کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید
معرفی کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید
کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید اثری از آرسن ونگر با ترجمه امیرحسین فاضلی مقدم است. این فوتبالیست محبوب در این کتاب از خاطرات روزهای کارش به عنوان فوتبالیست و مربی میگوید و مسیری را که تا به امروز طی کرده است، بیان میکند.
درباره کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید
زندگی من در پیراهن سرخ و سفید خاطرات زندگی آرسن ونگر است. بازیکن و سرمربی اهل استراسبورگ که یکی از موفقترین و حرفهایترینها در نوع خود به شمار میرود. او سالهای در تیم استراسبورگ توپ زد و مدتها مربی تیمهای موناکو و آرسنال بود و موفق شد تا هر دو تیم را بالا بکشد و موفقیت بسیاری را نصیبشان کند. همین موفقیتهای او باعث شده است تا او را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و بهترین مربیان تاریخ لیگ جزیره بشناسند.
او در کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید، از خاطرات دوران سرمربیگری میگوید. روزی که وارد انگلستان شد. او خاطرات شیرین بسیاری را بیان میکند که قطعا برای تمام دوستداران فوتبال دلنشین و جذاب است. از اینکه چطور او را پذیرفتند و چه مسیری را طی کرده است تا به جایگاهی که در حال حاضر دارد، برسد.
کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام علاقهمندان به فوتبال و دوستداران این فوتبالیست حرفهای از خواندن کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید لذت میبرند.
درباره آرسن ونگر
آرسن ونگر (Arsène Wenger) ۲۲ اکتبر ۱۹۴۹ در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. او بازیکن و سرمربی بازنشسته فوتبال است. در رشته اقتصاد تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده است و در تیمهای استراسبورگ استراسبورگ، موناکو و آرسنال توپ زده و مربیگری کرده است.
آرسن ونگر در سال ۱۹۸۰ بازی به عنوان فوتبالیست را کنار گذاشت و به مربیگری مشغول شد. او در سال ۱۹۸۷ سرمربی موناکو شد و طی هفت سال با این تیم درخشید و مربی سال فرانسه شد. در سال ۱۹۹۶ در وسط فصل به آرسنال پیوست و بیست و دو سال سرمربی آرسنال بود. در سال ۲۰۰۴ با قهرمانی در لیگ برتر انگلستان بدون حتی یک باخت، آرسنال را صاحب تنها جام طلایی تاریخ لیگ برتر ساخت و در سال ۲۰۱۸، از آرسنال خداحافظی کرد.
آرسن ونگر در حال حاضر ریاست سازمان توسعه فوتبال فیفا را برعهده دارد. او همچنین رکورد تعداد مربیگری در پریمیر لیگ را بالاتر از الکس فرگوسن در اختیار دارد.
بخشی از کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید
استراسبورگ شوروشوق دوران جوانیام بود. من مربی آکادمی باشگاه بودم و تمام وقتم را با بازیکنان میگذراندم. تلاشم را میکردم هر تعداد بازیای که میتوانم در آلزاس و آلمان از نزدیک تماشا کنم و هرآنچه درباره هنر مربیگری پیدا میکردم، میخواندم. همچنین یک آموزشگاه برای کودکان پنج تا هفتساله در مجموعه تمرینی باشگاه برپا کردم. آزادیای داشتم که به من اجازه میداد در باشگاه اثرگذار باشم، به روشی که انتخاب کرده بودم، کار کنم و همواره مبتکرانه عمل کنم. میتوانستم برای مدتی بسیار طولانی آنجا بمانم، این چیزی بود که مربیانم و همینطور مدیران باشگاه به من توصیه کردند: به سختکوشی ادامه دهم، با اشتیاق پلههای نردبان را طی کنم و روزی بدل به مربی تیم اصلی باشگاه شوم.
اما بخشی از وجودم نه در پی آرامش، که بهدنبال ماجراجویی بود. میخواستم سبک جدیدی از فوتبال را ببینم، بازیکنان جدید و مربیانی با سبکهای متفاوت. نمیخواستم در پیشرفت متوقف شوم.
در جریان یک مسابقه که تیمم مقابل مولوز به میدان رفت، با ژان مارک گیو ملاقات کردم. دیداری که همچون ملاقات با مکس هیلد و جرج بولون، برایم ارزشمند بود.
ژان مارک بازیکنی فوقالعاده بود، ابتدا در آنژه و سپس در نیس توپ زد. او یک هافبک هجومی بینظیر بود. سابقه بازی در تیم ملی فرانسه را هم داشت، عضو تیم ملی در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین بود. ژان از نسل بازیکنان فوقالعادهای بود که بهخاطر نسل بعدی عملاً فراموش شدند. نسلی وفادار که سالهای سال در باشگاههایشان ماندند، زحمت کشیدند و کارهای بزرگی به انجام رساندند تا به چشم بیایند.
بهنظرم این موضوع امروز حتی عجیبتر است – نمیخواهم اغراق کنم – اما گاهی اوقات این برداشت را دارم که حتی یک مسابقه هم برای کشف یک استعداد کافی است. ژان مارک بعد از اتمام دوران بازیگری، هدایت مولوز را برعهده گرفت و موفق شد این تیم را از دسته دوم به سطح اول فوتبال فرانسه برساند.
بعد از آن مسابقه، ژان مارک میخواست با من صحبت کند. ساعتها با هم حرف زدیم. طولی نکشید که پیوند نزدیکمان در عرصه کار و البته دوستی شکل گرفت. ژان مارک شخصیتی قوی داشت – و هنوز هم دارد – با ایدههایی دقیق و حساب شده درمورد فوتبال که تحسینشان میکنم و با دیگران در میان میگذارم. وقتی مربی تیم کن شد – در دسته دوم فوتبال فرانسه – پیشنهاد کرد تا دستیار او شوم و مسئولیت تیم آکادمی را هم برعهده بگیرم.
تصمیم گرفتم تا همراه او به کن بروم: بدون اینکه در این مورد با کسی حرف بزنم و بدون توجه به حرفهای کسانی که توصیه میکردند در استراسبورگ بمانم. من به کن رفتم تا با ژان مارک گیو ملاقات کنم و به مدیرکل باشگاه، ریچارد کونته، معرفی شوم. با کونته بعدتر رابطه دوستانهای پیدا کردم ولی در آن زمان او را نمیشناختم. کل شب را درمورد قرارداد بحث کردیم، تااینکه نزدیکیهای صبح بالاخره به توافق رسیدیم.
ارقام مورد بحثمان امروز خندهدار جلوه میکنند، اما هیچکس نمیخواست عقب بکشد. و این دقیقاً توصیفکننده ما بود: سه مرد با شخصیتهایی قوی، که نمیخواستند شکست بخورند، نمیخواستند پا پس بکشند و آماده نبرد بودند. بعدتر یک مثلث فوقالعاده کنار هم شکل دادیم: هرگز بحث نکردیم، به جایگاه همدیگر احترام میگذاشتیم، و با ایدههایی مشترک و اشتیاقی مشابه به جلو پیش میرفتیم.
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه