کتاب زندگی در کار
معرفی کتاب زندگی در کار
کتاب زندگی در کار نوشته تامس مور، به خواننده نشان میدهد که انسان به دنیا آمده تا کارهایی که از انجام دادنش لذت میبرد را کشف کند. کتاب زندگی در کار به شما کمک میکند تا کار بخش خوشایندی از زندگیتان باشد.
درباره کتاب زندگی در کار
کتاب زندگی در کار در مورد جستجوی حرفه زندگیست و منظور از «حرفه» فقط یک شغل نیست، بلکه منظور هر نوع فعالیت یا مجموعهای از فعالیتهاست که به زندگی شما معنا و هدف ببخشد. همچنین کتاب زندگی در کار در زمینهٔ روح و جان کار هم بحث میکند و ایدههایی برای شنیدن ندای فراخوان و انجام آن چه که برایش به دنیا آمدهاید، به شما ارائه میکند. شکست در پیداکردن شغل مناسب یا لذت نبردن از شغلی که حالا دارید، باعث ایجاد نوع خاصی از افسردگی میشود. چنین آدمی ممکن است احساس کند که روحش ضربه خورده و یا هرگز روشنایی روز را ندیده است. بعضی از این افراد میخواهند علت خُلق پایینشان را بدانند ولی هرگز فکر نمیکنند که این افسردگی به شغلشان مربوط باشد. در طول درمان، آنها معمولاً در مورد مشکلات زناشویی یا مسائل دیگر صحبت میکنند و وقتی مشاور در مورد شغلشان سؤال میپرسد تعجب میکنند. انگار که تابهحال کار را، معنا بخش زندگی نمیدیدند. این کتاب به شما نشان میدهد شغلتان میتواند حال شما را خوب یا بد کند.
خواندن کتاب زندگی در کار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که به دنبال یک زندگی شادتر هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زندگی در کار
درجازدن: احساس رسیدن به ناکجا
ناامیدی از شغل، شکلهای گوناگونی به خود میگیرد. شکایتی که من مدام میشنوم، احساس رسیدن به ناکجا است. رز، مادر دوست یکی از دختران من، تحصیلاتی عالی دارد و فردی توانا و خلاق است. او توانایی، هوش و شخصیتی فوقالعاده دارد اما با این وجود نمیتواند با شغلش کنار بیاید. او شغلها را یکی پس از دیگری امتحان میکند، اما انگار تمام آنها کارهای حاشیهای هستند و او را به هدفش نزدیک نمیکنند. او احساس درجازدن، گیرافتادن و گاهی هم پسرفت میکند.
این روزها حرفهایی را از مرد و زن و پیر و جوان میشنویم که اغلب با شوخی یا ناراحتی بیان میشوند: «من میخواهم با زندگیام چه کنم؟» یا «وقتی بزرگ شدم میخواهم چهکاره بشوم؟» افرادی که در دههٔ پنجاه یا شصت عمرشان هستند، منظورشان از این سوال (من میخواهم با زندگیام چهکار کنم) این است که آنها هنوز بهطور قاطع نمیدانند که چه کسی هستند و برای انجام چه کاری فراخوانده شدهاند. من شنیدم که رز گفته بود: «نمیدانم باید با زندگیام چهکار کنم. تمام چیزی که میدانم این است که این، آن چیزی نیست که دلم میخواهد.»
«وقتی بزرگ شدم میخواهم چهکاره شوم؟» این اظهارنظر باقدرت، بیانگر این است که فرد احساس میکند هنوز در اوایل زندگیاش است. شاید یک کودک، یک فرد نابالغ، یا فردی که بهاندازهای که باید پیشرفت میکرد، نکرده است. خندهای که معمولاً بههمراه این اعتراف میآید برای سرپوشگذاشتن بر نگرانی و اضطراب فرد در این شرایط است. «آیا من اصلاً بزرگ میشوم؟ آیا اصلاً موفق میشوم؟»
اگر چنین آدمی برای درمان به من مراجعه کند، قطعاً مایلم که زمینههای چنین خودانگارهٔ مهمی را ریشهیابی کنم. آیا این خودانگاره روی جنبههای دیگر زندگی هم تأثیر میگذارد؟ آیا ریشه در خانواده و تجربههای اولیه زندگی فرد دارد؟ پرداختن به این موضوع در صورتی به حل مشکلات عاطفی عمیق و جستوجوی حرفهٔ زندگی، کمک میکند که خارج از شرایط شغلی خاص باشد.
ظاهرا دوست من، اسکاتی، خشم و افسردگی زیادی را در طول سالها در خودش انباشته است؛ با توجه به این واقعیت که او میداند توانایی انجامدادن کارهای بزرگ را دارد، اما هیچگاه کاری را با موفقیت بهپایان نرسانده است. دیدن این شکاف بین بلندپروازی و موفقیت میتواند دردناک باشد. قطعاً با دسترویدستگذاشتن و کارینکردن بهجایی نخواهد رسید؛ بلکه فقط با تلاش مستمر و بیوقفه برای انجام کارهای باارزش و سودمند این نتیجه حاصل میشود.
حجم
۲۱۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۲۱۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه