «پس آزاد نیست بره دنبال کوله‌ش!»

قاسم گفت: «تو مثلا فرمانده‌ای، نباید این‌قدر با سؤالات چهارمیخش کنی که کم بیاره!»

علی‌اکبر گفت: «من هیچ سؤالی از این اخوی‌مون ندارم.»

عباس گفت: «من یه سؤال بپرسم؟»

بعد بدون آنکه منتظر اجازهٔ علی‌اکبر بماند با حالتی جدی گفت: «مسئلةٌ؛ در نماز جمعه قنوت اول قبل از رکوع رکعت اول است یا قنوت دوم بعد از رکوع رکعت دوم؟»

پشت‌سری‌ها خندیدند.

علی‌اکبر فریاد زد: «هر دوتا! نه آزاده بره بیرون، نه آزاده قطار رو وایسونه... نه...» اندکی مکث کرد. گفت: «و نه آزاده چیزی رو مخفی کنه. خیالتون راحت شد؟»

خیالش ناراحت بود. او باعث این هرج‌ومرج شده بود. نمی‌دانست چیزی که به دست او آغاز شده است به کجا خواهد انجامید. هیچ کنترلی بر شرایط نداشت

sadra
۱۳۹۹/۰۶/۲۴

عالیه و به شدت جذاب. مخصوصا برای کسایی که دوست دارن کمی نرمش ذهنی داشته باشن. یک اثر معمایی، در یک فضای بسته و دیالوگ‌های استعاری که آروم آروم مخاطب رو با خودش همراه می‌کنه و یک‌به‌یک با طرح معما و

- بیشتر
baraniam
۱۴۰۲/۱۰/۱۷

▪︎۵۲▪︎ یه اثر روایی با قلم منحصر به فرد نویسنده البته که شاید تمام افراد نتونن با قلم نویسنده ارتباط بگیرن ولی روایت برای من جذاب بود . روایت نماد گرایانه و پر از سمبل های زیبا ست که داستان رو دچار

- بیشتر
fatemeh naghdi
۱۴۰۱/۰۳/۱۶

خیلی کتاب جذابی است قلمه خاصی دارد من بسیار این کتاب رو دوست دارم

مرد فکر کرد کنجکاوی برای اطمینان از نبودن چیزی کمتر از کنجکاوی برای یافتن آن چیز نیست. گاهی نبودن چیزی که به آن ایمان نداری، آرامش‌بخش‌تر از بودنش است.
baraniam

حجم

۹۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۹۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان