دانلود و خرید کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی آنه فدیمن ترجمه محمد معماریان
تصویر جلد کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی

کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی

معرفی کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی

کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی نوشته آنه فدیمن است که با ترجمه محمد معماریان منتشر شده است. اعترافات یک کتاب‌خوان معمولی روایتی صمیمی، طنزآمیز و موشکافانه از تجربیات زندگی با کتاب است. آنه فدیمن، یکی از نویسندگان و روزنامه‌نگاران معتبر معاصر، در این کتاب، یادداشت‌هایش دربارهٔ کتاب‌ها را با زندگی‌اش پیوند داده است و تصویری دوست‌داشتنی از زندگی با کتاب و آدم‌های کتاب‌باز در ذهن خواننده ترسیم می‌کند.

درباره کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی

کتاب‌خوان معمولی نه منتقد است و نه کارشناس؛ کتاب‌خواندن برای او لذتی است برآمده از دل. آن طور که ویرجینیا وولف می‌گوید، «کتاب‌خوان معمولی برای لذتِ خود می‌‌خواند نه برای کسب معرفت یا تصحیح نظرات دیگران». زندگی کتاب‌خوان معمولی با کتاب‌ها آمیخته است و مهم‌ترین لحظاتش را با کتاب‌هایش به خاطر می‌آورد. آنه فدیمن هم خود را نه منتقد کتاب و سرویراستار نامدار آمریکایی، که یک کتاب‌خوان معمولی می‌داند. او در این کتاب ۱۸ روایت از تجربه‌هایش از زندگی با کتاب را نوشته است. فدیمن از طبقۀ عجیب کتابخانه‌ها می‌گوید که نشان از درونی‌ترین لایه‌های صاحبانش دارد. از دستور زبان چنان دلنشین سخن می‌گوید که فراموش می‌کنی این همان ملال‌انگیزترین بخش زبان است. او حتی زمان رسمیت ازدواجش با همسرش را زمان «وصلت» کتاب‌هایشان می‌داند: «کتاب‌های من و او کتاب‌های ما شده بودند، حالا دیگر واقعاً متاهل شده بودیم». فدیمن گاهی از لذت خواندن آثار کلاسیک می‌گوید و گاهی از ولع عقده‌وارش به خواندن کاتالوگ‌های تبلیغاتی. نثر صمیمی، پراحساس و طنزآمیز او ما را به یاد بهترین لحظاتمان با کتاب‌ها می‌اندازد، حتی اگر چندان اهل فضل و ادب نباشیم، درست مثل کتاب‌خوان معمولی.

خواندن کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به کتاب‌خواندن پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی

فاوت اساسی شخصیت ما هم در بی‌میلی‌مان برای تلفیق رمان‌های ملویل نقش داشت. در دسته‌بندی کتاب‌ها، جورج دنبال شباهت‌ها می‌گشت و من دنبال تفاوت‌ها. او کتاب‌هایش را دموکراتیک‌منشانه زیر عنوان کلی «ادبیات» در هم آمیخته بود؛ برخی را عمودی، بعضی را افقی و تعدادی را هم پشت کتاب‌های دیگر گذاشته بود. در مقابل، کتاب‌های من بر اساس ملیت و موضوع جزیره‌بندی شده بودند. مثل بیشتر کسانی که ازدحام را تاب می‌آورند، جورج به اشیای سه‌بُعدی باور دارد. اگر چیزی را بخواهد، معتقد است که آن چیز خودش را به او نشان می‌دهد و البته معمولاً هم همین‌طور می‌شود. از سوی دیگر، من معتقدم که کتاب‌ها، نقشه‌ها، قیچی‌ها و اسکاچ‌های آشپزخانه ولگردهایی بی‌قید هستند که اگر در جای مشخصی محدود نشوند، سر به ناکجاآباد می‌گذارند. برای همین، کتاب‌های من همیشه به‌دقت منظم شده‌اند.

