برای خرید و دانلود کتاب تاریکترین ذهنها نوشته آلکساندرا برکن و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
کتاب تاریکترین ذهنها نوشته الکساندرا برکن داستانی است تخیلی که دختر بچهای ۱۶ ساله به اسم روبی را روایت میکند. او زمانی که ۱۰ ساله بود به یک مرکز سپرده شد زیرا بیماریای همهگیر بین کودکان ده ساله شایع شده بود که هرکس نجات پیدا میکرد تواناییهای خطرناک پیدا میکرد. حالا روبی خطرناکترین نوجوان بین آنها است.
وقتی حقیقت آشکار میشود ، روبی به سختی از تورماند فرار میکند. اکنون او در حال فرار است، ناامید شده است تا پناهگاه امن بچههایی مانند او را پیدا کند. او به گروهی از بچهها میپیوندد که از اردوگاه خود فرار کرده اند. لیام، رهبر شجاع آنها است.
وقتی آنها به شرق رودخانه میرسند، هیچچیز به نظر نمی رسد، حداقل از رهبر اسرارآمیز آن. اما نیروهای دیگری نیز در محل کار هستند، کسانی که میخواهند از روبی علیه دولت استفاده کنند.
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات علمی تخیلی پیشنهاد میکنیم
روزی که ما را به تورموند آوردند باران میبارید، تمام آن هفته و هفتهٔ بعدش هم بارانی بود. باران منجمد از آسمان میبارید؛ از آن بارانهایی که اگر هوا پنج درجه سردتر بود، تبدیل به برف میشد. یادم است که به ریزش کجومعوج قطرات باران روی شیشهٔ پنجرهٔ اتوبوس مدرسه نگاه میکردم. اگر کنار خانوادهٔ خودم و در ماشین پدر و مادرم بودم، رد پیچدرپیچ قطرات را روی شیشهٔ سرد با نوک انگشتهایم لمس میکردم، اما دستهایم پشت سرم بسته شده بود و مردانی با یونیفرم مشکی، چهار نفرمان را در یک صندلی چپانده بودند؛ آنقدر تنگ بود که بهسختی میشد نفس کشید. حرارت نفسهای صدوچند نفر باعث شده بود روی شیشهٔ اتوبوس بخار بنشیند و شیشه، مانند پردهای ما را از دنیای بیرون جدا کند. بعدها، پنجرههای اتوبوسهای زرد کمرنگی که بچهها را با آنها به اردوگاه میآوردند با رنگ سیاه پوشانده شد. اولش هنوز به این مسئله فکر نکرده بودند.
در این سفر پنج ساعته، من از همه به پنجره نزدیکتر بودم و به همین خاطر وقتهایی که باران کند میشد، میتوانستم چند لحظهای خطوط مبهمی از منظرهٔ در حال گذر را ببینم. همهچیز از دید من تقریباً یک شکل بود؛ مزارع سبز و گسترهٔ انبوه درختان. تا جایی که میدانستم، ممکن بود هنوز در ویرجینیا باشیم. فکر کنم دختری که کنارم نشسته بود، همان که بعداً در گروه آبیها قرار گرفت، یک بار تابلویی را شناخت، چون به سمت من خم شد تا بهتر ببیند. چهرهاش برایم کمی آشنا بود، انگار صورتش را در گوشهکنار شهر دیده بودم یا شاید هم اهل شهر کناری بود. فکر میکنم تمام بچههای توی آن اتوبوس اهل ویرجینیا بودند، اما راهی برای مطمئن شدن وجود نداشت، چون توی آن اتوبوس، فقط یک قانون بزرگ وجود داشت و آن هم سکوت بود.
دستهبندی | |
تعداد صفحات | ۴۴۸ صفحه |
قیمت نسخه چاپی | ۶۵,۰۰۰ تومان |
نوع فایل | EPUB |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۱/۲۵ |
شابک | ۹۷۸-۶۲۲-۶۵۱۳-۴۹-۴ |