دانلود و خرید کتاب خاطرات شاهزاده هری شاهزاده هری ترجمه سعید کلاتی
تصویر جلد کتاب خاطرات شاهزاده هری

کتاب خاطرات شاهزاده هری

نویسنده:شاهزاده هری
انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خاطرات شاهزاده هری

کتاب خاطرات شاهزاده هری نوشتهٔ شاهزاده هری و ترجمهٔ سعید کلاتی است. نشر ثالث این ناداستان در قالب خاطرات را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب خاطرات شاهزاده هری

کتاب خاطرات شاهزاده هری برابر با یک ناداستان در قالب خاطرات است. این کتاب خاطرات شاهزاده‌هری از اعضای خانوادهٔ سلطنتی بریتانیا و نوهٔ ملکه الیزابت دوم را در بر گرفته است. پدر او شاه چارلز سوم، مادرشْ دایانا اسپنسر و برادرش شاهزاده ویلیام است. او در ۱۹ مهٔ ۲۰۱۸ با «مِگان مارکل»، دوشس ساسکس و هنرپیشهٔ آمریکایی ازدواج کرد. این زوج در ۱۹ مهٔ ۲۰۱۹ صاحب پسری به نام «آرچی هریسن مونتباتن - وینزر» و در ۴ ژوئن ۲۰۲۱ صاحب دختری به نام «لیلیبت دایانا مونتباتن - وینزر» شدند. شاهزاده هری و همسرش خواستند که در محلی دور از خانوادهٔ سلطنتی کار و زندگی کنند. شاهزاده هری عنوان‌ها، لقب‌ها و نشان‌هایی دارد.

در یک تقسیم‌بندی می‌توان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشته‌هایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق می‌شود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و به‌دلایلی دیگر شروع به نوشتن می‌کند. در مقابل، در نوشته‌های غیرواقعیت‌محور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز می‌زند و این گونه به‌عنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیت‌محور) طبقه‌بندی می‌شود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم هم‌نوعان است (البته نه به‌معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدف‌های دیگر ناداستان‌نویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمون‌های بی‌شماری می‌پردازد و فرم‌های گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی می‌تواند شامل این‌ها باشند: جستارها، زندگی‌نامه‌ها، کتاب‌های تاریخی، کتاب‌های علمی - آموزشی، گزارش‌های ویژه، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها، یادداشت‌های روزانه، سفرنامه‌ها، نامه‌ها، سندها، خاطره‌ها و نقدهای ادبی.

خواندن کتاب خاطرات شاهزاده هری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خاطرات شاهزاده هری

«وزارت دفاع بریتانیا در فوریهٔ ۲۰۰۷ به تمام عالم اعلام کرد که من اعزام شدم و فرمانده گروهی از تانک‌های سبک در مرز عراق در نزدیکی بصره هستم. این یک خبر رسمی بود و من به جنگ رفته بودم.

واکنش‌های عمومی به این خبر عجیب و غریب بود. نیمی از بریتانیایی‌ها عصبانی شدند. می‌گفتند به خطر انداختن جان کوچک‌ترین نوهٔ ملکه وحشتناک است؛ حال چه علی‌البدل، چه غیرعلی‌البدل. می‌گفتند اعزام عضوی از خاندان سلطنتی به منطقهٔ جنگی عقلانی نیست. (بعد از ۲۵ سال، این اولین باری بود که چنین اتفاقی می‌افتاد.)

با این حال، نیمی دیگر «آفرین» می‌گفتند. چرا باید با هری طور دیگری رفتار می‌شد؟ اگر پسری که به عنوان سرباز تعلیم دیده بود به دردی نمی‌خورد و مفید نبود، پس انگار که پول مالیات‌دهنده‌ها را دور ریخته بودند.

می‌گفتند اگر مُرد هم مُرد.

بی‌شک نظر دشمن هم همین بود. شورشی‌هایی که می‌کوشیدند در عراق جنگ داخلی راه بیندازند، با تمام وجود می‌گفتند: «این پسر رو بفرستین بیاد.»

یکی از رهبران شورشی‌ها دعوتنامه رسمی برایم فرستاد که حسابی به من چسبید: «ما با نفس‌های در سینه حبس‌شده، منتظر آمدن شاهزادهٔ فاسدِ خوشتیپ جوان هستیم...»

آن رهبر شورشی‌ها گفته بود برایم نقشهٔ ویژه‌ای دارد. می‌خواستند اول مرا بربایند و بعد تصمیم بگیرند که با من چه کنند... شکنجه، باج‌گیری، قتل.

برخلاف این نقشه، او در پایان صحبت‌هایش قول داده بود که شاهزادهٔ خوشتیپ با «گوش‌های بریده» نزد مادربزرگش بازمی‌گردد.

یادم می‌آید هنگام شنیدن این پیام، نوک گوش‌هایم داغ شد. یادِ کودکی‌ام افتادم که دوستی پیشنهاد کرده بود با عمل جراحی گوش‌هایم را به عقب خم کند تا از آن نفرینِ خانوادگی جلوگیری یا اصلاحش کند. من با صراحت گفته بودم نه.

چند روز بعد، یکی دیگر از رهبران شورشی‌ها با اشاره به مادرم گفته بود که باید از او یاد بگیرم و از خانواده‌ام بِبُرَم: «علیه امپریالیست‌ها قیام کن، هری.»

بعد هشدار داده بود: «وگرنه خون یک شاهزاده در صحرای ما جاری خواهد شد.»

قاعدتاً باید هنگام شنیدن این اخبار، نگران حال چلسی می‌شدم، اما از زمان آشنایی و دوستی‌مان روزنامه‌ها آنقدر اذیتش کرده بودند که حالا به نوعی ضدضربه شده بود. روزنامه‌ها برای او وجود خارجی نداشتند. کاری هم به کار اینترنت نداشت.

با این حال، ارتش بریتانیا به شدت به این اظهارات حساس بود. دو ماه بعد از اعلام خبر اعزام من، فرماندهٔ کل، ژنرال دانات، ناگهان آن را لغو کرد. علاوه بر تهدیدهای علنی رهبران شورشی، سازمان اطلاعات بریتانیا فهمیده بود که عکس من میان گروهی از تک‌تیراندازهای عراقی توزیع و به آن‌ها دستور داده شده که من «مادر همهٔ اهدافم». این تک‌تیراندازها نخبه بودند: آن‌ها به تازگی شش سرباز بریتانیایی را کشته بودند. بنابراین، این مأموریت اکنون دیگر برای من و برای هر بخت‌برگشته‌ای که کنار من می‌ایستاد به شدت خطرناک بود. از نظر دانات و دیگران، من «گلوله‌رُبا» شده بودم. دانات می‌گفت دلیلش روزنامه‌هایند. او در بیانیه‌ای که در آن مأموریت مرا لغو کرده بود، از روزنامه‌نگارها به خاطر پوشش مفرط اعزام من به جبهه و گمانه‌زنی‌های بی‌تدبیرشان که همگی موجب تشدید تهدیدها شده بودند، انتقاد کرد.

دفتر بابا بیانیه‌ای عمومی صادر کرد و اعلام کرد من «خیلی ناراحتم»، که البته صحت نداشت. من ویران شده بودم. وقتی خبر این بیانیه به من رسید، در پادگان وینزر و کنار دوستانم بودم. لحظه‌ای طول کشید تا خودم را جمع‌وجور کنم، بعد خبر بد را به بقیهٔ گفتم. اگرچه فقط چند ماه بود که با هم زندگی می‌کردیم، اما در همین مدت اندک آن‌ها به برادرانم تبدیل شده بودند.

موضوع فقط ناراحتی خودم برای خودم نبود. نگران تیمم بودم. شخص دیگری را جایگزین من می‌کردند و من باید تا ابد با این حس گناه زندگی می‌کردم. اگر آن که جایگزین من می‌شد فرد شایسته‌ای نبود چه؟

هفتهٔ بعد، چندین روزنامه گزارشی دربارهٔ ابتلای من به افسردگی شدید منتشر کردند. در مقابل، یکی دو روزنامه گزارش کردند که لغو اعزام من به عراق نقشه و ایدهٔ خودم بوده است. دوباره آن داستان هریِ بزدل مطرح شده بود. آن‌ها می‌گفتند من پشت پرده مافوق‌هایم را تحت فشار گذاشته‌ام تا رفتنم را لغو کنند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۱۱ صفحه

حجم

۶۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۱۱ صفحه

قیمت:
۳۰۵,۰۰۰
تومان