کتاب اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلانداده
معرفی کتاب اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلانداده
اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلانداده کتابی نوشته مایکل پاتریکلینچ است که با ترجمه حامد قدیری در نشر اسم به چاپ رسیده است.
درباره کتاب اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلانداده
ما در روزگاری زندگی میکنیم که بدل خودمان را در فضای مجازی ساختهایم. اینترنت به گوشهوکنار زندگی ما سرک کشیده و تکنولوژیهای نوظهور، مثل گوشیها و ساعتها و شاید عینکهای هوشمند، کاری کردهاند که این بدل بیش از هر زمان دیگری به خودِ واقعیمان شبیه شود. این شباهت آنقدر بالا گرفته که گاهی با لکنت و ابهام از خودمان میپرسیم که کدام واقعیتر است؟ این جسم گوشت و خوندار یا آن پروفایل پروپیمانی که در اینترنت داریم؟
همین آمیختگی روزافزونِ ما با ساحت مجازی مسئله مهمی شده است که متفکران حوزههای مختلف علمی با آن دستوپنجه نرم میکنند. در این میان، یکی از عمیقترین و جدیترین بحثها مواجههٔ فلسفی با این مسئله است.
دغدغهٔ فیلسوف درک نسبت انسان با عالَم است. پس وقتی به سراغ فلسفهورزی در باب اینترنت و فضای مجازی میآید، ناگزیر خبردار میشویم که از نظر او، این شاخصههای عصر مدرن بر نحوهٔ تعامل ما با عالم اثر میگذارند. او به سراغ این امور میآید تا مختصات عصرمان را بشناسد و آثار تکنولوژی بر نسبت انسان با عالَم را دریابد.
کتاب اینترنت ما مواجههای فلسفی با این مسئله است. مایکل لینچ فلسفهخواندهای است که بیش از هرچیز بر سر مسئله «حقیقت/صدق» تأمل کرده است. در فضای آکادمیک، کتابها و مقالات مهمی منتشر کرده است که نشان از پشتوانهٔ نسبتا محکم او دارد. اما یکی از ویژگیهای لینچ آن است که حرفهایش را به چاردیواری دانشگاهها و اتاقهای کنفرانس منحصر نکرده است. او دغدغهٔ انتقال ایدههای فلسفی به مخاطبان عام -یا به بیان دیگر، دغدغهٔ ترویج فلسفه- را دارد و ازاینرو کوشیده است زبان و بیانی برای انتقال آن ایدهها بیابد. کتابی که پیش روی شماست حاصل آن پشتوانه و این دغدغه است.
اینترنت ما همانند ساختمانی است که آرامآرام ساخته میشود. در هر فصل و هر باب کتاب، ادعای کوچکی مطرح میشود و فقط درباره آن سخن گفته می شود، اما در مجموع، سازهای شکل میگیرد که خلاصهٔ آن دو ادعای زیر است: ۱. انسان شیوههای مختلفی برای دانستن دارد: گاهی صرفا دادهها را از جهان میگیرد، گاهی دربارهٔ آنها تأمل میکند و برایش استدلال میکند و گاهی میکوشد آنها را بفهمد. از این میان، شیوهٔ آخر که به «فهم» منجر میشود، ارج و شأن والایی دارد؛ ۲. اینترنت ما را واداشته است که تنها به یکیدو شیوهٔ ابتدایی بسنده کنیم و برای رسیدن به «فهم» تلاشی نکنیم.
هر بخش و هر فصل و هر باب از کتاب در مقام تفصیل و توضیح گوشهای از این ادعاهاست.
خواندن کتاباینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلانداده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به علوم ارتباطات اجتماعی و جامعهشناسی
بخشی از کتاب اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلانداده
جامعهای را تصور کنید که در آن، مدلهای کوچکی از گوشیهای هوشمند ساختهاند که مستقیم به مغز آدمها وصل میشود. فرض کنید اسم این تکنولوژی «عصبرسانه» باشد. هرکس که از این تکنولوژی بهره میبرد، میتواند با یک دستور ذهنی به اطلاعات مربوط به هر موضوعی که میخواهد دسترسی پیدا کند. آیا دنبال پایتخت بلغارستانید یا میخواهید سرعت متوسط پرواز پرستوها را بدانید؟ همین لحظه پیش رویتان حاضر میشود. کاربران این عصبرسانه میتوانند به معنای واقعی کلمه با یک چشم بر هم زدن از هرچیزی که میخواهند عکس بگیرند؛ خیلی زود محاسبات پیچیده را انجام دهند و صرفا با فکر کردن، به اطلاعات تماس هرکسی که میبینند دسترسی پیدا کنند. اگر شما عضوی از این جامعه باشید، دیگر لازم نیست اسم شخصی را که در مراسم شام دیشب به شما معرفی کردهاند، حفظ کنید، چراکه یک دستگاه کامپیوتری کوچک این کار را برای شما انجام میدهد.
از نگاه افراد این جامعه، وضع به شکلی است که انگار جهان درون سرشان است. این یک جهان متصل است که در آن میتوان دانش را بیدرنگ به شیوهای بسیار شخصی و خصوصی با هرکسی به اشتراک گذاشت. درون چنین جهانی، دسترسی به خرد جمعیِ اعصار گوناگون به سادگیِ دسترسی به حافظهٔ شخصی است. کسب دانش نهتنها ساده است، بلکه میزان دانش هرکسی نیز بسیار بیشتر از قبل است.
البته شاید بعضیها سختگیری به خرج بدهند و بگویند بعضی از این اطلاعاتی که عصبرسانهها در دسترسِ ذهن کاربران قرار میدهند واقعا «دانش» نیستند. بهعلاوه ممکن است ادعا کنند که پنجرههای تکنولوژیکی دوطرفهاند. یعنی دستگاهی که یک عالم اطلاعات به شما میدهد، از آن طرف، کلی اطلاعات مربوط به شما را هم به جهان میدهد و همین ممکن است تهدیدی برای حریم خصوصی افراد باشد. شاید بعضیها هم دلنگران تکهتکه شدنِ جامعه باشند؛ چراکه همین عصبرسانهها مردم را تشویق میکنند که اطلاعاتشان را بیشتر با کسانی به اشتراک بگذارند که جهانبینی مشترکی با آنها دارند. آنها نگراناند که این وضعیت استقلال و اختیار ما را کمتر کرده و ما را به ذهن جمعیِ۸ خاصمان وابستهتر میکند؛ درنتیجه بهمرور از انسان بودنمان کاسته خواهد شد.
حجم
۳۱۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۸ صفحه
حجم
۳۱۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۸ صفحه
نظرات کاربران
فارغ از ترجمه خوب و کامل(پانویس هایی که مترجم اضافه کرده خیلی کمک کنندهست)استاد عزیز ،خود کتاب اثر مهم و با ارزشی ایه که باید خونده بشه .
حرفای جالبی داخلش بود ولی لازمه با حوصله بخونید و به حرفاش فکر کنید.مطمین نیستم همه ازش خوششون بیاد