دانلود و خرید کتاب شام کنیزان میترا کریمی
تصویر جلد کتاب شام کنیزان

کتاب شام کنیزان

نویسنده:میترا کریمی
انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شام کنیزان

کتاب شام کنیزان از میترا کریمی، داستانی درباره‌ی عشق پاک و زلال فرشته و مرتضی است. عشقی که دستخوش رنجی می‌گردد و حال بعد از سال‌ها قرار است دو عاشق، شیرینی آن را بچشند. این کتاب را انتشارات سخن منتشر کرده است.

درباره‌ی کتاب شام کنیزان

رمان شام کنیزان حکایت زندگی مردمانیست که همیشه تاریخ، درفش رنج و بی‌عدالتی و داغ محرومیت را بر پیشانی‌شان حک زده است. اگرچه همچون بلوط‌های سرزمین ‌شان ایستاده، مرگ را در آغوش می‌کشند… مردمانی که ساده و صمیمی عشق می‌ورزند و جسورانه برای رسیدن به خواسته‌هایشان تلاش می‌کنند و اگر لازم باشد حتی می‌جنگند، اگرچه جنگ را دوست ندارند.

شام کنیزان داستان عشق و عاشقی مرتضی و فرشته، که روزی در جایی نگاهشان به یکدیگر گره می‌خورد و هر یک، بی خبر از دل دیگری، آرزوی وصال می‌کند. مرتضی نمی‌داند چرا راه رفتن فرشته دلش را می‌لرزاند و حواسش را آشفته می‌کند. فرشته نمی‌داند چه چیزی سبب می‌شود که بخواهد این چنین در چشمان او، خواستنی جلوه کند...

کتاب شام کنیزان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

دوست داران رمان‌ها و داستان‌هایی از نویسندگان ایرانی، از مطالعه کتاب شام کنیزان، لذت می‌برند.

جملاتی از کتاب شام کنیزان

دل مرد در تب و تاب حضور او می‌سوخت... سوختنی دل‌نشین و خواستنی! این حضور را دوست داشت، این تب و تاب را می‌پسندید. دلش می‌خواست با او حرف بزند. خود را جمع‌وجور کرد.

ــ شما چی فرشته خانم... درس می‌خوانین؟

دختر، رویش را به طرف او برگرداند، کمی سرخ شده بود.

ــ من؟ من درسم تموم شده... تازه از دانش‌سرای تربیت معلم فارغ‌التحصیل شدم... معلمم.

ــ به‌به... خوشوقتم... منم دانشگاه رازی درس می‌خوانم.

استکان خالی را در میان دست جابه‌جا کرد، بلند شد و آن را روی سینی گذاشت. پایش لغزید و سینی و استکان‌ها را به هم ریخت. دستپاچه شد... فرشته به کمکش رفت و استکان‌ها را جمع کرد. دستشان به هم خورد... هر دو داغ بودند... داغ داغ!

ــ خوب شد چیزی نشکست!

دختر بلند شد و رفت و مرتضی که مات ایستاده بود با نگاهش رد حضور او را دنبال کرد.

فرشته به اتاق کناری رفت. دلش می‌تپید... دستش را که هنوز داغ بود به هم مالید و خودش را در آینهٔ قدی روی دیوار تماشا کرد. دستی روی صورتش کشید.

ــ خوبم!

لحظه‌ای به فکر فرورفت.

ــ مگه مهمه که الان خوب باشم یا نه؟

مات شده بود، هنوز نمی‌دانست چرا این‌قدر دلش می‌خواهد در نگاه این مرد غریبه خواستنی باشد...


masi1360
۱۳۹۹/۱۰/۰۸

کتاب خوبی بود ، یه مادرانه ناب و بکر

مریم
۱۳۹۸/۱۰/۱۸

کتاب جالبیه...پینهادمیدم به دوستداران کتاب

حجم

۱۹۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

حجم

۱۹۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان