کتاب سیب
معرفی کتاب سیب
کتاب سیب نوشتهٔ زهرا بیگدلی است. انتشارات کتاب آترینا این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان ایرانی درمورد دختری به نام «حوا»ست که با سختیهای خانوادگی دستوپنجه نرم میکند.
درباره کتاب سیب
راوی رمان سیب دختری است به نام حوا؛ دختری که در کودکی پدرش را از دست میدهد و مادرش بنا به مصلحت پدربزرگش بهعقد عمویش که مردی مذهبی است، درمیآید. حوا در خانهٔ عمویش بزرگ میشود؛ با کلی عقده، حرفها و گلههای نگفته که در سکوتش هر روز بزرگ و بزرگتر میشوند و در نتیجه از او دختری لجباز میسازند. حوا از روی لجولجبازی رفتارها و کردارش را دقیقاً نقطهٔ مقابل عقاید عمویش میچیند؛ تا جایی که از تحمل عمو و پسرعموهایش خارج شده و نتیجهاش میشود، سختگیریهایشان و در آخر جواب مثبتی که به یکی از خواستگارهایش میدهند و همین باعث انفجار حوا میشود. حوای لجباز با تمام شیطنتهایی که در وجودش دارد، سعی میکند نامزدش را از ازدواج پشیمان کند، ولی هر بلایی سر نامزدش میآورد، او پا پس نکشیده و حوا تصمیم آخر را میگیرد: فرار از آرایشگاه آن هم دقیقاً در روز عقدش.
اینجا تازه شروع قصهٔ حوا و رمان سیب است؛ با کلی فرازونشیب و اتفاقهایی که زندگی حوا را جهت میدهد. قرار نیست حوا، این دختر فراری، اسیر دست آدمهایی بشود که برای دختران فراری دام پهن کردهاند. او در مسیری دیگر میافتد.
خواندن کتاب سیب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب سیب
«ملیحه کنار آقامحمد نشسته بود، ساداتخانم کنار حاجرسول و فقط من و صدرا بودیم که جدا و دور از هم بودیم. دیشب هم صدای خندهٔ ملیحه و آقامحمد از اتاقشان میآمد، نمیدانم چرا روز به روز حساستر میشدم، مخصوصاً وقتی رفتار آقامحمد و ملیحه را میدیدم، رابطهٔ من و صدرا اصلاً طبیعی و نرمال نبود.
برای فرار از مقایسه، بلند شدم و عادی پرسیدم:
- چای یا میوه؟
صدرا درحالیکه به پشتی مبل تکیه میزد، جواب داد:
- چای.
طوری "چای" را تلفظ کرد که تشنه بودنش را کاملاً متوجه شدم، چای دوست داشت! سری تکان دادم و بیخیال نظر بقیه سمت آشپزخانه رفتم. چای تازهدم و همیشه به راه ساداتخانم آماده بود، فقط زحمت ریختنش را کشیدم. به سالن برگشتم و سینی را دور گرداندم و در آخر لیوان خودم را برداشتم و سینی را روی میز گذاشتم. دلم به همین کوتاه کنار صدرا نشستنها خوش بود. از آن روزی که با هم در آن جنگل کوچک صحبت کردیم چند روزی گذشته بود و دیگر کلامی جز سلام و علیک بینمان ردوبدل نشده بود و من دلم یک آغوش پر از آرامش میخواست. لذت چشیدن آغوشش چیزی نبود که بتوانم فراموش کنم. کنارش نشستم، گذرا نگاهم کرد و لبخند کمرنگ گوشهٔ لبش را دیدم. مثل خودش به پشتی مبل تکیه زدم و نشد که لبخند نزنم. حاجرسول دید و لبخندش پر از حرف و معنا شد. خجالت کشیدم و از کردهٔ خودم پشیمان شدم، حس میکردم راز دلم از تمام حرکاتم معلوم است، چرا که دختر پیچیدهای نبودم و به قول افروز رو بازی میکردم.
ساداتخانم سمت حاجرسول چرخید و از آن حس بد رهایم کرد.
- حاجی میدونی امروز چندم ماهه؟
- بله خانوم حواسم هست که سه روز دیگه یه سفر به زیارت امام رضا بدهکارتونم.
آقامحمد اولین نفر واکنش نشان داد:
- به سلامتی عازمید؟
ساداتخانم خندهای بیصدا کرد و با لذت و گذرا چشم به حاجرسول دوخت و دوباره به آقامحمد نگاه کرد.
- سالها پیش حاجی سر یه کوتاهی اشکم رو درآورد و قسم خورد هر سال سر همون روزی که کوتاهی کرده در حقم ببردم پابوس امام رضا.
کنجکاویام گل کرد ولی هیچکس سؤالی نپرسید، شاید خصوصی بود و پرسیدنش اشتباه، برای همین من هم سؤالی نپرسیدم و فقط گفتم:
- به سلامتی، التماس دعا!»
حجم
۳۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
حجم
۳۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
نظرات کاربران
همه چیز کتاب خیلی خوب بود، باورپذیری داستان عالی بود. روایتها و اتفاقات جامعه بخوبی پرداخته و بیان شده بود. به شدت توصیه میکنم دوستان بخونن هم داستان جذاب هم نکات آموزنده زیادی داره فقط ۲ تا ایراد اولی "خودش رو زد
خیلی ضعیف بود . به تینجرها توهین میشه بگم تینیجر پسند. عاشقانه ها کلیشه ای و کودکانه . به نظرم دوره این مدل داستان ها دیگه واقعا گذشته
داستان زیبایی داشت اما میشد اخرش راحدس زد
فوق العاده بود. زندگی بود این کتاب
نویسنده فقط میخواست یه رابطه احساسی بین زن مردی ک هیچ ارتباط عقایدی باهم نداشتن و در دو جهت مخالف از نظر فکری و عقایدی بودن رو توضیح بده ک در واقع اینجور عشقا هیچ ثباتی نداره و واقعا غیر
همین الان کتابو تموم کردم . واقعا عالی بود خوندنش رو به همه دوستان رمان خوان توصیه میکنم رمانی اجتماعی و عاشقانه که نمیشه تا صفحه اخر رمان پیش بینی اش کرد و عشق قشنگ داستان که خیلی لطیف و دلنشین
کتاب شروع خوبی داشت ولی در مجموع بالا پایین زیادی تو داستان بود یه جاهای می گفتی چه نویسنده قوی و چند صفحه بعد سطح داستان بشدت پایین میومد در مجموع خوندش خالی از لطف نبود
خیلی خوب بود
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی و خیلی ضعیف بود اصلا پیشنهاد نمیکنم. شبیه رمانهای ۹۸ ایا بود و نمیدونم ناشر چجوری راضی شده چاپش کنه؟! کلیشهای، بچگانه، لوس، رویایی و غیر منطقی! هیچ کجای قصه منطق نداشت! در کل پیشنهاد
احساس مشاهده سریال ایرانی رو داشتم. سبکی از نوشتن مد شده که انگار مشغول تماشای یک فیلم هستید و فقط مربوط به رمان های ایرانی نیست(مثالا "من پیش از تو" جوجو مویز یا پنج قدم فاصله). رمان رو تا آخر نخوندم