بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اشد ملاقات | طاقچه
تصویر جلد کتاب اشد ملاقات

بریده‌هایی از کتاب اشد ملاقات

نویسنده:مجید رفعتی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۹از ۷ رأی
۳٫۹
(۷)
و من از خطوط قرمز لب‌هایت عبور کردم روی صندلی چوبی بهشت نشستیم و از دست‌های رسیدهٔ هم سیب چیدیم در گرمای آفتابی که از شانهٔ تو طلوع می‌کرد و در سینهٔ من غروب
sonsky7
وقتی از خودت شکست می‌خوری چه کسی پیروز می‌شود؟
کاربر ۱۱۲۹۸۹۱
گلی که ریشه‌هایش را چون پرچمی در دست گرفته جز عطر چیزی برای پنهان کردن ندارد از فصل‌ها بیرون زده خوب می‌داند تشنگی آخرین پرچمی‌ست که گل‌ها در دست می‌گیرند پیش از آن‌که کاملاً از پا درآیند
sonsky7
پیاده شدن کمترین کاری‌ست اگر نمی‌توانی ریل‌ها را جابه‌جا کنی و راه‌های نرفته را از مقصد پس بگیری
Mobinam
هیاهوی مسافران بیهوده بود ریل‌ها از خواب برنخاستند تا مقصد خود را عوض کنند
Mobinam
فردا مثل همیشه خورشید طلوع نمی‌کند و ما مثل همیشه از خواب بیدار نمی‌شویم فردا روز دیگری‌ست مثل همهٔ روزهای دیگر
Mobinam
این جسدها که می‌بینی روزهایی‌ست که تو را ندیده‌ام و این شعرها که می‌خوانی کلماتی‌ست که از میدان مین برگشته‌اند
bud
این جسدها که می‌بینی روزهایی‌ست که تو را ندیده‌ام و این شعرها که می‌خوانی کلماتی‌ست که از میدان مین برگشته‌اند
bud
مرگ همیشه از میدان مین زنده بازمی‌گردد
bud
از صورت خیال بیرون بیا نقاب ماه را بردار کنایهٔ شب را کنار بزن خوشبختی من به مویی بند است که بر شانه‌های تو می‌افتد
پریا بابازاده
«زبان خانهٔ هستی‌ست» و خانهٔ تو اگر بخواهد تبدیل به شعری عاشقانه شود
پریا بابازاده

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان