و من از خطوط قرمز لبهایت عبور کردم
روی صندلی چوبی بهشت نشستیم و
از دستهای رسیدهٔ هم سیب چیدیم
در گرمای آفتابی
که از شانهٔ تو طلوع میکرد و
در سینهٔ من غروب
sonsky7
وقتی از خودت شکست میخوری
چه کسی پیروز میشود؟
کاربر ۱۱۲۹۸۹۱
گلی که ریشههایش را
چون پرچمی در دست گرفته
جز عطر
چیزی برای پنهان کردن ندارد
از فصلها بیرون زده
خوب میداند
تشنگی آخرین پرچمیست
که گلها در دست میگیرند
پیش از آنکه کاملاً
از پا درآیند
sonsky7
پیاده شدن کمترین کاریست
اگر نمیتوانی ریلها را جابهجا کنی
و راههای نرفته را از مقصد
پس بگیری
Mobinam
هیاهوی مسافران بیهوده بود
ریلها از خواب برنخاستند
تا مقصد خود را عوض کنند
Mobinam
فردا مثل همیشه خورشید طلوع نمیکند
و ما مثل همیشه از خواب بیدار نمیشویم
فردا روز دیگریست
مثل همهٔ روزهای دیگر
Mobinam
این جسدها که میبینی
روزهاییست که تو را ندیدهام
و این شعرها که میخوانی
کلماتیست که از میدان مین برگشتهاند
bud
این جسدها که میبینی
روزهاییست که تو را ندیدهام
و این شعرها که میخوانی
کلماتیست که از میدان مین برگشتهاند
bud
مرگ
همیشه از میدان مین
زنده بازمیگردد
bud
از صورت خیال بیرون بیا
نقاب ماه را بردار
کنایهٔ شب را کنار بزن
خوشبختی من
به مویی بند است
که بر شانههای تو میافتد
پریا بابازاده
«زبان
خانهٔ هستیست»
و خانهٔ تو
اگر بخواهد
تبدیل به شعری عاشقانه شود
پریا بابازاده