دانلود و خرید کتاب فرشته های گناهکار نیلوفر قائمی‌فر
تصویر جلد کتاب فرشته های گناهکار

کتاب فرشته های گناهکار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۸۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فرشته های گناهکار

کتاب فرشته های گناهکار نوشتهٔ نیلوفر قائمی‌فر، رمانی عاشقانه است که در انتشارات آترینا منتشر شده است.

درباره کتاب فرشته های گناهکار

نهال دختر ساده و آرامی است که زندگی‌اش ناگهان تغییر می‌دهد. خواهر نهال؛ نسرین فوت کرده است و داستان در مراسم چهلم نسرین شروع می‌شود. همه غمگین و ناراحت‌اند و مادر نهال از حال می‌رود. نهال سعی دارد کودک نوزاد خواهرش؛ طلا را نگهداری کند؛ اما چندان در این کار مهارت ندارد. با گذشت زمان مادر نهال از ترس اینکه دامادش؛ امیرسام دیگر اجازه ندهد او نوه‌اش را ببیند برای نهال تصمیم می‌گیرد و او را مجبور می‌کند با همسر خواهرش ازدواج کند. ازدواجی که همه چیز را در زندگی این دختر ساده تغییر می‌دهد. 

کتاب فرشته های گناهکار رمانی عاشقانه است که خواننده را به دنیای آدم‌هایی می‌برد که باید یاد بگیرند برای خودشان تصمیم بگیرند.   

خواندن کتاب فرشته های گناهکار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان بهر مان‌های عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب فرشته های گناهکار

«امیرسام که بغض کرد، من زودتر از او زیر گریه زدم، لباس طلا را بیرون آوردم و او را از آغوش امیر گرفتم. فرح خانم امیر را در آغوش گرفت و گفت:

- خواست خداست مادر، این قدر بی‌تابی نکن. عمرش تا این جا بوده.

- من با این بچهٔ کوچیک چیکار کنم؟ کی فکر می‌کرد این فشار لعنتی همچین بلایی سرش بیاره!

- خدا بزرگه، مگه فقط تویی؟ این همه مرد که زن‌هاشون می‌میرند.

آقای رشادتی که به جمع ما نزدیک شده بود، گفت:

- برای تو آسونه زن، واسه این پسر و خانوادهٔ زنش زخم کاریه مرگ نسرین.

فرح خانم با چشم‌غره گفت:

- جای تسلی دادن به درد پسرت، دلش رو پر می‌کنی؟

دوباره و بی‌اختیار چشم چرخاندم تا شاید باز هم نادیا را ببینم. دلم شور می‌زد و می‌خواستم مطمئن شوم، خودش بوده و خیالاتی نشده‌ام.

حامی از پشت شمشادها گفت:

- داداش بیا حله.

فرح خانم سرک کشید و با تشر گفت:

- نگاه نگاه، چرا دستات روسیاه کردی؟ مگه حامی درس خونده که بشه مکانیک ماشین برادر زن تو که هر دفعه می‌فرستینش پای اون ابوطیاره؟

امیرسام نیم نگاهی به من کرد و گفت:

- مادر!

آقای رشادتی گفت:

- چرا نفرسته خانم؟ کمک می‌کنه، حتما باید BMW تعمیر کنه؟ یه بار پژو تعمیر کنه قرآن خدا غلط می‌شه؟

فرح خانم غرید:

- تو هم هی ماله بکش رو کار پسرات، من رفتم مادر، خداحافظ.

و پیش از رفتن رو به من کرد و گفت:

- هوای نوه‌ام رو داشته باشی‌ها، هر جا اتفاقی افتاد به من خبر بده، تو که از بچه‌داری چیزی سرت نمی‌شه، یه وقت تو این هوای گرم شیر بچه رو بیرون نذاری فاسد بشه، مسموم بشه‌ها... یه وقت به بچه آب ندی، بچهٔ نوزاد نباید آب بخوره...

امیرسام با تحکمی نرم گفت:

- خیلی خب مادر! نهال اینا رو می‌دونه. تمام این چهل روز بچه پیش نهال بوده، شما نگران نباشید... برید خونه لطفا.

فرح خانم چپ چپ نگاهش کرد و پرسید:

- مادر کی می‌آیی خونه؟

- می‌آم مادر، می‌آم.

- دیگه برگرد سرکارت، نباید زندگی‌ات مختل بشه که.

امیرسام رو به من گفت:

- برو بشین تو ماشین تا مادرم رو راهی کنم و بیام.

و حامی را صدا زد و گفت:

- حامی، این میوه‌ها رو بذار پشت ماشین.

سیروس، شوهر نازی رو به حامی گفت:

- حامی جان بیا وسایل رو بذار پشت ماشین من صندوقم خالیه.

