دانلود و خرید کتاب مفاجا محسن بوالحسنی
تصویر جلد کتاب مفاجا

کتاب مفاجا

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۰از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مفاجا

کتاب مفاجا مجموعه شعرهای سپید سروده محسن بوالحسنی است که در بخش جهان تازه شعر نشر چشمه منتشر شده است.

کلمه مفاجا اصطلاحی قدیمی و به معنای ناگهان و ناگاه است. آن طور که فرخی گفته است: پنج چیز است که چون به مردم رسد در حال صورت روی را متغیر کند: یکی نشاط ناگهان و یکی غم مفاجا. 

این کتاب اشعار زیبایی با مضامین عاشقانه و احساسی دارد و از احساسات شاعر و دنیای او صحبت می‌کند. 

کتاب مفاجا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران شعر معاصر را به خواندن این اثر دعوت می‌کنیم.

درباره محسن بوالحسنی 

محسن بوالحسنی شاعر، نویسنده و روزنامه نگار ۱۹ مهر ۱۳۶۰ در اهواز متولد شد. او تحصیلاتش را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا مقطع لیسانس ادامه داد و از دهه ۸۰ فعالیت حرفه‌ای را آغاز کرد. از میان آثار او می‌توان به شمس از قونیه با قطار برگشت، از من بعید، ایشان قاتل من است و کجا میشه تو رو ندید، اشاره کرد.

بخشی از کتاب مفاجا

«گاهی وقت‌ها

آب از آتش

دست‌کمی ندارد»

این خودش می‌تواند شروع یک شعر باشد.

شاید تو صدای ضجهٔ این سرخ‌پوست را

که در آب می‌سوزد

نمی‌شنوی

یا رفته‌ای به یک اداره

تا دربارهٔ تعیین حد و مرز

مذاکره کنی

بلکه بشود برای این دوقطبی

کاری کرد

و من را گذاشته‌ای توی خانه

که مواظب هر سه‌تای‌شان باشم

اما اعتراف می‌کنم

دیگر نمی‌دانم

به مردی که با پرخاش می‌گوید:

«من از قبیله‌ام می‌ترسم»

چه بگویم.

تو آب ریخته بودی کف اتاق

وقتی که می‌رفتی

من هم گناهی ندارم

فقط جنوبی‌ام؛

پس این جهنم از کجا سرریز کرد

که من حتا جرئت نمی‌کنم

زنگ بزنم به آتش‌نشانی

به ادارهٔ آب

و به تو

که این‌قدر مرا با این اجنه

توی خانه تنها نگذار

گاهی اوقات

آب و آتش

باهم توفیری ندارند

مهم همین است که می‌گویم:

«می‌سوزم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
من هم انتظار ندارم این زمستان برای شما راه تازه‌ای باز کند
vafa
شاعر نبودم اگر پیشِ تو چه مرگم بود
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
خواب‌های من اصولاً بدون تو کلبهٔ تاریکی هستند که در برف به ستون‌های خودش لعنت می‌فرستد
یك رهگذر
«سلام؛ می‌شود آیا به اندوه تو دست زد؟!»
یك رهگذر
قلب عموماً فلزی نارساناست گیرم که گاهی و فقط گاهی بدرخشد...
یك رهگذر
ایل من پیامبری نداشت فقط سینه‌به‌سینه داستان زنی بود که یک روز از کوه پایین آمد نوشت: «ببخش و فراموش کن» چنان می‌رفت  که در رفتنش  آیاتِ یخ‌زده می‌سوختند من سر برگرداندم و باز ایل نداشته‌ام را دیدم که چون تلّی از نمک  تکه‌های گرمسیری خاک را مثل اورادِ خداحافظی به سر می‌ریختند.
mina

حجم

۳۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۳۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان