کتاب اتاق جیکوب
معرفی کتاب اتاق جیکوب
کتاب اتاق جیکوب نوشته نویسنده مشهور انگلیسی ویرجینیا وولف است که با ترجمه متین کریمی منتشر شده است. این کتاب روایتی جذاب دارد و اولین بار در سال ۱۹۲۲ منتشر شد.
درباره اتاق جیکوب
کتاب اتاق جیکوب اولین رمان ویرجینیا وولف است. کتاب داستان مرد جوان و پراحساسی به نام جیکوب فلاندرز را روایت میکند. این داستان به یاد ماندنی درباره شخصیت، اطرافیان و دوستان، دوران کودکی و دوران کالج، روابط عاشقانه، لحظات تراژیک جنگ و سفرهای جیکب به یونان است. قلم نویسنده در کتاب اتاق جیکوب مانند دیگر کارهای او است. با این کتاب توانست وولف را به عنوان نویسندهای صاحب سبک با نثری سمبلیک و شاعرانه مطرح کند. بیشتر تمرکز آثار وولف بر شخصیت قهرمانهای داستانش است او به عمق خاطرات و زندگی آنها میرود و روایتی جذاب را بازگو میکند.
خواندن کتاب اتاق جیکوب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از دوستداران آثار ویرجینیا وولف هستید از خواندن اتاق جیکوب لذت خواهید برد.
درباره ویرجینیا وولف
ویرجینیا وولف با نام کامل آدلاین ویرجینیا وولف در بیست و پنجم ژوئيه سال ۱۸۸۲ متولد شد و در بیست و هشتم مارس ۱۹۴۱ درگذشت.
او رماننویس، مقالهنویس، ناشر و منتقد ادبی بود و گرایشات فمینیستی نیز داشت. پدر ویرجینیا، لسلی استیون نیز یک منتقد برجسته ادبی عصر ویکتوریا بود که این موضوع در گرایش او به ادبیات و نقد ادبی بیتاثیر نبود. ویرجینیا تحصیلات آکادمیک و رسمی نداشت و معلم خصوصی به او درس میداد اما میتوانست به راحتی از کتابخانه غنی پدر خود بهرهمند شود. وولف از پیشگامان سبک نویسندگی جریان سیال ذهن به شمار میرود. رمانهای خانم دالووی، به سوی فانوس دریایی و اتاقی از آن خود از آثار برجسته این نویسندهاند. وولف به شکل عجیبی خودکشی کرد او جیبهایش را پر از سنگ کرد و به درون رودخانه رفت.
بخشی از کتاب اتاق جیکوب
استیل برس را لای دندانهایش گرفت، رنگ حنایی از آن بیرون میزد، چشمانش را به پشت بتی فلاندرز دوخت و زیر لب گفت: «آنجا، کنار صخره.»
آرچر فریاد زد: «جیکوووب... جیکوووب!»
صدا غم خاصی داشت. خالی از سرزندگی، خالی از احساس، یکه و تنها صخرهها را شکافت و بدون طنین در دشت رها شد.
استیل ابرو در هم کشید؛ اما از رنگ مشکی راضی به نظر میرسید. فقط آن یادداشت بود که دیگران را دور هم جمع کرده بود.
- آه، آیا ممکن است کسی در پنجاه سالگی نقاشی بیاموزد؟ مانند تیتیان۱۱...
رنگ مناسب را انتخاب کرد، سپس سر بلند کرد و ورای ترس خود ابری را بر فراز خلیج دید.
خانم فلاندرز بلند شد، پالتویش را تکاند و چتر آفتابی خود را برداشت.
از آن صخرههای قهوهایِ وحشتناک و مخوفی که رو به سیاهی داشتند. صخرههایی که گویی از روز ازل سر از دل خاک بیرون نهاده بودند. صخرههایی چیندار و پوشیده از صدف نرمتنان و گُله به گُله جلبکهای خشک دریایی که آدم باید پاهایش را بسیار از هم باز کند و البته رشادتی مثال زدنی نیز از خود نشان دهد تا به نوک قله برسد.
و اما نوک قله... گودالی پر از آب است با بستری خاکی که صدفهای فراوان به دیوارهٔ گودال نیز چسبیدهاند. یک ماهی به سرعت خود را نشان میدهد. جلبکهای زرد مایل به قهوهای در آب تکان میخورند و خرچنگی با صدف یشمی رنگ را وادار میکنند تا از سوراخ خود بیرون بیاید...
جیکوب با پاهای ضعیف خود وارد بستر خاکی گودال شد و سفر خود را آغاز کرد و گفت: «آه! یک خرچنگ بزرگ.» ناگهان دست خود را در آب فرو کرد. خرچنگ، خونسرد و سبک بود. ماسهٔ ته آب بسیار ضخیم شده بود، بنابراین خرچنگ به عمق ماسه خزید. جیکوب پرید تا با سطل خود جلوی او را سد کند که زن و مردی را دید که بسیار شنیع با چهرههای برافروخته کنار هم دراز کشیده بودند.
در چند متری دریا زن و مردی بیحرکت کنار هم سر بر دستمال سفره گذاشته و دراز کشیده بودند. دو یا سه مرغ دریایی هم بسیار با وقار امواج را دور زدند و کنار چکمههایشان فرود آمدند.
با سرهایی بزرگ و چهرههایی برافروخته به جیکوب زل زدند. جیکوب هم به آنها خیره شد. سطلش را با احتیاط در دست گرفت و در ابتدا از روی فراغ بال پرید و از آنجا دور شد. اما بعد که امواج به سوی او خیز برداشتند، گامهای خود را تندتر و تندتر کرد و برای اینکه خیس نشود، مدام مسیر خود را تغییر میداد. مرغان دریایی هم از جلوی پایش پرواز میکردند و دوباره آن طرفتر فرود میآمدند و مینشستند. زنی سیاهپوست روی ماسهها نشسته بود. جیکوب به سوی او دوید.
جیکوب که نفس نفس میزد، هق هق کنان گفت: «نانی! نانی!»
حجم
۱۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه