دانلود و خرید کتاب این کتاب برایت ضرر دارد پسودانیموس بوش ترجمه مرجان حمیدی
تصویر جلد کتاب این کتاب برایت ضرر دارد

کتاب این کتاب برایت ضرر دارد

امتیاز:
۴.۵از ۴۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب این کتاب برایت ضرر دارد

کتاب این کتاب برایت ضرر دارد نوشته پسودانیموس بوش است که با ترجمه مرجان حمیدی منتشر شده است. این کتاب داستان عجیبی دارد نباید کتاب را باز کنید و اگر کردید باید یواشکی و پنهانی آن را بخوانید. این کتاب شما را به دنیای عجیبی می‌برد، دنیای خطرناک‌ترین کاکائوی دنیا.

همه چیز با خوردن مقدار زیادی کاکائو شروع می‌شود. این کتاب داستان جذابی دارد و کودکان را به دنیای هیجان و خوراکی‌های ناشناخته می‌برد و شما را در دنیای تازه‌ای غرق می‌کند. 

خواندن کتاب این کتاب برایت ضرر دارد به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کودکان علاقه‌مند به داستان‌های جذاب پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب این کتاب برایت ضرر دارد

یک‌کم قبل چی گفتی؟ گفتی شکلاتی که برایم فرستاده بودند حتماً یک‌جور کلک بوده؟ جالب است که چقدر هم مطمئن بودی. تقریباً مثل این بود که چیزی می‌دانستی و نمی‌خواستی به من بگویی.

البته نه اینکه بخواهم متهمت کنم‌ها.

شاید هم دارم متهمت می‌کنم.

می‌دانی، مردم همیشه به بچه‌ها هشدار می‌دهند از آدم‌بزرگ‌های غریبه شکلات نگیرند، اما هیچ‌وقت به آدم‌بزرگ‌ها هشدار نمی‌دهند از بچه‌های غریبه شکلات قبول نکنند.

آن‌همه بچه‌ای که ظاهری دوست‌داشتنی دارند و توی خیابان جعبه‌جعبه شکلات می‌فروشند که خرج مدرسه‌شان را در بیاورند. از کجا بدانیم چی توی آن شکلات‌هاست؟ دست روی دلم نگذار، وگرنه باید کلی دربارهٔ آن مؤسسهٔ نابکاری حرف بزنم که هدف از تأسیسش اغوا کردن مشتریان ازهمه‌جابی‌خبر است برای خریدن هله‌هوله‌های عجیب‌وغریب پررنگ‌ولعاب: بازارچهٔ خیریهٔ شیرینی‌جات.

آدم‌بزرگ‌ها، مواظب باشید؛ یک بچه می‌تواند به‌راحتی با شیرینی‌اش شما را مسموم کند! و اینجا منظورم از شیرینی واقعاً شیرینی خوراکی است، نه ذات شیرین بچگانه!

و حالا می‌رسیم به تو. داری یواش‌یواش نشان می‌دهی که از بدترین نوع خواننده‌ها هستی، مگر نه؟ همان نوعی که بدون خواندن تمام کتاب، یک‌راست می‌روند سراغ آخرش؛ همان نوعی که برای رسیدن به خواسته‌شان هیچ چیز جلودارشان نیست.

همان نوعی که شأنشان را تا حد قرص خواب دادن به نویسنده پایین می‌آورند!

💜
۱۳۹۹/۱۰/۰۶

خیلی کتاب بامزه و جالبیه و همینطور باحال 😍😉😁😄 حتماً بخونید😁

گربه
۱۴۰۱/۰۱/۰۳

خوبه اما به خاطر اینکه تو محتواش شکلات داشت من بیشتر از بقیه جلدا دوستش داشتم

ن. عادل
۱۳۹۹/۱۲/۲۰

من چاپیشو خوندم. بهترینه!

chocolate
۱۳۹۹/۱۱/۲۶

سلام طاقچه جون😘💗 ازت ممنوووووووونم که این کتاب رو تو قسمت طاقچه بینهایت قرار دادی😊💖🍀

نرگس
۱۴۰۱/۰۱/۱۵

خیلی ممنونم عالی بود. این کتاب جلد سوم هستش و جلد اول اینه: اسم این کتاب راز است جلد دوم اینه: اگر این کتاب را می خوانی کار از کار گذشته. و جلد سوم هم همین کتابه. البته شنیدم دو جلد دیگه هم داره که

- بیشتر
💫🌈Yasaman🌈💫
۱۳۹۹/۰۹/۲۷

عاااللییی 😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘

𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۷/۲۸

بامزه،خوشمزه و پر از ماجراجویی🍫 این کتاب متن روان و دوست‌داشتنی ای داشت و شخصیت ها هم جذاب و متفاوت بودن.🍪 حل بعضی معماهای کتاب کمی سطحی و قابل پیش بینی بودن ولی چیزی از جذابیت کتاب کم نمیکرد🍩 پیشنهاد میکنم مزه ی

- بیشتر
•𝒷‌𝓪𝓻𝓪𝓃 ִֶָ🤍🌿
۱۴۰۱/۰۷/۱۶

خب‌این کتاب خیلی بانمکه وبه نظرمن یکم باکتابای دیگه فرق میکنه ،سبک نوشتن نویسنده واقعا خیلی متفاوت وجالبه ومن ازش خیلی لذت بردم! بهتون‌پیشنهادمی کنم حتما بخونیدش:))

smafzaly
۱۴۰۰/۰۸/۱۵

چند نکته: ۱-متنی که توی فایل هست ناقصه ؛ چند صفحه اولش'جا افتاده اگه میخواید چند صفحه اولو بخونید برید سایت پرتقال اونجا ۲۰ صفحه اول هست دقیقا همون صفحه هایی که توی طاقچه نیست اگه این کار از قصد انجام

- بیشتر
کاربر ۳۴۲۴۶۳۲
۱۴۰۰/۰۵/۰۶

عالی . 💝 حتما بخونید ✅✅ صفحاتش بوی شکلات می دن

آدم‌بزرگ‌ها، مواظب باشید؛ یک بچه می‌تواند به‌راحتی با شیرینی‌اش شما را مسموم کند!
☀️J.S.Kinglee🍂
کاس با دیدن خانوادهٔ یو ـ یوجی توی سینه‌اش درد عمیقی احساس کرد.‌ بخشی از آن، در واقع بیشترش، از دلتنگی برای مادرش بود، اما بخش دیگرش،‌ بخشی مخفی‌تر و عمیق‌تر، از دلتنگی برای چیزی بود که اصلاً آن را نداشت.
Hana_NP
«منظورت اینه که من باید راز رو بدونم؟» «درسته.» «فکر می‌کردم هیچ‌کس نباید اون رو بدونه، منظورم اینه که حتی شما هم نمی‌دونین چیه، درسته؟» «هیچ‌کس، جز تو. بذار این‌طوری توضیح بدم: این قانون برای همه به‌جز تو صدق می‌کنه.» کاس لحظه‌ای ساکت ماند. سعی کرد حرف‌های آقای والاس را هضم کند. «ولی وقتی کسی اون رو نمی‌دونه، من چه‌جوری قراره بدونم؟ جایی نوشته شده؟» آقای والاس با سر حرفش را رد کرد. «پس چه‌جوری باید بفهمم...؟» پیترو گفت: «فکر کنم خودت جواب این سؤالت رو فهمیده‌ای.» ولی کاس مطمئن نبود آن را فهمیده باشد، اصلاً مطمئن نبود.
lovely
با اینکه تنها هدف انجمن هنامرحم حفظ و نگهداری از راز بود، اسم راز را به‌ندرت با صدای بلند به زبان می‌آوردند.
lovely
«معلومه دیگه، در مورد آزمایش حساسیتم. اصلاً به حرف‌هام گوش نمی‌کردی، نه؟» «آزمایش حساسیت؟» «آره، جوابش اومد. همه‌ش منفی بود.» «یعنی به همه‌چی حساسیت داری؟» «از اون بدتر! به هیچی حساسیت ندارم! ...» «چیزی می‌بینی؟ کهیری، جوشی، چیزی؟» «اوممم، نه. فقط یه تعداد دون‌دون می‌بینم.» «دیدی؟ چطوره؟ ها؟ پوستم رو با یه‌عالمه مادهٔ شیمیایی و سمی خراش دادن و به هیچ‌کدومشون واکنش نشون ندادم!»
گربه
‘برای اینکه بری جلو، اول باید برگردی به عقب.
f.nik
یک‌کم قبل چی گفتی؟ گفتی شکلاتی که برایم فرستاده بودند حتماً یک‌جور کلک بوده؟ جالب است که چقدر هم مطمئن بودی. تقریباً مثل این بود که چیزی می‌دانستی و نمی‌خواستی به من بگویی. البته نه اینکه بخواهم متهمت کنم‌ها. شاید هم دارم متهمت می‌کنم. می‌دانی، مردم همیشه به بچه‌ها هشدار می‌دهند از آدم‌بزرگ‌های غریبه شکلات نگیرند، اما هیچ‌وقت به آدم‌بزرگ‌ها هشدار نمی‌دهند از بچه‌های غریبه شکلات قبول نکنند. آن‌همه بچه‌ای که ظاهری دوست‌داشتنی دارند و توی خیابان جعبه‌جعبه شکلات می‌فروشند که خرج مدرسه‌شان را در بیاورند. از کجا بدانیم چی توی آن شکلات‌هاست؟ دست روی دلم نگذار، وگرنه باید کلی دربارهٔ آن مؤسسهٔ نابکاری حرف بزنم که هدف از تأسیسش اغوا کردن مشتریان ازهمه‌جابی‌خبر است برای خریدن هله‌هوله‌های عجیب‌وغریب پررنگ‌ولعاب: بازارچهٔ خیریهٔ شیرینی‌جات. آدم‌بزرگ‌ها، مواظب باشید؛ یک بچه می‌تواند به‌راحتی با شیرینی‌اش شما را مسموم کند! و اینجا منظورم از شیرینی واقعاً شیرینی خوراکی است، نه ذات شیرین بچگانه!
گربه
مکس ـ ارنست یک لحظه فکر کرد، بعد شانه بالا انداخت؛ ارزش امتحان کردن داشت. من ارباب تو هستم. مأموریت تو نجات جان دوستمان، کاس، است. به محض اینکه مکس ـ ارنست این کلمات را تایپ کرد، صدایی تیز و واضح از کدشکن پخش شد:
نرگس
مشکل این بود که صدا زنانه بود. یو ـ یوجی با سردرگمی به مکس ـ ارنست نگاه کرد. مکس ـ ارنست سرخ شد، تغییرات لازم را روی کدشکن انجام داد و کاری کرد کلمات قبلی را تکرار کند، البته این بار با صدای مردانه. این بار یو ـ یوجی با سر تأیید کرد و طوری تعظیم کرد که بینی‌اش رسید به زمین. با جدیت گفت: ارباب ـ سان، شمشیر من شمشیر شماست. روح من روح شماست. آنچه بگویید انجام خواهم داد.
نرگس
وقتی بچه‌ها رفتند پشت انبار، ماه درآمد و توانستند از راه دور هاله‌ای از جنگل استوایی رنگین‌کمانی ببینند. توده‌ای تاریک بود که حدود هشتصد متر با آن‌ها فاصله داشت و مرغزار سرنگتی سر راهشان بود. از آن فاصله، بیشتر شبیه جبههٔ هوای توفانی بود تا جنگل استوایی. کاس به جنگل خیره شد و گفت: «مامان من یه جایی اون توئه. بیاین بریم... باید نجاتش بدیم.»
گربه

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

قیمت:
۱۲۹,۰۰۰
تومان