دانلود و خرید کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ افسانه نجم‌آبادی ترجمه شیرین کریمی
تصویر جلد کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟

کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟

انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۶از ۳۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟

کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ اثری از افسانه نجم آبادی با ترجمه شیرین کریمی است. در این کتاب مجموعه مقالاتی را می‌خوانیم که نویسنده در طول سال‌ها در نشریات مختلف فارسی و انگلیسی منتشر کرده است و همگی آنان به نوعی به زنان می‌پردازد.

درباره کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟

کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ مجموعه مقالاتی از افسانه نجم آبادی، پژوهشگر حوزه مطالعات زنان است که در طی سال‌ها در نشریات مختلف فارسی و انگلیسی منتشر شده است. 

مقالات این کتاب را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول بررسی تاریخ از دیدگاهی متفاوت است: دیدگاهی که زن در آن حاشیه نشین و غایب نیست، بلکه حضور فعال و نقش پررنگی دارد. برای این کار او به سراغ منابع تاریخی معاصر مانند جنبش مشروطه رفته با بررسی اسناد و مدارک به جا مانده، نقش زنان را بازخوانی می‌کند. 

دسته دوم مقالات بررسی روایت‌هایی محبوب و مشهور مانند هزار و یک شب، یوسف و زلیخا و بامداد خمار است. نجم آبادی درباره این داستان‌ها اینطور می‌گوید: مضامینی که در این کتاب‌ها به نگارش درآمده است، بیش از آنکه به میل زن توجه داشته باشند، از مکر زنان نوشته‌اند و این نوعی خیال بافی کهن مردانه است.

کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ را به تمام دوست‌داران مطالعات زنان و جامعه‌شناسی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره افسانه نجم آبادی 

افسانه نجم آبادی در دی‌ماه سال ۱۳۲۵ در تهران به دنیا آمد. او نوه شیخ هادی نجم آبادی روحانی تجددخواهی است که در جنبش مشروطه نقش داشته است. افسانه نجم آبادی در حال حاضر نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه هاروارد در رشته مطالعات زنان، جنسیت و تاریخ (به ویژه مطالعات تاریخی در قرن نوزدهم میلادی در ایران) است.

از میان آثار او می‌توان به کتاب‌های حکایت دختران قوچان، زنان سیبیلو و مردان بی‌ریش، چرا شد محو از یاد تو نامم؟ و زن‌های چهارفصل اشاره کرد. زندگینامه و معرفی کتاب‌های افسانه نجم‌آبادی را می‌توانید در صفحه نویسنده بخوانید.

بخشی از کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟

با آغاز قرن بیستم هنگامی که نسل بعد به مسئله عشق، میل جنسی و ازدواج توجه نشان داد، دو ژانر بیش از دیگر سبک‌های ادبی محبوبیت یافت: اول، داستان‌های عاشقانه «پاک» (بدون اشاره به روابط جنسی) که با تعهد به الزامات اصلاحی، سیاسی و ملی و با چنین انگیزه‌های نوشته می‌شدند؛ و دوم، داستان‌هایی اخلاقی با مؤلفه‌های جنسی که در مورد فساد شهری و مردان سودجو هشدار می‌دادند، مردانی که در بستر اجتماعی جدید که مبتنی بود بر روابط زنان و مردان غریبه از زنان جوان و خام (زنانی که اغلب از مهاجران روستایی بودند) سوءاستفاده می‌کردند. این نوع داستان‌ها در بسیاری از جراید نوظهور به‌شکل دنباله‌دار منتشر می‌شد و همان‌گونه که کامرون امین به‌درستی استدلال می‌کند، هر دو ژانر در سنت ادبیِ تعلیمی ایرانی‌اسلامی وجود داشته است. این‌گونه داستان‌ها در صدر داستان‌های عبرت‌آمیز، خواه سیاسی یا اخلاقی، بوده‌اند.

منطق رواییِ هر دو ژانر بر پایه داستان‌های عشقی تراژیک بود. در داستان‌های سیاسی‌فرهنگی، مثل عروسی مهرانگیز و داستان رقت‌انگیز، عشق رمانتیک در قالب تراژدی دست‌مایه نقدی مدرن قرار می‌گرفت که در آن نویسندگانِ تجددخواه، با آوردن شواهد سیاسی و فرهنگی، احتمالِ پایانی خوش را برای عشق رمانتیک بعید می‌دانستند و موانعی را بر سر راه پیوند زن و مرد متجدد ایدئال برمی‌شمردند. این موانع عبارت بودند از تصورات کلی موجود درباره ازدواج، نظارت والدین بر انتخاب همسر، روابط و انتظارات میان زن و مرد، فقدان آموزش مدرن برای زنان و اختیارات نامعقولی که دین و حکومت به مردان می‌دادند، که همه از شیوه‌های حکومت‌های خودکامه برای اعمال سلطه‌شان بود. بدین‌ترتیب ناکامی در میل جنسی در این متون در خدمت برانگیختن نوع متفاوتی از میل در خواننده به کار گرفته می‌شد: میل به تغییرات و دگرگونی‌های فرهنگی و سیاسی. نویسندگان در تحریک‌های تجددخواهانه‌شان با پایان‌های تراژیکِ این داستان‌ها فرجام‌هایی خوش را در آینده پیش‌بینی می‌کردند. در صورت برکناری حکومت مستبد، اصلاح نظام آموزشی و حقوقی یا تحولات فرهنگی در حوزه جنسیت و تمایلات جنسی می‌شد این داستان را با پایانی خوش از نو نوشت. از این رو این پایان‌های تراژیک امکان خوشبختی را نیز در دل خود داشتند.

در ژانر دوم، یعنی رمان‌های اخلاقی، مردهایی سنگدل با هدف برقراری رابطه جنسیِ نامشروع از اشتیاق زنان جوان ساده‌لوح برای داشتن رابطه عاشقانه سوءاستفاده می‌کردند. یکی از اولین داستان‌هایی که در این ژانر نوشته شد داستان عروسی مهرانگیز به قلم یحیی میرزا اسکندری بود. داستان عشق دروغین، و چنان‌که خود نویسنده می‌گوید، تراژدی در چهار مجلس، در سال ۱۲۸۸ شمسی نوشته شد و در سال ۱۳۰۲ شمسی، پس از مرگ نویسنده، در مجله جمعیت نسوان وطن‌خواه در قالب داستان دنباله‌دار منتشر شد. این داستان، که گویا در نوبت اول با عنوان درخورِ توجه ازدواج اجباری منتشر شده بود، برای دومین بار منتشر می‌شد. اسکندری در مقدمه می‌نویسد که تنها هدفش از نوشتن این نمایشنامه «نشان دادن ظلم و ستم‌هایی است که مردهای شهوت‌ران بر زنان این کشور روا می‌دارند، زنانی که معلم‌های کودکان وطن و پایه‌گذار تمدن هستند.» در همین مجله، داستانی کوتاه از نویسنده‌ای به نام ساسان کیا آرش به اسم «سوگواری دختر بدبخت» منتشر شد. در این داستان دختر جوان زیبایی عاشق مرد جوان شهوت‌رانی می‌شود و با او ازدواج می‌کند. مرد پس از شش ماه دختر را ترک می‌کند، اکنون دختر طلاق گرفته است و از خود می‌پرسد حالا که او تنها هدیه طبیعت، یعنی بکارتش، را از دست داده است آیا زندگی ارزش زیستن دارد. تصمیم در مورد ارزش زندگی دختر بر عهده نویسنده است: داستان با خودکشی دختر به پایان می‌رسد...

فاطمه
۱۴۰۰/۰۳/۲۶

یکی از بهترین کتاب هایی که در زمینه ی تحلیل گفتمان و فمنیسم خوندم عالی بود خیلی از پیش فرض های تثبیت شده راجع به زنان را به چالش می کشه

Nilouofar Nazemi
۱۴۰۱/۱۰/۰۷

کتاب از لحاظ موضوع، مستند بودن و دقت تاریخی و نگاهی که به مسئله زن در تاریخ معاصر ایران داره واقعا جالبه. انگار نویسنده یک چراغ قوه دستش گرفته و داره اون قسمت هایی از تاریخ که در سایه رفتن

- بیشتر
Travis
۱۴۰۱/۰۵/۲۱

کتاب با محوریت نقش زنان در انقلاب مشروطه آغاز می‌شود و همچنین دارای مقالاتی درباره مسائل زنان ایران در قرن بیستم میلادی است. ارجاع نویسنده به منابع دست اول قابل توجه است و مطالب تاریخی به خوبی بیان شده است.

farnia
۱۴۰۱/۰۲/۲۶

روایتی از زنان در تاریخ سر تا سر پر از رنج ایران.... زنانی که به دلایلی مختلف از ظلمی که بر ایشان رفته سخنی در میان نیست و در روایت مردانه از تاریخ محو شده اند...

farzanepoursoleiman
۱۴۰۱/۱۲/۲۹

اگر بخوام توصیه کنم بگم بخونید که میکنم فوق العاده است نویسنده خواسته نوع جدیدی از تاریخ رو بازگو کنه که کار سختی داره انجام میده که واقعا آفرین

Manije Ghaznavian
۱۴۰۳/۰۳/۱۷

مثل کارهای دیگر خانم نجم آبادی پر از تحلیل های درخشان، ارجاعات به متون دست اول‌ و الهام بخش بود اما برای منی که مدل نوشتاری روایت گون ایشان را دوست دارم، این اثر جذابیتش از کارهای دیگر ایشان کمتر

- بیشتر
لازم نیست که آگاهی خوانندهٔ زن از نوع «آگاهی کاذب» باشد تا از داستان جامی لذت ببرد و توصیف مردانه از میل جنسیِ زنانه را باور کند. یک زن حتی می‌تواند صحنهٔ مأیوس‌کنندهٔ آمیزش زلیخا و یوسف را نیز  با لذت بخواند: گذشته از همهٔ اینها، ممکن است زن در آن لحظه که خود را ابژهٔ میل مرد تصور می‌کند، تا زمانی که آن میل، در آن چارچوب فرهنگی، یگانه چیز قابل‌تصور و دردسترس برای زن باشد، حتی لذت هم ببرد. می‌تواند متن را تکه‌تکه بخواند، تکه‌ای را که با تصوراتش همخوان است از چارچوب معین نویسنده بیرون بکشد و آن را از آنِ خود کند. با وجودی که در چارچوب کلی این داستان میل جنسی زنانه مهار و مجازات می‌شود، به‌دلیل ترس از خوانش‌های جسته‌گریخته و نوآورانه، مفسران توصیه می‌کنند که به زنان نباید اجازه داد این داستان را بخوانند: «در احادیث آمده است که زنان را از آموختن سورت یوسف منع باید کرد که استماع امثال آن قصه موجب انحراف ایشان باشد از قانون عفت، و از شراب هم منع کلی باید کرد چه شراب و اگر چه اندک بود سبب وقاحت و هیجان شهوت گردد و در زنان هیچ خصلت بدتر از این دو خصلت نبود.»
fuzzy
از اول عمر تا حال بسیار در بَر و بحرِ ممالک اتفاق افتاده بود برای بنده، ولی بدنِ بنده به لرزه نیامد و امروز به لرزه آمد، اشکال بر کمسیون (که پیش‌نویس طرح پیشنهادیِ قانون انتخابات را تهیه کرده بود) اینکه اولاً نباید اسم نسوان را در منتخبین برد، که از کسانی که حق انتخاب ندارند نسوان هستند، مثل اینکه بگویند از دیوانه‌ها نیستند، سُفَها نیستند، این اشکال است بر کمسیون... برهان این است که امروز ما هر چه تأمل می‌کنیم می‌بینیم خداوند قابلیت در اینها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفین و مستضعفات و آنها از آن نمره‌اند که عقول آنها استعداد ندارد و گذشته از اینکه در حقیقت نسوان در مذهبِ اسلامِ ما در تحتِ قیمومیت‌اند، الرجالُ قوامونَ علی النساء، در تحت قیمومیت رجال هستند و مذهب رسمی ما اسلام است، آنها در تحت قیمومیت‌اند. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زن‌ها را بکنند. (۱۲)
pedygonzales
شاید هم بفرمایید که شما را در کارهای خداوند حق چون‌وچرا نیست. عرض می‌کنم که روی سخن حقیره با خدایی است که شما او را از عدل بی‌نیاز کرده و او را به ما نسوان ظالم قلم داده‌اید و الّا آن خدایی که ما می‌شناسیم و می‌پرستیم خیلی بالاتر و بزرگ‌تر از آن است که این نوع تفاوت‌ها را مابین زنان و مردان منظور دارد و بدون حکمت حکمی نماید. پیغمبر گرامی آن خدای ما جل و علا فرموده است که «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة» و خیلی فرق است مابین خدای ما که طلب علم را بر نسوان واجب نموده و خدای شما (که) علم را برای زنان حرام کرده و خلاف دین و مذهب قرار داده است.
محمد طاهر پسران افشاریان
علاوه  بر این وطن مفهومی تنانه پیدا کرد: به‌ویژه در بدن زنانه تجسم یافت، سوژهٔ میل جنسی در ادبیات کهن در باب عشق، همچون معشوقی که می‌شود به او عشق ورزید و از او محافظت کرد و به دفاع از او برخاست و در راهش جنگید و جان داد. (۱۴) این امر به رواج مفاهیم جدید «وطن‌پرستی» و «وطن‌دوستی» منجر شد و همچنین کل گفتمان محافظت از زن، به‌منزلهٔ بدنی که در برابرِ توطئه‌ها، نفوذ و تعدی عوامل خارجی نیاز به محافظت دارد، و همچنین مفهوم دفاع از ناموس در خدمت میهن‌پرستی درآمد. این «بی  آبرویی» مردانی را در  پی داشت که نتوانستند از ناموسشان، بدن زنانهٔ وطن، دفاع کنند (۱۵). بنابراین در این بستر میهن‌پرستانه، وطن‌فروشی بارِ جنسیتی نیرومندی پیدا کرد و به فروش زنانی که بنا بود تحت حمایت مردان باشند، زنان و دخترانِ مردان، پیوند خورد.
fuzzy
«به‌محض اینکه خبر اولتیماتوم دولت روس در پایتخت منتشر شد، مردم دست از کسب‌وکار کشیده و تعطیل عمومی کردند. برخلاف انتظار هزارها بانوان ایران بر ضد استیلای روس‌ها قیام کردند و در متینگ و اجتماعات شرکت نمودند و حتی بعضی از بانوان درحالی‌که از چادر سیاه و روبنده مستور شده بودند کفن به گردن انداخته روی کرسی خطابه رفتند و نطق‌های با حرارت و مهیج ایراد کردند و مردم را با ادای جملهٔ یا مرگ یا استقلال به فداکاری در راه وطن و بذل جان و مال تشویق نمودند و در یکی از همان روزهای پرآشوب یک ستون مرکب از پانصد نفر بانو، با نظم و ترتیب، چنان‌که گویی مشق نظامی آموخته‌اند، به بهارستان رفتند و از رئیس مجلس ملاقات خواستند و از او تقاضا نمودند که مجلس و نمایندگان در مقابل دشمن غدّار استقامت کنند و مرگ با شرف را به زندگانی بندگی اجانب ترجیح بدهند. اکثر این بانوان مسلح شده بودند و بسیاری از آنها شش‌لول و موزر به کمر بسته بودند و قطار و فشنگ در روی چادر حمایل کرده بودند
fuzzy
ترکیب دخترفروشی با خصومت شیعه و سُنی (در این غائله قبایل ترکمان سُنی‌مذهب بودند و بخش زیادی از جماعت دهقانان قوچان شیعه بودند)(۱۸)، همچنین با کشمکش‌های میان روستاییان یکجانشین و قبایل غارتگر، با تمایز میان قوم فارس و اقوام غیرفارس، و بردن دختران به آن‌سوی مرز و فروش آنها به ارامنه، که غیرمسلمان بودند. با گرد  آمدن همهٔ این مضامین در کنار هم، دختران قوچان به «دختران ایرانی» تبدیل شدند و از ناموس خانوادگی، آنچه متعلق به پدر و برادر و همسر بود، به «ناموس ملی»، آنچه متعلق به «برادران وطنی» بود.
fuzzy
این تنزل، که در  پی آن زلیخا بدل به ابژهٔ میل یوسف می‌شود، در واقع به‌درستی به ما یادآوری می‌کند که در تمام نسخه‌های متنوع موجود از این داستان، از جمله نسخهٔ جامی، زلیخا ساخته‌وپرداختهٔ میل دگرجنس‌خواه مردانه و خیال‌پردازی مردانه است. عاملیت زلیخا عاملیت زنی است که ساخته‌وپرداختهٔ خیال و قلم مرد است. با همهٔ اینها، کدام مرد دگرجنس‌خواه است که میل نداشته باشد محبوب زنی قدرتمند، ثروتمند، زیبا و جوان مانند زلیخا باشد و بیشتر از آن، محبوب تمام زنان شهر که به‌محض دیدنش او را فرشته بخوانند و دست را از ترنج بازنشناسند و تک‌به‌تک تلاش کنند او را اغوا کنند؟ این موضوع دلیل دیگری است برای آنکه در تفسیر بوحدیبه با شک و تردید بنگریم. داستانِ یوسف و زلیخا به هیچ روی دربارهٔ میل جنسی زنانه نیست، بلکه دربارهٔ میل جنسی زنانه‌ای است که مطلوب میل مرد دگرجنس‌گراست، مطابق با تصورات او.
fuzzy
«مگر  نشنیدید که دولت و ثروت و قدرت و حرمت ملی از دست رفته؟... مگر  نمی‌شنوید فریاد مظلومان را از دست حُکّام ظالم؟ مگر نمی‌دانید امسال پانصد نفر  دختر  ایرانی به ترکمان فروخته شده؟ مگر خبر ندارید که هرساله کرورها مردم ایران به روسیه و عثمانی و هند می‌روند و رعیّتِ خارجه می‌شوند؟»(۵)
zsmirghasmy
بنا  به روایت عین‌السلطنه، در روضه‌خوانی‌ها و تعزیه‌های ماه‌های محرم و صفر همواره جمعیت زنان بیشتر بود، چون «مردها کار دارند». عین‌السلطنه در شرح تعزیه‌های ماه رمضان نیز می‌نویسد: همهٔ شب هم تعزیه می‌خوانند. اما اغلب به مضحکه نزدیک‌تر است تا تعزیه. نمی‌دانم طهران چقدر زن دارد. تمام این مساجد و بازارها و خانه‌ها مملو از زن است. بعضی‌ها روزی دوسه جا می‌روند. می‌گویند شب تعزیه بیشترِ  جمعیت زن است. اصل بنای تعزیه هم محض تماشای زن‌هاست.
pedygonzales
اگر با این فرض بیاغازیم که در وضعیت فرهنگیِ مردم‌دار زن، به‌مثابهٔ ضمیمهٔ مرد، زائده‌ای بر مرد، در تفاوت با مرد است که معنا می‌یابد، حال آنکه مرد انگار بدون ارجاع به زن تعریف می‌شود؛ یعنی مرد قائم به ذات است، حال آنکه زن آن است که مرد نیست؛ این فرض می‌تواند ما را به کاوش در آن فنونِ زبانی که کاربرد «حذف» یا «اضافه» و یا «استعاره» سازی دارد هدایت کند. یعنی جست‌وجوی فنون ساخت‌وپرداخت معانیِ زن و مرد از راه «حذف» زن از زبان، «اضافه»  شدن زن در زبان، «استعاره»  شدن زن در زبان.
fuzzy
ولاً پدران ما را از سن پنج‌سالگی به مکتب می‌گذاشتند؛ آن‌هم نه همهٔ دختران را، بلکه ندرتاً. نُه‌ساله که می‌شدیم از مکتب بیرونمان می‌آوردند و در آن سن غیر از شور بازی در سر خیالی نداشتیم، کجا در فکر درس و مشق بودیم؟ ثانیاً اگر کتاب می‌توانستیم بخوانیم، یا خط می‌توانستیم بنویسیم، پدران عزیزمان با کمال تغیّر کتاب و قلم از دستمان گرفته، پاره کرده و شکسته، به دور می‌انداختند، که چه معنی دارد دختر خط داشته باشد...  ما زن‌های ایران، غیر از زاییدن، چیز دیگری بلد نبودیم، شما پدران ما بودید که ما را این‌طور پروردید. وگرنه ما هم چون عموم خلایق دارای هوش و ذکاوت بودیم، ما هم دارای عقل و شعور بشری بودیم، فرقی که داشتیم ما زن بودیم و شماها مرد. حال به چه جهت، از چه راه، به کدام امتیاز، باید آن اشخاصی که ادعای وطن‌پرستی می‌کنند و خود را یکی از فدوی‌های ملت می‌دانند بروند در حسینیه‌ها و در منابر و محضر عام، بد از زن‌ها بگویند و از تنبلی و تن‌پروری و بی‌علمی زن‌ها سخن برانند؟ این اشخاص همان اشخاص بودند که نمی‌گذاشتند مردم ترقی کنند.
Marya Morrevna
در مملکت دو چیز لازم است: یا استبداد یا قانون. ما که نقداً هیچ‌کدام را نداریم. یک استبداد کاملی داشتیم، از دست ما گرفتید. در عوض قانون لازم بود، آن را هم ندادید. در مملکت ما زر و زور لازم است. زر که ندارید، پس شما وکلا زورتان بر ما ملت است... چرا قانون به دست ما نمی‌دهید که هرکس در هر کجا که هست تکلیف خود را بداند؟...  بیشتر از این عرض نمی‌کنم... همین‌قدر عرض می‌کنم اگرچه زن هستم و به قول آقایان ناقص‌عقل و ردیف بشر محسوب نمی‌شویم، از مرحمت پدرانمان هم که فضل و کمالی نداریم... امروز بر احدی پوشیده نیست که هر  بیوه‌زنی به این مجلس دارالشورای ملی حق دارد و ما امروز حقوق خودمان را می‌خواهیم..
Call_Me_Mahi
تلاش مجلس برای تأسیس بانک ملی و رهایی از استقراض خارجی‌پیروزی‌های آن نتیجهٔ تلاش‌های زنان دانسته شده و از این راه زنان هم‌وطنِ مردان جزئی از ملت ایران و طالب و سزاوار حقوق ملی و بهره‌های قانونی شده‌اند.
Marya Morrevna
ابراهیم تیموری در روایت شرکت زنان در جنبش تحریم تنباکو چنین می‌نویسد: «نزدیک ظهر زنان نیز دسته‌دسته به منزل میرزای آشتیانی می‌آیند. وقتی جمعیت زیاد می‌شود، زن‌ها جلو و مردان از دنبال به‌طرف قصر سلطنتی روانه می‌گردند... (زنان خطاب به ناصرالدین‌شاه داد می‌زدند): ای شاه باجی سبیلو، ای لچک‌به‌سر، ای لامذهب، ما تو را نمی‌خواهیم!»
Marya Morrevna
«معلول» است که «علت» را علت می‌سازد. «سبب‌نگاری» همواره پس از «وقوع رویدادها» شکل می‌گیرد،
Marya Morrevna
راه دیگر بازسازی مراتب زنانگی و مردانگی آن بود که، در مقام قیمومیت زن، وی را به «جای خویش» بازگردانند: گروه انبوهی (از بازاریان طرف‌دار مشروطه در تبریز) به تکان آمدند و سیدها را قرآن‌ها به دست جلو انداخته، با فریادهای «یا علی» و «یا صاحب‌الزمان» راه افتادند. یک دسته از زنان نیز می‌خواستند همراه باشند، ولی آنان را بازگردانیدند. (۷۰) تأثر ستارخان از اینکه با وجود مردی چون او دختری به میدان جنگ رفته بود بازگوی همین گرایش به بازترتیب  دادن نظم سلسله‌مراتبی جایگاه زن و مرد است
fuzzy
در آن ایام زن‌ها در میان جامعه احترام فوق‌العاده داشته و هر مرد وظیفه داشت که شئونات آنان را حتی با فدا کردن جان خود حفظ نماید و وقتی که عده‌ای از زنان به‌عنوان جهاد در بازار ظاهر می‌شدند احساسات مردم (= مردان؟) شعله‌ور گشته و سر از پا نشناخته و در یک مدت قلیل بزرگ‌ترین مانع را از میان برمی‌داشتند. این غلیان وقتی به‌شدت اشد خود می‌رسیده است که یکی از آن زن‌ها لچک خود را به‌عنوان استمداد به‌طرف مردان پرتاب بکند. آن وقت بود که محشری برپا شده و محکم‌ترین خانه‌ها از بن و اساس ویران می‌گردید.
Nilouofar Nazemi
زنان نه‌تنها نپذیرفتند که خط زده شوند یا خریداری شوند و نه‌تنها کوشیدند در جهت مطالبهٔ خود، یعنی مطالبهٔ حق شهروندی، از به  رسمیت  شناخته  شدن حضورشان در اجتماع استفاده کنند و این حضور را تقویت کنند، بلکه گاهی در مقام شهروندان، با به چالش کشیدنِ توانایی مردان در ادارهٔ نظام مشروطیت، نگرانی‌های خود را بروز می‌دادند.
Travis
طاهرزاده بهزاد در وصف ستارخان می‌نویسد: روزی در انجمن حقیقت می‌خواستند یکی از زخمی‌ها را زخم‌بندی بکنند، مجروح اصرار می‌کرد که لباس او را نکَنند و بگذارند جان بدهد. تعجب کردند. بالاخره ستارخان نصیحت کرد که موافقت بکند تا زخم او را ببندند. مجروح از روی ناچاری گفت من مرد نیستم و دخترم و میل ندارم لباس از تن بکنم. ستارخان منقلب و چشمانش پر از اشک شده گفت (قزم من دیری اولا اولا سن تیه داویه گندون (نیه گتدون)) دختر من، من که هنوز زنده هستم تو چرا به جنگ رفتی؟
Marya Morrevna
در نگرش غالبِ قبلی حضور زن در گسترهٔ سیاسی معادل از  هم  پاشیدن نظم اجتماعی و موجب فتنه بود. اما در مقال مشروطه حضور زن در حیطهٔ بازار و گسترهٔ سیاسی حادثِ واقعه‌ای مثبت نگاشته شد: صدور فرمان تشکیل مجلس عدالت.
Marya Morrevna

حجم

۳۹۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

حجم

۳۹۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

قیمت:
۱۷۲,۰۰۰
۱۲۰,۴۰۰
۳۰%
تومان