پس از پنج سال زندگی متأهلی و تولد اولین فرزندمان، جورج و من بالاخره به این نتیجه رسیدیم که برای صمیمیت عمیق‌تر، یعنی وصلت کتابخانه‌هایمان، آماده‌ایم. بااین‌حال، روشن نبود که نقطهٔ مشترک میان رویکرد غیررسمی انگلیسی او و رویکرد رسمی فرانسوی من را چطور باید یافت. حداقل، برد کوتاه‌مدت از آن من شد، بر این اساس که اگر کتاب‌هایمان به شیوهٔ من منظم شوند، او می‌تواند کتاب دلخواهش را پیدا کند، ولی برعکس نه. توافق کردیم کتاب‌ها را بر اساس موضوع (تاریخ، روان‌شناسی، طبیعت، سفر و مثل آن) مرتب کنیم. زیرمجموعه‌های ادبیات بر اساس ملیت مشخص می‌شد. (شاید این طرح به نظر جورج بیش از حد شیک می‌آمد، ولی حداقل پذیرفت که این کار منظره‌ای بسیار زیباتر از آن چیزی می‌ساخت که دوستانمان تعریف کرده بودند. خانواده‌ای از رفقای آن دوستان خانه‌شان را چند ماه به یک طراح داخلی اجاره داده بودند. وقت بازگشت دیدند که کل کتابخانه‌شان بر اساس رنگ و اندازه مرتب شده است. مدتی بعد، آن طراح در تصادف مرگ‌بار رانندگی درگذشت. اعتراف می‌کنم که هنگام شنیدن ماجرا همهٔ کسانی که سر میز شام نشسته بودند قبول داشتند عدالت در حق او ادا شده است.) 

falinezh
۱۴۰۱/۰۳/۲۵

خوندن این کتاب رو توصیه میکنم چون خوندنش علاوه بر جنبهٔ سرگرمی، جنبه تربیتی هم داره. تاثیراتی که والدین کتابخوان روی فرزندان میگذارند، در این کتاب به زیبایی بیان میشه. _______________________________________ این کتاب فقط درمورد یک فرد کتابخوان نیست، بلکه درمورد

- بیشتر
الهه
۱۴۰۰/۰۸/۲۲

خواندنش برای من بسیار جالب بود به عنوان کسی که عاشق کتاب به شکل سنتی و چاپی هست و ورق زدنش و... . بعضی از فصول کتاب، به خصوص فصل‌هایی که از علاقه‌ش به کتاب‌های دست دوم و به قول

- بیشتر
پریسا سپیدار
۱۴۰۱/۰۵/۰۹

وقتی بینهایت زیاد به کتابا علاقه داری و خود موجودیت کتاب برات قشنگه و ازش لذت میبری ؛ این کتاب کاملا به دلت خواهد نشست😌

Need time
۱۴۰۱/۰۷/۱۳

بخاطر تفاوت ادبی زبان فارسی و زبان انگلیسی بخش هایی از کتاب قابل درک نبود. من خیلی دوستش نداشتم و فکر می کنم بیشتر مناسب افراد نویسنده یا ویراستار است.

خانومِ کتابدار
۱۴۰۱/۰۳/۲۳

﷽ روایت‌هایی از یک کتاب‌خوان نه معمولی که به من نظر من غیرمعمولی :) از زندگی‌اش با کتاب‌ها و بیان خاطراتی از زندگی‌اش که با کتاب گره خورده و عجین شده. کتاب پر از اسامی کتاب‌ها و نویسنده‌های نا آشنا و نامأنوس

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۱/۰۵/۱۸

تصور بنده این بود که کتاب در مورد یک کتابخوان معمولی است ولی کتاب اساسا در مورد کتاب خوان های غیر معمول بود.افرادی که حتی به خواندن کاتالوگها و تبلیغات نیز علاقه دارند،در مورد کلمات اطلاعات بی اندازه و حالتی

- بیشتر
ایران آزاد
۱۴۰۰/۰۸/۰۹

کتابی سخت‌خوان و کسالت‌بار و پر از اسامی آشنا و ناشناس... من که نه از کتاب چیزی دستگیرم شد و نه لذتی بردم

علیرضا عباسی
۱۴۰۱/۰۵/۰۳

فکر میکنم چیزی جدیدی نداشت

Ghafari H
۱۴۰۳/۰۱/۲۲

با خود ماندیشیدم اگر تمام پازلها جای خودباشن احتمال شیطنت یک بیگانه آیا باعث بهم ریختگی این پازلها میشود ،

mohammadreza
۱۴۰۲/۰۵/۰۳

خیلی از روایت هاش به دلیل تفاوت فرهنگی و زبانی برای ما قابل درک نیست(یا حداقل برای من نبود).جالب نبود و دوست نداشتم

فرزند! کتاب را پرت نکن، از لذت نامقدس بپرهیز، از بُریدن عکس‌ها! کتاب را مثل بزرگ‌ترین گنجت حفظ کن.
falinezh
داغ قلم جان‌سوز است. ده سال پیش خودنویسم گم شد. مثل یک عاشق حسود هیچ‌گاه آن را از خانه بیرون نبرده بودم.
falinezh
یک‌بار سرم را از آن صفحاتی که در وصف همسر آرمانی بود بلند کردم و از جورج پرسیدم: «به نظرت، من در زیبایی و خلوص مثل گلی بی‌همتایم که در دامن تو نشسته‌ام؟» زیرلبی، آرام و صلح‌جویانه، چیزی گفت که هرچه بود، تأیید نبود.
مهدی
شاو یک‌بار یکی از کتاب‌هایش را در یک کتاب‌فروشی دست‌دوم پیدا کرد که امضا شده بود: «تقدیم به فلانی، با احترام، جورج برنارد شاو.» آن را خرید، به فلانی برگرداند و زیرش این خط را اضافه کرد: «با تجدید احترام، جورج برنارد شاو.»
مهدی
خواهران جان مک‌گارن، نویسندهٔ ایرلندی، وقتی خردسال بود، هنگامی که کتاب می‌خواند، بند یکی از کفش‌هایش را باز کردند و آن را از پایش درآوردند؛ از جایش تکان نخورد. یک کلاه حصیری روی سرش گذاشتند؛ واکنشی نشان نداد. فقط وقتی صندلی چوبی‌ای که رویش نشسته بود را از زیر پایش کشیدند، به تعبیر خودش، «از کتاب بیدار شد».
Yamad
من و شوهرم تصمیم گرفتیم کتاب‌هایمان را با هم یک‌کاسه کنیم. ما ۱۰ سال است همدیگر را می‌شناسیم؛ شش سال نامزد بوده‌ایم و پنج سال است که رسماً ازدواج کرده‌ایم. فنجان‌های قهوه‌خوری‌مان جفت نیستند، اما همزیستی دوستانه‌ای دارند. پیراهن‌های همدیگر را می‌پوشیم و حتی اگر لازم باشد، جوراب‌های یکدیگر را. آلبوم‌های موسیقی‌مان از قدیم قاطی شده‌اند بی آنکه مشکلی پیش بیاید.
آتیس -Άτις-
آمریکایی‌ها موفقیت را تحسین می‌کنند و انگلیسی‌ها شکست حماسی را.
مهدی
با اینکه یک کتاب آشپزی با روکش پلاستیکی دارم، هرگز از آن استفاده نمی‌کنم. چه لذتی بالاتر از اینکه ۳۰ سال بعد، صفحهٔ ۵۸۱ کتاب لذت پخت‌وپز را باز کنم و ردپایی از همان زردهٔ تخم‌مرغی ببینم که دخترم هنگام پختن اولین کیک بلوبری در ۲۲ ماهگی روی آن ریخته است!
خانومِ کتابدار
یکی از همکلاسی‌هایم در دانشگاه، که وکیل است، از کارت ویزیت‌هایش برای نشان‌گذاری استفاده می‌کند و نشان‌هایی را که همسرش از فروشگاه تیفانی خریده است پس می‌زند، چون چند میکرون ضخیم‌ترند و شاید نشانی از جای پایشان بماند.
falinezh
از پاسخ‌دهندگانم پرسیدم که به نظرشان تعداد لغاتی که ما بلدیم، نسبت به مردمان سال ۱۹۲۰، کمتر است یا بیشتر. آن‌ها دقیقاً دو گروه شدند. کمدین (صفر امتیازی) گفت: «شرط می‌بندم حداقل به اندازهٔ آن‌ها می‌دانیم. واژگان جدیدی که در اینترنت ابداع شده است کفایت می‌کند تا هرآنچه از ادبیات قرن نوزدهم از دست داده‌ایم را جبران کند.» این تصور برایم بدبو بود. نمایشنامه‌نویس (یک امتیازی) با تأسف گفت: «کلمات کمتری می‌دانیم و آن‌هایی که می‌دانیم هم آن‌قدرها زیبا نیستند. به همین کلمات فهرستت گوش بده! کلماتی که از دست داده‌ایم معنای ضمنی داشته‌اند و کلمات جدیدی که به دست آورده‌ایم صریح‌اند. هرگز ندیده‌ام که از واژهٔ مودم در یک شعر استفاده کنند.»
آتیس -Άτις-

حجم

۲۰۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۲۰۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۱۴,۴۰۰
۷۰%
تومان