کتاب انجمن سری بندیکت ۲
معرفی کتاب انجمن سری بندیکت ۲
سفر پر خطر دومین کتاب از مجموعه انجمن سری بندیکت نوشته ترنتون لی استوارت است. این مجموعه که برای نوجوانان نوشته شده است ماجرای یک انجمن سری به اسم بندیکت و کارهایی است که انجام میدهد.
درباره مجموعه انجمن سری بندیکت
رینی مولدن پسر یتیمی است که در یک پرورشگاه زندگی میکند. او خیلی هم با استعداد است و خودش این ار می داند. روزی خیلی اتفاقی، رینی یک اگهی عجیب در یک روزنامه میبیند. آزمونی برای عضویت در یک انجمن سری که قصدش نجات دادن دنیا است. رینی و سه دوست دیگرش در این آزمون پذیرفته میشوند و از مدرسهای سردرمیآورند که دانشآموزان را شستوشوی مغزی میدهد، جوری که دیگر توانایی فکر کردن نداشته باشند....
در قسمت دوم این مجموعه آقای بندیکت در چنگ دشمن شماره یکش و نیروهای شیطانی او اسیر شده است اعضای انجمن دوباره راهی یک ماموریت میشوند. و رینی و دوستانش باید با نقشههای هیجانانگیزشان دوست خود را نجات دهند.
خواندن مجموعه انجمن سری بندیکت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانانی که داستانهای پر رمز و راز و هیجانانگیز دوست دارند، مخاطبان این کتابند.
بخشی از کتاب سفر پرخطر؛ انجمن سری بندیکت ۲
تا خانهٔ آقای بندیکت در استونتاون، چند ساعتی راه بود، اما به نظر آنها فقط بیست دقیقه طول کشید. رینی توی ذهنش، از قبل خودش را در آنجا میدید. او غرق افکارش بود. مادر خانم پرومال روی صندلی جلوی اتومبیل استیشن نشسته بود و با خودش زمزمه میکرد و نمیدانست همه صدای او را میشنوند! خانم پرومال سعی میکرد جلوی خندهاش را بگیرد. روی صندلی عقب، کیت و استیکی در کنار رینی نشسته بودند. رینی که زودتر از استیکی آمده بود و نسبت به کیت، نامههای بیشتری رد و بدل کرده بود، از قبل میدانست که آنها میخواهند چه حرفهایی بزنند. مثلاً میدانست که استیکی مدت کوتاهی با کسی دوست بوده، اما وقتی به او گفته چه خیالهایی در سر دارد، دوستیشان بههم خورده. رینی مطمئن بود که استیکی این ماجرا را برای کیت تعریف میکند. همینطور هم شد.
استیکی میگفت: «بهش گفتم همهٔ اینها خیالبافیه... ولی باور نکرد.»
کیت سرش را تکان داد. «باید به کلمههایی که بهکار میبری، دقت کنی. اگه این حرف رو به منم میگفتی، میزدمت!»
خانم پرومال همیشه رینی را بزرگتر از آن چیزی که بود، میدانست و درست مثل یک پسر بالغ با او رفتار میکرد و حتی دربارهٔ ثبتنامش در کالج حرف میزد؛ اما برخلاف او، خانوادهٔ واشینگتن هر نوع ارتباط و دوستی را برای استیکی ممنوع کرده بودند و حالا دیگر به سلامت روحیاش خیلی اهمیت میدادند.
وقتیکه دوستان رینی باهم حرف میزدند، افکار رینی بهسمت استونتاون و خانهٔ آقای بندیکت کشیده شد: آن حیاط آشنای پوشیده از پیچک و دیوارهای سنگی خاکستری؛ و البته خودِ آقای بندیکت. رینی از حالا او را توی ذهنش میدید؛ او با موهای سفید ژولیده و چشمهای سبز برّاقِ پشت عینک و بینی بزرگِ ناهموار و البته بلوز سبزی که همیشه میپوشید، کاملاً در ذهن رینی حفظ شده بود. از دیدِ کسی که آقای بندیکت را نمیشناخت، ممکن بود او شبیهِ یک ژوکر باشد. البته رینی از چنین فکری ناراحت میشد، چون این مرد نهتنها یک نابغه بهحساب میآمد، بلکه انسان خوبی بود و به نظر رینی، انسان خوب کم پیدا میشد.
خود آقای بندیکت در این مورد با رینی همعقیده نبود. رینی گفتوگوشان را در این مورد، خوب به یاد داشت. چند ماه بعد از بازگشت بچهها از مأموریت، این حرف بین آنها پیش آمده بود. آن زمان رینی هنوز در استونتاون زندگی میکرد. آقای بندیکت با وجود همهٔ کارها و گرفتاریهایش، هر هفته ترتیبی میداد تا رینی را ببیند. (آن زمان کیت به مزرعه رفته بود و استیکی هم با والدینش در شهر دیگری زندگی میکرد و فقط کنستانس میماند که او هم مراحل قانونی کارش درحالِ انجام بود تا به فرزندی آقای بندیکت درآید. بعدها خانم پرومال هم تصمیم گرفت با خانوادهاش به آپارتمان بزرگتری در حومهٔ شهر نقل مکان کند تا رینی اتاق جداگانهای برای خودش داشته باشد و به کتابخانه هم نزدیک باشند.) بعد از رفتن رینی، این دیدارهای هفتگی قطع شد و حالا رینی آن جلسهها را با علاقه و احترام به یاد میآورد.
حجم
۴٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
حجم
۴٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
نظرات کاربران
فیلم این کتاب هم آمده که پیشنهادمیکنم ببینید وخیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خوشحالم که جلد۲راهم دارند وانیدوارم فیلمش هم زودبیاد
عالی عالی عالی عالی عالی بود و خیلی دوست داشتنیه البته من نمونه روخوندم 💗💗💝🌺🧡💙💙❤️♥️♥️🙂