کتاب گارد راس قذافی
معرفی کتاب گارد راس قذافی
کتابی گارد راس قذافی نوشته الکس اومی و دنیل پیزنر است که با ترجمه سجاد بیات منتشر شده است. وقتی در نگاه اول با کتاب گارد راس قذافی روبهرو میشوید با خود فکر میکنید این کتاب شبیه به افسانهها است اما شما با یک داستان حقیقی و به شکل حیرتانگیزی باورنکردنی روبهرو هستید داستان یک ورزشکار معمولی که زندگی حرفهای غیرعادیای داشته است.
درباه کتاب گارد راس قذافی
در کتاب گارد راس قذافی، با داستان الکس اومی بسکتبالیست نیجریهای – آمریکایی همراه میشویم او ما را با خود به یک دنیای باورنکردنی میبرد. دنیایی که در داستانهای مربوط به ورزش آن را کم پیدا میکنیم. این کتاب روایت داستانی ورزشی – سیاسی در دل اتفاقات مهم تاریخ است. مهم نیست شما چقدر به بستکبال علاقه دارید، این کتاب مدتها شما را درگیر خودش نگه میدارد.
داستان گارد راس قذافی داستانی کاملا واقعی و حقیقی است اما هرچه در داستان پیش میروید بیشتر از قبل حس میکنبد در دنیای افسانهها گیر کردهاید. در این داستان با نفوذ و قدرت خانواده معمر قذافی دیکتاتور سابق لیبی در ورزش و جامعه این کشور آسنا میشوید و همچنین روایتهای عجیب و هولناکی از رفتارهای اعضای خانواده او با مردم کشورش میخوانید.
اگز شما بسکتبال را به شکل حرفهای دنبال نمیکنید این کتاب سرشار از نکتههای جالب و خواندنی درباره این ورزش مخصوصا درآمریکا است. در داستان زندگی الکس اومی جواب این سوال قدیمی را پیدا میکنید که چطور بسکتبال در آمریکا اینقدر پیشرفت کرده است و حتی از بازیهای جهانی هم مهمتر شده است. در این داستان به خوبی میبینیم سیستم استعدادیابی بسکتبال در آمریکا میتواند ورزشکارهایی را از دور افتادهترین سالنهای محلههای فقیرنشین کشف کند اما در عین حال بازیکن با استعدادی مثل اومی را درست مقابل چشم خود نمیبیند.
خواندن کتاب گارد راس قذافی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به زندگینامه و ورزش پیشنهاد میکنیم.
درباره الکس اومی
الکس اومی مه ۱۹۸۴ بازیکن بسکتبال و نویسنده حرفهای نیجریهای - آمریکایی است. او پس از حضور در النصر، یک تیم لیبیایی متعلق به خانواده معمر قذافی، مورد توجه گسترده رسانهها قرار گرفت. اومی در Worthing Thunder از لیگ دسته اول بسکتبال NBL انگلیس بازی میکند.
اومی که اصالتاً اهل لاگوس نیجریه است، از کودکی به بوستون نقل مکان کرد. او از کودکی و در سطح دانشگاهی فوتبال و بسکتبال بازی کرد. وی در کالج Community of Rhode Island تمرکز خود را بر روی بسکتبال گذاشت. اومی دو فصل آخر خود را در ایالت آلکورن در لورمان، میسیسیپی بازی کرد، اما نتوانست توجه تیمهای ملی بسکتبال (NBA) را به خود جلب کند. در نتیجه ، در سال ۲۰۰۹، او به فرانسه رفت و فصل تازه کار خود را با AL Roche-la-Molière بازی كرد و در آنجا با ارزش ترین بازیکن لیگ لقب گرفت.
او پس از مدت کوتاهی در لیگ برتر بسکتبال (PBL) با منچستر میلارات در سال ۲۰۱۰ ، با KK Lirija در مقدونیه قرارداد بست. او پس از مواجه شدن با شرایط ناخوشایند بازی و سوء استفاده نژادپرستانه در پایان فصل تیم را ترک کرد و یک پیشنهاد سودآور با النصر را پذیرفت و کمی قبل از شروع جنگ داخلی لیبی در سال ۲۰۱۱ به تیم لیبی پیوست.
هنگامی که درگیری آغاز شد، اومی قبل از اینکه بتواند به مصر بگریزد، در آنجا بدون غذا و برق در آپارتمان معتمد قذافی محبوس شد، او دستگیر و بازداشت شد. پس از آزادی، در تیم ال المپی ، یک تیم مصری بازی کرد و به آنها کمک کرد تا یک قهرمانی در لیگ به دست آورند. سپس به انگلستان نقل مکان کرد و بازی در BBL را آغاز کرد و به گرگهای Worcester پیوست، که با آن قهرمانی لیگ را به دست آورد، پس از آن به شیرهای لندن و سپس سوری اسکرچرز رفت.
بخشی از کتاب گارد راس قذافی
البته برای زنده ماندن لازم بود که از فاصلهٔ دور هم به خوبی شوت بزنم. روی این مسئله کار میکردم. نمیتوانستیم با آنها زیر حلقه بازی کنیم. جوزِف و جانسون میتوانستند تمام روز روی سرمان دانک بزنند و ما برای اینکه بازی را نزدیک نگه داریم، شوت میزدیم. احتمالا از همان جا شوت زدن را یاد گرفتم چون حلقهٔ ما به اندازه یک جعبهٔ شیشه شیر بود و تختهای پشت آن نبود. با آن شرایط مجبور بودی شوتِ بینقص بزنی و توپ را بدون برخورد با چیزی وارد سبد کنی.
هیچوقت چیزی دربارهٔ شوت بدون برخورد با تخته چیزی نشنیده بودم و برایم شوت فقط همان بود، چون اگر میخواستی از درخت پشتِ سبد کمک بگیری توپ ممکن بود هر سمتی برود.
آنطور بازی کردن با برادرهایم، در واقع به من یاد داد که باید از بین آنها عبور کنم. آنها هیولا بودند و نمیتوانستم نزدیکشان کاری بکنم. یا باید از آنها عبور میکردم یا از روی دستشان شوت میزدم. اینکه بدون خطا بازی میکردیم به ما کمک میکرد چون مثل دیوانهها هم دیگر را میزدیم. هر چند وقت راهی پیدا میکردیم و برنده میشدیم اما بیشتر مواقع جوزِف و جانسون برنده بودند. آنها هر روز ما را بیچاره میکردند. فامیلهایی هم پایین و بالای خیابان ما بودند اما هیچوقت با ما بازی نمیکردند. بیشتر مواقع فقط ما چهار نفر بودیم که به بازی هم شکل میدادیم و پدرِ هم را در میآوردیم.
ن زمان بسکتبال در نیجریه داشت محبوب میشد چون همه حکیم اولاجوان را دنبال میکردند. او هم اهل لاگوس بود. او انتخاب شماره یک درَفت سالی بود که من متولد شدم؛ همان سالی که مایکل جُردن درفت شد. آن یک اتفاق خیلی خیلی بزرگ بود. او را به اسم حکیمِ «رویایی» میشناختیم. البته همهٔ سر و صدایی که اطراف او بود برای اینکه مردم از فوتبال به بسکتبال رو بیاورند کافی نبود. اما او قهرمانِ ما بود.
بچهها به او نگاه میکردند؛ نه فقط به خاطر اینکه قد بلند بود، به این خاطر که او یکی از ما بود. ما از هر نظر پایینتر از او بودیم. تماشای بازی حکیم اولاجوان در آن سطح بسیار بالا، فوقالعاده بود چون او هم مثل همهٔ بچه محلهای ما بود. در زمان رشد فقط فوتبال بازی میکرد؛ او دروازهبان بود. تا زمانی که ۱۵ ساله شد دست به توپ بسکتبال نزده بود و با همهٔ این شرایط در NBA بازی میکرد.
حتی زمانی که بسکتبال داشت محبوب میشد هم برای بچههای لاگوس جایی نبود که هیچ ورزشِ تیمیای را دنبال کنند. تماشای اولاجوان هم یکی دیگر از سرگرمیهای من و برادرهایم شد. البته نمیتوانستیم بازی او را مستقیم از تلویزیون ببینیم اما کارش را از اخبار دنبال میکردیم. میتوانستیم وقتی عموهایمان درباره او صحبت میکنند گوش بدهیم و نامش را روی زمین بازی فریاد بزنیم؛ انگار ما او هستیم. نمیتوانستیم بازی کردناش را ببینیم فقط میتوانستیم چشمهایمان را ببندیم و تصور کنیم. تنها بسکتبالی که در واقعیت تماشا کردیم روی نوار VHS بود که پدر از سفرش به آمریکا آورده بود.
حجم
۳۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۳۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبی بود و در ضمن داستان جذاب بخشی از دوران زندگی بسکتبالیست نیجریه ای_امریکایی، گوشه ای از حوادث انقلاب های موسوم به بهار عربی را در لیبی ترسیم کرده و در مجموع حوادث یک بسکتبالیست حرفه ای را از