حامی و سیروس میوه‌ها و حلواها را جمع کردند. خواستم به طرف ماشین بروم که شنیدم زن‌عمو فتانه رو به عمونصرت با حرص می‌گفت:

- که مهتاج رو تو می‌رسونی، هان؟»

جواد به کیا
۱۴۰۱/۱۲/۲۳

واقعا دستمریزاد به نویسنده این داستان. داستان دارای یک روند منطقی و روان و زیبا بود. انتخاب خانواده داستان با ظرافت و شخصیت پردازیها واقعا تحسین برانگیز بود. داستان علی رغم اینکه از فضایی غمگین شروع میشود، اما با مهارت

- بیشتر
کاربر ۵۳۹۰۰۸۲
۱۴۰۱/۱۲/۰۵

میتونم بگم برای کسی ک کتابخون باشه اصلا پیشنهاد خوبی نیست روند حوصله سربر قابل پیش‌بینی 💔

یک شکاف ابریشـمی
۱۴۰۱/۱۱/۱۴

بسیار زیبا بود نکته مهم رمان های خانم قائمی فر آموزنده بودنشونه. این کتاب جدا از جذابیت و کششی که داشت بسیار مفید بود

f_niknam
۱۴۰۱/۱۰/۲۷

خیلی عالی بود مثل رمان های دیگر نیلوفر جان من قبلا خونده بودم تو کانالشون خیلی دنبالش میگشتم تا مجازی بتونم بخرم مرسی طاقچه عزیز🌹 فقط یه سوال از دوستانی که قبلا این رمان رو خوندن دارم طلا دختر محمود بود؟ من شک

- بیشتر
آزاده
۱۴۰۲/۰۳/۱۰

کتاب بدی نبود اما چون قبلا هم کارهای دیگه خانوم قائمی فر رو خونده بودم ازشون انتظار بیشتری داشتم در کل برای یه بار خوندن خوبه

موعود
۱۴۰۲/۰۲/۲۶

نسبت به برخی از آثار خانم قائمی فر عزیز این کتاب زیاد به دلم ننشست ...به قول رفقا یک سیر کاملا منطقی و درست و حسابی داشت ولی جذابیت خاصی نداشت ...

∅F∅
۱۴۰۲/۰۱/۲۷

سلام رمان خوبی بود خانم نیلوفر قائمی فر آثار متعددی دارن اما تعداد کمی از آثار شون رو چاپی کردن چند وقت بود دوست داشتم مثل تمام دیگر آثار شون رو که مطالعه کردم این کتاب هم بخونم که بالاخره

- بیشتر
tazi
۱۴۰۱/۱۲/۰۳

داستان جذاب و ترغیب کننده ای داشت و سلیس و روان نوشته شده و خیلی خوب در دل داستان آسیب شناسی خانواده را می بینیم.

میم
۱۴۰۲/۰۹/۲۱

نقطه قوت داستان دیالوگ های خوب و قوی ش بود. نقطه ضعفش غیرقابل باور بودن این وضعیت در یک خانواده ایرانی بود.

کاربر ۱۶۵۲۰۸۴
۱۴۰۲/۰۵/۲۳

اصلا توصیه نمیکنم من بر اساسی نظر دوستان خریدم و واقعا پشیمونم از وقت و زمانی که بیهوده تلف شد .

یه جا خوندم دروغ، شبیه علف هرز می‌مونه وقتی تخمش یه جا بیوفته همه جا رو می‌گیره، اگر یه دروغ بگید برای پوشوندنه اون باید دروغای بیشتری گفت، هی دروغ رو دروغ میاد انقدر که اولیشو یادتون میره، یادتون میره چی گفته بودید و این شبیه ضامن یه نارنجک می‌مونه تا ساختمون دروغا، رو سر خودمون آوار بشه.
tazi
در جنگ و ناسازگاری همیشه علاوه بر طرف مقابل، خود شخص هم تخریب می‌شود، باید در کمال آرامش و ایجاد حس امنیت و گرما، استراتژیک عمل کرد، این یعنی راهبری یک زن؛ دیشب خیلی با عجله و مبتدی جواب دادم، باید چراغ خاموش عمل می‌کردم.
tazi
این دنیا، دار مکافاته، من به هیچی اعتقاد ندارم اما این یه قلم رو تا تهش هزار بار بهم ثابت شده؛ آخه کیه که قدم راست برداشته و بهش خیر نرسیده و کیه که قدم چپ برداشته که زندگی رو سرش خراب نشده.
AmA
وقتی با امیرسام تنها هستم، واقعا زندگی می‌کنم. از یک چیز مطمئنم، نمی‌خواهم از کنارم برود چون حسی را به من القاء می‌کند که هر زنی دوست دارد تجربه‌اش کند. حس"ملکه" بودن، حس این که هر چقدر خانه‌امان کوچک باشد، اما برای تو یک امپراتوریِ بزرگ است.
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸

حجم

۲۵۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۲۷ صفحه

حجم

۲۵۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۲۷ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
۲۴,۷۵۰
۵۰%
تومان