دانلود و خرید کتاب بندر امن ماریتا کانلن مک‌کنا ترجمه محبوبه نجف‌خانی
تصویر جلد کتاب بندر امن

کتاب بندر امن

معرفی کتاب بندر امن

کتاب بندر امن نوشته ماریتا کانلن مک‌کنا است که با ترجمه محبوبه نجف‌خانی است. این کتاب یک رمان نوجوان جذاب است که به آن‌ها کمک می‌کند دنیا را زیباتر ببیند.

درباره کتاب بندر امن

 ماریتا کانلن مک کنا، نویسندهٔ ایرلندی کتاب‌های کودکان و نوجوانان است، که در حال حاضر با همسر و چهار فرزندش در دوبلین زندگی می‌کند. اولین رمان پُرفروش «زیر درخت زالزالک» که دربارهٔ سال‌های قحطی بزرگ ایرلند است، در سال ۱۹۹۱ موفق شد جایزهٔ اول انجمن بین‌المللی کتاب‌خوانی ایرلند را از آن خود کند.

این رمان بارها تجدید چاپ شده و در کشورهای اتریش و فرانسه نیز جوایزی کسب کرده است. کتاب «زیر درخت زالزالک» به اکثر زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است. نویسنده پس از مدتی، جلد دوم کتاب فوق را به نام «دختری با گل‌های وحشی» به رشته تحریر درآورد.

کتاب بندر امن داستانی جذاب است که به شما کمک می‌کند در دنیای داستان‌ها غرق شوید. این کتاب داستان دختری به‌نام سوفی است که در یک پناهگاه می‌گذرد اتفاقات در فضای جنگ جهانی می‌گذر.

خواندن کتاب بندر امن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بندر امن

هر شب همین ماجرا تکرار می‌شود و به نظر می‌رسد پایانی ندارد. آلمانی‌ها مصمم هستند هر شب تمام شهر لندن را، ساختمان به ساختمان ویران کنند.

زنی که بافتنی می‌بافت آوازی را شروع کرد.

پل لندن فرومی‌ریزد، فرومی‌ریزد، فرومی‌ریزد

شهر لندن فرومی‌ریزد، بانوی من

آن را با سنگ و آجر دوباره خواهیم ساخت

به تدریج صداهای بیش‌تری با آن‌ها هم‌آواز شدند.

به محض این‌که آواز تمام شد، شخصی آواز دیگری شروع کرد.

کوتوله روی دیوار نشست...

تمام شعرهای قدیمی کودکانه، مک دونالد پیر، مزرعه‌ای داشت و...، یکی پس از دیگری خوانده شد. آوازهای آرامش‌بخش.

پناهگاه سرشار از صداهای گوناگون بود. وقتی آدم آواز می‌خواند، صداهای ناخوشایند خفه می‌شوند.

ـ صدای زیبایی داری عزیزم. لطیف اما رسا.

پیرزن که حالا دیگر کاملاً بیدار شده بود، پاکت کوچک سه‌گوشی از جیبش درآورد و به طرف سوفی دراز کرد.

ـ آب‌نبات نعنایی برای گلو خیلی خوب است. یکی بردار. 

سوفی دو تا انگشتانش را در پاکت فروکرد. آب‌نبات‌ها طوری به‌هم چسبیده بودند که مجبور شد به زور آن‌ها را از هم جدا کند. یکی برداشت و در دهان گذاشت.

پیرزن با رضایت سر تکان داد. سوفی آب‌نباتش را مکید. احساس می‌کرد کمی از کاغذ به آب‌نبات چسبیده، ولی اهمیتی نداشت.

هاگ به طرف سوفی دوید. موهایش را از روی پیشانی کنار زد. چند لکه رنگ روی دست‌ها و لکه زردی نیز روی ابرویش دیده می‌شد. او به دهان سوفی خیره شد و پرسید: «چه داری می‌خوری؟»

سوفی جواب داد: «آب‌نبات.»

هاگ ناله کرد: «من گرسنه‌ام.»

سوفی دلش نمی‌خواست او را سرزنش کند و به او بگوید که به خاطر وقت تلف کردن او در خانه دوستش سیمسون، آن‌ها نه فقط عصرانه را از دست دادند، بلکه مجبور شدند به اجبار در این پناهگاه بمانند که تا خانه‌شان دو خیابان بیش‌تر فاصله نداشت.

هاگ با اصرار گفت: «می‌خواهم بروم خانه.»

سوفی جواب نداد.

ـ حالا. همین حالا سوفی.

وقتی همه یک‌صدا آه کشیدند، او حرفش را قطع کرد. صدای ضربه شدیدی در پناهگاه طنین انداخت. قطعاً بمب جایی را منهدم کرده بود. صدا خیلی نزدیک بود. آیا خیابان خودشان نیست؟ سوفی نگران شد. 

i_ihash
۱۳۹۹/۱۱/۲۸

یادمه این کتاب رو وقتی کلاس پنجم بودم خوندم، و کتاب خیلی جذابی بود، و همچنین دوست داشتنی :) داستان سوفی و برادرش که زیر سایه‌ی سرد و هولناک جنگ زندگی می‌کنند، داستان جنگ و خون و جدایی!

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۸ صفحه

حجم

۱۳۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۸ صفحه

قیمت:
۷۱,۰۰۰
۳۵,۵۰۰
۵۰%
تومان