کتاب پسر نپتون
معرفی کتاب پسر نپتون
کتاب پسر نپتون نوشتهٔ ریک ریوردان و ترجمهٔ ثمین نبی پور است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان حاوی جلد دوم از مجموعهٔ «قهرمانان المپ» و ویژهٔ نوجوانان است.
درباره کتاب پسر نپتون
در کتاب پسر نپتون همراه میشوید با «پرسی جکسون». او پسر ربالنوع دریاها است که گذشتهٔ خود را به یاد نمیآورد و از آن فقط یک اسم به یاد دارد؛ «آنابث». پرسی که هنوز مبارزات و نبردهای مختلف را سپری میکند، به مهمترین آزمون زندگی خود میرسد؛ «پیشگویی هفت دورگه». این آزمون مهمترین اتفاقی است که پرسی و دوستانش تاکنون با آن مواجه شدهاند. در صورت شکست آنها، تمام مردم دنیا و ربالنوعها در خطر نابودی قرار میگیرند. ریک ریوردان هنگام خواب دخترش قصههای «قهرمانان المپ» را تعریف میکرد. شاید او هیچوقت فکر نمیکرد این داستانها تبدیل شود به یکی از پرطرفدارترین رمانهای فانتزی جهان. این نویسندهٔ ژانرهای فانتزی و تخیلی، با نوشتن داستان دربارهٔ اساطیر یونان باستان و خلق شخصیتهایی مانند «پرسی جکسون» به شهرت جهانی رسید.
خواندن کتاب پسر نپتون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پسر نپتون
«اشباح صفهایی تشکیل دادند و چهارراه را محاصره کردند. در کل حدود صد سرباز آنجا بود، نه تمام لژیون، اما تعدادشان بیشتر از یک پادگان بود. بعضیهاشان پرچم لژیون دوازدهم، پادگان پنجم را در دست داشتند که در اثر برخورد صاعقه، تکهتکه شده بود؛ اکتشاف و مأموریت شکستخوردهی مایکل واروس در سالهای دههی ۱۹۸۰. بعضی دیگر بیرقها و نشانههایی به دست داشتند که هیزل هیچکدامشان را نمیشناخت، انگار در زمانهایی دیگر و نبردهایی متفاوت آنجا کشته شده بودند شاید حتی از اعضای کمپ ژوپیتر نبودند.
بیشترشان مسلح به اسلحههایی از جنس طلای سلطنتی بودند؛ طلاهایی خیلی بیشتر از تمام آنچه لژیون دوازدهم در اختیار داشت. هیزل میتوانست نیروی ترکیبشدهی تمام طلاهای اطرافش را احساس کند که در گوشش زمزمه میکردند؛ صدایی حتی ترسناکتر از ترکبرداشتن یخچال. فکر کرد شاید بتواند از توانش برای هدایت آن طلاها استفاده کند، شاید بتواند اشباح را خلع سلاح کند. اما حتی از سعی کردن برای این کار میترسید. طلای سلطنتی چیزی فراتر از فلزی گرانبها بود. آن طلا برای دورگهها و هیولاها خطر مرگ داشت. سعیکردن برای مهار آن همه طلا، مثل تلاش برای کنترل پلاتینیوم در رآکتور هستهای است. اگر در این کار شکست میخورد، احتمالاً یخچال هوبارد را برای همیشه از روی نقشه پاک میکرد و دوستهایش را به کشتن میداد.
هیزل رو به شمایل پوشیده کرد و گفت: «تاناتوس. ما برای نجات شما اینجا آمدهایم. اگر مهار این اشباح رو به دست دارید، بهشون بگید...»
صدا در گلوی هیزل خفه شد. کلاه ربالنوع از روی صورتش افتاد و همانطور که بالهایش را میگشود، ردا از روی شانههایش افتاد. تونیک بیآستین بلندی بهتن داشت که دور کمرش، کمربندی بسته بود. زیباترین مردی بود که هیزل تا آن زمان به چشم دیده بود.
پوستش مثل چوب درخت ساج، تیره بود و مثل میز احضار روح کوئین ماری، در نور میدرخشید. چشمهایش مثل چشمهای هیزل، عسلی بودند. لاغر و ورزیده بود؛ با صورتی اشرافی و موهایی به سیاهی شب که تا زیر شانههایش میرسید. بالهایش با ترکیبی از سایههای آبی، سیاه و بنفش میدرخشیدند.»
حجم
۵۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۶۰ صفحه
حجم
۵۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۶۰ صفحه