برای خرید و دانلود کتاب تکگوییهای کلاسیک برای مردان نوشته کریس سالت و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
کتاب تکگوییهای کلاسیک برای مردان اثر کریس سالت و ترجمه غلامرضا شهبازی چهل تگگویی از میان آثار نمایشنامه نویسان بزرگ دنیا است.
این کتاب مجموعهنمایشنامههای بیدگل است. مجموعهای منحصربهفرد از نمایشنامههایی است که یا تابهحال به فارسی ترجمه نشدهاند، و یا ترجمه مجددی از نمایشنامههایی خواهد بود که ازهرجهت لزوم ترجمه مجدد آنها حس میگردد. این مجموعه تاحدامکان میکوشد تا تأکید خود را به جای ادبیات متن نمایشی، بر ویژگی اجرایی آن بگذارد و بدینترتیب به نیازهای اجرایی متون نمایشی پاسخ گوید.
کریس سالت در کتاب تکگوییهای کلاسیک برای مردان گلچینی از چهل تکگویی درخشان کلاسیک برای بازیگران مرد را گردآوری کرده است. این تکگوییها از نمایشنامههای شاخصِ درامنویسان بزرگی از سرزمینها و دورههای مختلف، چون آیسخولوس، اوریپید، آنتون چخوف، ویکتور هوگو، بن جانسون، کریستوفر مارلو، مولیر، آلفرد دوموسه، ویلیام شکسپیر، نیکولاس یودال، کالدِرون دِ لا بارکا، ژان راسین، اِفرا بِن، هنریک ایبسن، گوگول و ... انتخاب شدهاند.
این اثر میتواند به عنوان یک منبع ارزشمند برای استفاده در کلاسها، تمرینها، آزمونهای بازیگری و ... است. اثری که میتواند بازیگرانی با تواناییهای متفاوت اعم از دانشجو، تازهکار و حرفهای را با آزمونهای دشوار و پرجنبوجوشی مواجه میکند
تمام علاقهمندان به نمایشنامه و دنیای هنر تئاتر از خواندن این اثر لذت میبرند.
آلسست نخستینبار در سال ۴۳۸ پیش از میلاد اجرا شد. وقایع این نمایشنامه در درون و پیرامون قلعه کهن آدمِت، شاه سرزمین فیری، در تِسالی روی میدهد.
نمایشنامه با سخنان ایزد آپولو آغاز میشود که به تماشاگران میگوید چگونه با دنیای زیرین به توافق رسیده است تا زندگی آدمت به او بازگردانده شود، البته اگر کسی دیگر به جای او بمیرد. تنها داوطلبْ زن جوان زیبا و وفادار او، آلسست است. پدر و مادر آدمت، که آدمت امید داشت داوطلب این کار شوند، از این کار سر باز زدهاند. تانتوس، پیک مرگ، آمده است تا قربانیاش را ببرد. تمام خانه برای آلسست که دارند او را با آداب و تشریفات به خاک میسپارند عزاداری میکنند.
فِرِس، پدر پیر و علیل آدمت، پادشاه پیشین فیری، رداها و هدایایی آورده است تا با عروس محبوبش به خاک سپرده شود. او ازخودگذشتگیِ این زن را، که او را در پیری، بیفرزند به حال خود رها نکرده است، میستاید. اما آدمت که اتفاقی حرفهای پدرش را میشنود از او رو برمیگرداند، چراکه به گمان او کار مناسب را انجام نداده و برای این ازخودگذشتگی قدم پیش نگذاشته است. بههرحال، او وقت زیادی ندارد. فرس با تغیّر و حقبهجانب سر او داد میزند، چند حقیقت تأثرآور خانوادگی را بر زبان میآورد و او را «بزدل» و «سرباز خوشسیما» مینامد و استدلالهای آدمت را با خشمی گزنده و سنجیده که حاصل رفتار ناشایست و خالی از احساس پسرش است درهم میکوبد. این آدمت است که مسئول مرگ آلسست میباشد نه او. آدمت که خود آمادهٔ مُردن نیست چه حق دارد از او بخواهد که بمیرد؟ آیا پدر تمام چیزهای دیگر را به او نبخشیده است؟
نمایشنامه به شعر ساده مقفا برگردانده شده است که به خشم فرس، قُوت و شدت بسیاری بخشیده است. به سجاوندی و تکرارها نگاه کنید. توجه کنید که فرس چگونه با دقت کلمات را انتخاب میکند و میسنجد: «تو عاشق زندگی هستی: چرا نباید من هم به آن عشق بورزم، من؟... این دو روزِ زندگی آری کوتاه، اما بس شیرین است.»
آدمت درحالیکه کَسِ دیگری شده است از خاکسپاری بازخواهد گشت، او شرمسار از پدر بهگونهای دردناک اقرار میکند که هم همسر محبوبش را از کف داده است و هم شرافتش را.
فِرِس: پسرم، گمان میکنی آن که به خود خواندهای...
زرخریدی از اهالی لیدیه یا فریجیه است؟... غلامی که از دشنام تو بترسد؟ من مردی آزاد اهل تسالیام،
پدرم نیز اهل تسالی بود؛
ما خون و تباری پاک داریم،
و تو گستاخ این را خوب میدانی.
زبان میگردانی و بهتندی مرا خوار میداری؛ و گمان میبری پیش از آنکه پاسخ تو را بدهم
روی میگردانی و میروی.
من به تو خوراک و جامه دادم و تو را پروردم تا این کاخ پس از من از آنِ تو گردد.
اما پیمان نبستهام که به جای تو جان بسپارم. نه در خاندان ما، نه در تمامیِ یونان، رسم نیست