کتاب زنی سی ساله
معرفی کتاب زنی سی ساله
کتاب زنی سی ساله نوشتهٔ اونوره دو بالزاک و ترجمهٔ ادوارد ژوزف است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان روایت زندگی زنی است که از اجبار و وظیفه به ستوه آمده و خواهان انتخابهای آزادانه و عشقی پرشور است.
درباره کتاب زنی سی ساله
کتاب زنی سی ساله حاصل نگارشهای انوره دو بالزاک بین سالهای ۱۸۲۸ تا ۱۸۴۲ است. او شش داستان مجزا و مستقل را نگاشت و به چاپ رساند و سپس تمامی آنها را در داستانی واحد با عنوان «زن سیساله» منتشر کرد. بالزاک زنی بدکاره را در این رمان معرفی میکند که برگرفته از شخصیت مادرش است. این زن که در ازدواج خود با ناکامیهایی روبهرو شده است، دل به مردی دیگر میبندد و از او فرزندی به دنیا میآورد که بیش از فرزند مشروعش به او علاقه دارد. او بدون در نظرگرفتن دختر خود «هلن»، به پیشواز زندگی دومی میرود که جایگزین کمبودهایش شود و خلأ عاطفیاش را پر کند. انوره دو بالزاک به تجزیهوتحلیل روح یک زن ۳۰ساله میپردازد و امیال و خواستههای او را واکاوی میکند. بیمهری یک مادر نسبت به فرزند خود و ارجحدانستن فرزند نامشروع، موضوع متداولی در هیچیک از ادوار تاریخی نبوده و بالزاک بهخوبی این موقعیت را توصیف میکند. او علاوهبر نمایش یک زندگی خصوصی، جایگاه زن را در جامعهٔ فرانسهٔ قرن ۱۹ میلادی بررسی میکند و در شرح کاملی از آدابورسوم و خصوصیات زندگی اجتماعی به خواننده ارائه میدهد.
بالزاک از جمله نویسندگانی است که در پرداختن به وضعیت اجتماع و روحیات شخصیتهای داستانش جزئیات زیادی را به کار میگیرد. او بخش زیادی از آثارش را در مجموعهای به نام «کمدی انسانی» تألیف کرده است؛ مجموعهای که به چنان دقتی اوضاع و احوال جامعهٔ فرانسهٔ قرن ۱۹ و حوادث و رویدادهای تاریخی را از نظر میگذراند که به یکی از مرجعهای مهم برای دیگر نویسندگان تبدیل شده است. کتاب زن سی ساله نیز در بخش «صحنههای زندگی خصوصی» از مجموعهٔ کمدی انسانی قرار دارد. انوره دو بالزاک تمام کیفیات روح آدمی را در این اثر تشریح میکند و فضایل و معایب بشری را بهصورت زنده نشان میدهد. بیشتر این کیفیات را بالزاک از زندگی شخصی خود اقتباس کرده است؛ در واقع مادر بالزاک از شخصی غیر از شوهرش پسری داشت به نام «هانری» که او را آشکارا بر انوره ترجیح میداد. او انوره را ثمرهٔ وظیفه و تصادف میدانست.
خواندن کتاب زنی سی ساله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای عاشقانه و کلاسیک پیشنهاد میکنیم.
درباره انوره دوبالزاک
انوره دوبالزاک در سال ۱۷۹۹ به دنیا آمد و در سال ۱۸۵۰ درگذشت. او نویسنده و نمایشنامهنویسی فرانسوی است. بالزاک بهواسطهٔ شرح بیپرده و دقیق از جامعهٔ فرانسه، بهعنوان یکی از بنیانگذاران رئالیسم در ادبیات مدرن اروپایی شناخته میشود. شخصیتهای داستانهای بالزاک پیچیده و چندبعدی هستند و اشیای بیجان، بهخوبی با شخصیتهای انسانی همراه و آمیخته میشوند؛ بهگونهای که پاریس بهعنوان یک شهر، ویژگیهای انسانی مییابد. بالزاک بر روی بسیاری از نویسندگان همعصر خود مانند «امیل زولا» و «چارلز دیکنز» تأثیر گذاشت.
او در دوران کودکی اهل مطالعه و پرشور بود؛ ازاینرو در ساختار بستهٔ مدارس آن زمانِ فرانسه نمیگنجید. دوران کودکی سختی را گذراند؛ زیرا روشهای تربیتی خاص و البته آزاردهندهای در آن زمان رایج بود که با سختگیری اجرا میشد. ارادهٔ اخلاقی و نگرش خاص درونی او مشکلاتی را در موفقیت او در زندگی و کسبوکار ایجاد کرد. زمانی که از مدرسه فارغالتحصیل شد در یک دفتر حقوقی مشغول به کار شد، اما اتفاقهای غیرانسانی و روند کسالتبار آن موجب شد بالزاک از این کار کنارهگیری کند. بالزاک دربارهٔ تجربهٔ کار در دفتر حقوقیاش گفته بود که این شغل، یک آدم معمولی با روند زندگی عادی و یکنواخت میسازد و او تحمل این زندگی را ندارد؛ بالزاک همچنین مشاغلی همچون نشر، چاپ، نقد ادبی، تجارت و... را امتحان کرد، اما در همهٔ آنها شکست خورد.
آنچه او در کتاب «کمدی انسانی» مینویسد، انعکاسی از دشواریهای زندگی شخصی او در همین دورانها است. «کمدی انسانی» مجموعهای نزدیک به ۹۰ داستان کوتاه و رمانهای او است که در کنار هم میکوشند تصویری همهسویه از جامعهٔ انسانی را به نمایش بگذارد. پس از چند اثر نمایشی ناموفق و چند رمان اولیه، رمان «چرم ساغری» در سال ۱۸۳۱ و «اوژنی گرانده» در سال ۱۸۳۳، رمانهای پرفروش بالزاک به شمار میروند. پس از این، موفقیت بیشتری برای رمانهای بعدی بالزاک به دست آمد. «بابا گوریو» و «زنبقدره» از دیگر آثار مشهور و شناختهشدهٔ بالزاک برای پارسیزبانها هستند. رمان «آرزوهای بربادرفته» نیز یکی دیگر از آثار این نویسندهٔ فرانسوی است. انوره دوبالزاک عادت کاری عجیبی داشت. او بیشتر، شبهای طولانی به نوشتن میپرداخت و این روش زندگی، روی تندرستی او اثر گذاشت. سرانجام او در ۵۱سالگی و درحالیکه تنها ۵ ماه از تنها ازدواج دیرهنگامش میگذشت، در پاریس درگذشت.
بخشی از کتاب زنی سی ساله
«در کنار بخاری ژنرال نشسته بود یا بهتر گوییم در صندلی دستهدار بلند و پهنی فرو رفته بود و حرارت بسیار زیادی از بخاری پر از آتش تند برمیخاست که خود نشانهای از سرمای شدید خارج بود. این پدر مهربان و خوب سر خود را روی دستهٔ صندلی کمی خم کرده بود و بیقیدی حالت او نشانهٔ راحت کامل و حاکی از ارضای خاطر شیرینی بود. دستهایش که قدری به خواب رفته بود با چنان حالتی سست از صندلی بیرون افتاده بود که گویی سعادت شخص را کامل میکرد. این پدر محو تماشای فرزند کوچک خود بود و پسربچه که هنوز پنج سال نداشت، نیمهلخت بود و نمیگذاشت که مادرش لباسهای او را از تنش بیرون بیاورد. بچه از پیراهن شب یا از شبکلاهی که مارکیز با آنها گاهگاه او را تهدید میکرد، میگریخت. یقهٔ گلدوزیشده را بر گردن خود نگاه میداشت و وقتی مادرش او را صدا میزد و همین که میدید مادرش از این عصیان بچگانه به خنده میافتد، طفل هم میخندید. سپس با خواهرش به بازی میپرداخت. خواهرش مانند او ساده ولی از او شرورتر بود و از او واضحتر حرف میزد. کلمات مبهم و افکار درهم و برهم این پسربچه به زحمت برای پدر و مادرش قابل فهم بود. این دختر که موئینا نام داشت، دو سال از برادرش بزرگتر بود و با اداهای زنانه از حالا باعث خندههای متوالی پسربچه میگردید که مثل فشفشه صدا میکرد و هیچ علتی هم برای آن موجود نبود. این دو بچه که جلوی آتش روی زمین غلت میخوردند، بدون شرم هیکل زیبا و فربه و بدن سفید و لطیف خود را نشان میدادند. گیسوان سیاه و بور آنها در هم آمیخته بود و چهرههای سرخ آنها را که از خوشحالی چالههای دلربایی در آنها پدید میآمد، نوازش میداد. یقیناً مشاهدهٔ چنین صحنهای برای پدر و به خصوص برای مادر لذتبخش بود، زیرا به کنه روح این موجودهای کوچک که مشخص موجودیت و محبت آنهاست، به خوبی پی میبردند. در مقابل رنگ شفاف چشمان آبدار این دو فرشته و در مقابل چهرههای درخشان و رنگ سفید آنها نقش و نگار قالی نرم رنگ و جلایی نداشت. این قالی محل جست و خیز آنها بود، روی آن میافتادند، برمیگشتند، با هم دعوا میکردند و بیآنکه خطری در بر داشته باشد، روی آن غلت میزدند.»
حجم
۲۶۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه
حجم
۲۶۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه