دانلود و خرید کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید آرسن ونگر ترجمه بهنام باقری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید اثر آرسن ونگر

کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید

نویسنده:آرسن ونگر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید

کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید نوشته آرسن ونگر است که با ترجمه‌ی بهنام باقری منتشر شده است. رئیس توسعه جهانی فوتبال در فیفا و بازیکن و سرمربی سرشناس بازنشسته در این کتاب از زندگی شخصی و حرفه‌ای خود برای هوادارانش می‌گوید.

درباره کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید

آرسن ونگر متولد  ۲۲ اکتبر ۱۹۴۹ بازیکن و سرمربی بازنشسته اهل استراسبورگ است. او بازیکن فوتبال پیشین و سرمربی فوتبال حرفه‌ای و اهل فرانسه است. ونگر در حال حاضر رئیس توسعه جهانی فوتبال در فیفا است. او که به مدت ۲۲ سال سرمربی آرسنال بود، به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و بهترین مربیان تاریخ لیگ جزیره شناخته می‌شود. ونگر در کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید، خاطراتش از دوران مربی‌گری را می‌گوید؛ از روزی که وارد انگلستان شد تا مربی باشد و چطور او را پذیرفتند و چگونه تبدیل به یک اسطوره در مربی‌گری شد.

خواندن کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به فوتبال حرفه‌ای پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید

پدرم یکی از بومیان همان روستا بود: مردی معقول و عمیقاً دلبستهٔ روستای خود. او به نحوی باورنکردنی سخت‌کوش بود و مذهبی. به‌شدت خوب و فهمیده بود. به من نقشه‌ای راهنما داد برای یافتن راهم در زندگی، به همراه ارزش‌هایی که قدرتی فوق‌العاده به من بخشیدند تا در رویارویی با بدترین گرفتاری‌ها و خیانت‌ها آمادگی داشته باشم. او یکی از پرشمار آدم‌هایِ ملگره نو۲، بود؛ مردانی از این منطقه که به‌اجبار به ارتش آلمان پیوسته بودند تا علیه کشور خودشان بجنگند. او هرگز دربارهٔ جنگ حرف نمی‌زد اما من همیشه شجاعت و تواضعش را ستایش می‌کردم و می‌دانستم چه سختی‌هایی را از سر گذرانده است. من بعد ازجنگ به دنیا آمدم، ۲۲ اکتبر ۱۹۴۹، و مثل تمام کودکان منطقه، کودکی من تحت‌تأثیر جَوِ پس از جنگ بود؛ تراژدی‌ای که تمام خانواده‌ها در بطن آن زیسته بودند.

پدرم بین چهارده‌سالگی تا هفده‌سالگی در بوگاتی کار کرده بود، سپس همراه مادرم در غذاخوری. او سپس کاروکاسبی خودش را با فروش لوازم یدکی خودرو حوالی استراسبورگ راه انداخت. او هیچ‌وقت یک روز کامل مغازه را تعطیل نمی‌کرد؛ تعطیلات آخر هفته نداشت. روزش از هفت صبح در غذاخوری شروع می‌شد و بعد در شرکت خودش مشغول می‌شد و وقتی ساعتِ هشت شب برمی‌گشت، باز هم به کار در غذاخوری مشغول می‌شد. در همین غذاخوری بود که اعضای باشگاه با هم ملاقات می‌کردند و نتایج باشگاه و بازی‌های آینده اطلاع‌رسانی می‌شد. عصرهای چهارشنبه، کمیتهٔ باشگاه، که سال ۱۹۲۳ تشکیل شده بود، اعضای تیم را برای بازی یکشنبهٔ پیش رو انتخاب می‌کرد. پدرم با تماشای اینکه ما چه بی‌وقفه بازی می‌کردیم و چقدر اشتیاق داشتیم، و کارمان هم بد نبود، تیم جوانی تشکیل داده بود که من و برادرم از آنجا شروع کردیم.

پدرم بی‌شک از فوتبال خوشش می‌آمد، با اینکه حتی چندان دربارهٔ آن بحث نمی‌کرد. برای او فوتبال تفریحی بود که در روستا شوق و تحرک ایجاد می‌کرد، نبردی لطیف و سرگرم‌کننده. در واقع فوتبال برای او و سایر مردم روستا رؤیایی پایدار به شمار نمی‌آمد، شور و شوقی مشغول‌کننده و فکر و ذکری شخصی نبود. او و مادرم هرگز رؤیای فوتبالیست شدن من و برادرم را در سر نداشتند، چنین چیزی در مخیله‌شان هم نمی‌گنجید. برادرم مستعد بود، او در پست بازیکن میانی و دفاع وسط بازی می‌کرد. آنجا همه‌چیز بود و با این حال چیزی کم داشت: ایمان. فوتبال برای همه‌شان وقت‌گذرانی بود. وقفه‌ای کامل نه یک شغل. شغل چیز جدی‌تر بود، چیزی که به شما امکان اداره یک زندگی را می‌داد؛ فوتبال چنین قدرتی نداشت.

نظرات کاربران

Mohammad
۱۳۹۹/۱۰/۲۸

باورم نمیشه بلاخره اومد؛ این شما و این ونگر دارنده تنها جام طلایی لیگ جزیره؛ قابل احترام و کوهی از تجربه، عالیه متن خوبه و عالی ترجمه شده ایول🤙

zahra.k6
۱۳۹۹/۱۱/۱۴

خرسندم بابت خوندن این کتاب.و به هرکس که توی زندگیش مسئولیت خطیر و مهمِ مدیریت هر ارگان،نهاد و هرجایگاهی رو داره حتی مدیریت یک خانواده پیشنهاد می کنم البته چه بهتر اگر فوتبال دوست هم هست. توی این کتاب از تعهد

- بیشتر
محمدرضا
۱۳۹۹/۱۱/۰۲

ونگر که عشقه 😍😍

amir fb
۱۳۹۹/۱۰/۲۷

یکی از بزرگان سرمربی گری و اختراع بازی ونگر بال 😍😍😍

amirali_213
۱۴۰۰/۰۱/۰۲

ونگر یه مرد عجیب .. واقعا خودمم نمیدونم چرا انقد دوسش دارم

Mary gholami
۱۴۰۰/۰۱/۰۹

قشنگ بود❤💙

realarezu
۱۴۰۱/۰۳/۰۶

بعد از خوندن کتاب از شخصیتی به نام ونگر به شددددددددت خوشم اومد🏳

noneoeo
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

آرسن ونگر فقید او یک بازیکن ساز بود

سعید دولتی
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

کتاب خوبی بود من خارج از طاقچه خوندمش

YASHAR
۱۴۰۰/۰۱/۰۷

خوب

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۰)
این در اصل نخستین خاطرهٔ من است؛ دارم بازی تیم‌مان را تماشا می‌کنم، فاصله‌ام را با زمین بازی حفظ می‌کنم، با ایمان و امید در حال تماشای بازی هستم، کتاب دعایی به دست دارم و برای پیروزی به نیایش مشغولم. پنج یا شش سال دارم. به‌رغم سن‌وسال کم، آیا دلیل دعا خواندنم این بود که ما به هیچ‌وجه خوب نبودیم و معجزه و امدادی الهی لازم بود تا ما را فاتح بازی کند؟ آیا با وجود سن پایین و رؤیاهای محال، می‌دانستم فوتبال تنها مذهب من خواهد شد؟ می‌دانستم تنها امید من بردن رقابت، پیروزی، بازیِ زیبا و باشکوه خواهد شد؟ آیا از همان زمان، تمایلی شدید به پیروزی داشتم؟ سال‌ها بعد، بازیکنان خوب و آماده را برای پیروزی جایگزین کتاب دعا کردم؛ عقل به جای ایمان.
Mr.Cooper
وقتی می‌روید باید واقعاً بروید.
Mary gholami
بردن به هر قیمتی، چیزی است که هرگز برای من رخ نمی‌دهد، عملی است که هرگز به آن دست نخواهم زد.
امیرمحمد قرائی
برای من مربی شخصی است که می‌داند چه می‌خواهند، بینشی واضح دارد، استراتژی دارد. و قادر است آن را به وضوح بیان کند. می‌تواند ایده‌هایش را عملی می‌کند و بازیکنانش را به حمایت از برنامه‌هایِ خود وا دارد. بنابراین باید پیام‌رسان خوبی باشد. مربی شخصی است که می‌تواند استرس، قضاوت‌ها و فشار را مدیریت کند. خونسرد باقی می‌ماند، در موقعیت‌های دشوار قادر است گامی به پس بردارد و وضعیت را از بالا مشاهده کند. در برابر استرس با انفعال یا پرخاش واکنش نشان نمی‌دهد.
علی
در موناکو زیباترین منظره مقابل چشمانم بود، اما اگر مسابقه‌ای را می‌باختم، چیزی نمی‌دیدم. در ژاپن، آپارتمانی راحت داشتم، اما پنجرهٔ اتاقم به روی یک دیوار باز می‌شد. آنجا هم چیزی نمی‌دیدم. با این حال اگر مسابقه‌ای را می‌بردم، دیوار شبیه زیباترین چشم‌انداز دنیا می‌شد.
امین
چطور می‌توانم بهتر شوم؟ آیا از توانایی خود کامل استفاده می‌کنم؟ چه کاری می‌توانم انجام دهم تا بهتر شوم؟ این مشخصات بی‌شک کلیدِ هر موفقیتی هستند.
امین
روستا بود. همین‌جا رفاقت‌شان شکل می‌گرفت یا ماجراهای عاشقانه‌شان آغاز می‌شد، همین‌جا بود که کار می‌کردند و کودکان‌شان بزرگ می‌شدند. در این جهان کوچک و بسته، ما بچه‌ها آزاد بودیم، هیچ ترسی نداشتیم، به همدیگر اعتماد داشتیم. هر وقت کار احمقانه یا اشتباهی از ما سر می‌زد، دهان به دهان می‌چرخید و فوراً تنبیه می‌شدیم. مذهب، فهمی کاملاً شفاف از درستی، اخلاق و حقیقت به ما بخشیده بود
ادریس
شک ندارم تمام زندگی‌ها ناکامل هستند اما من هنوز کارهای زیادی برای انجام‌دادن دارم
Mary gholami
نکتهٔ مهم این است که روح کودکی خودتان را حفظ کنید و هرگز رؤیاهای خود را از پیش چشم‌تان دور نکنید: اینکه چه هستند، اینکه برای تحقق آن‌ها به چه نیاز دارید (توانایی‌ها، ابزارها)؛ افکار منفی را که ممکن است شما را از رسیدن به رؤیاهایتان بازدارند کنار بزنید و مهم‌تر از همه تعهد کامل داشته باشید.
Mary gholami
من با هیچ شروع کردم، بدون خرج هیچ پولی، برای خرید و مذاکرهٔ قیمت تک‌تک توپ‌های فوتبال خودم تنها سفر می‌کردم، شبِ قبل از مسابقه، هنگام سفر با تیمم در تخت‌های ناهموار کوپه‌های درجه‌دو در قطارهای شبانه می‌خوابیدم. بعدها که غرقِ زندگی با فوتبال شدم، در هتل‌های مجلل اقامت کردم و با جت شخصی سفر می‌کردم. ظاهر ماجرا عوض شده است اما در باطن، آنچه به راستی خواب شب یا سفر را دلپذیر و راحت می‌کند، بردنِ مسابقه است.
امین

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان