کتاب فرزند پنجم
معرفی کتاب فرزند پنجم
فرزند پنجم یکی از پنج اثر برتر دوریس لسینگ، به انتخاب گاردین است که داستان تولد پسری عجیب به اسم بن است که زندگی خانوادهاش را زیر و رو میکند. لسینگ در سال ۲۰۰۷ جایزهی نوبل ادبیات را بدست آورد.
درباره کتاب فرزند پنجم
داستان کتاب فرزند پنجم در انگلستان دههی شصت میگذرد. ازدواج هریت و دیوید به علت اختلاف طبقاتی و فرهنگی با دشواریهای زیادی همراه شد، با این حال این ازدواج انجام شد. آنها خوشبختی را در داشتن خانهای بزرگ و فرزندان زیاد و دادن مهمانیهای بزرگ میدانستند و در مدتزمانی کوتاه صاحب چهار فرزند شدند. مدتی بعد از تولد فرزند چهارم، هریت، فرزند پنجم را باردار شد؛ پسری که از دوران جنینی عجیب به نظر میرسید و با تولد او، خانواده هریت با بحرانی عجیب و دشوار روبهرو شد. این پسر با تمام بچهها فرق داشت. انگار از دنیایی دیگر آمده بود.
لسینگ در این کتاب از بینظمی و آشوبی حرف میزند که از خانواده به جهان سرایت میکند.
داستان فصلبندی ندارد. حتی فاصله زمانی داستان با یکی دو سطر مثلا لحاظ نشده و این جزو سبک کار نویسنده است. به صفحات آخر که برسید، حس میکنید داستان میتوانسته ادامه داشته باشد. گویا نویسنده نیز این نکته را دریافته و در سال ۲۰۰۰ میلادی دنبالهای به نام بِن در جهان بر آن نوشته است.
خواندن کتاب فرزند پنجم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستانی به ویژه داستانهایی با موضوعات عاطفی و اجتماعی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره دوریس لسینگ
دوریس می لسینگ، ۲۲ اکتبر ۱۹۱۹ در کرمانشاه، ایران به دنیا آمد. پدر او کارمند بانک شاهنشاهی ایران بود و مادرش پرستار بود. آنها به زیمباوه مهاجرت کردند و در زمینی زراعی مشغول کاشت ذرت شدند. هرچند تلاشهایشان ناموفق بود و ثروتی عایدشان نشد. دوریس در پانزده سالگی به عنوان پرستار بچه مشغول کار شد.
او مقالههای سیاسی و اجتماعی که کارفرمایش در اختیارش قرار میداد مطالعه میکرد. همان دوران به نوشتن روی آورد. در سال ۱۹۳۷ لسینگ به سالزبری (شهری در جنوب انگلیس) نقل مکان کرد. پس از مدت کوتاهی با نخستین همسرش فرانک ویزدم ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد. بعد از طلاق از او، لسینگ عضو باشگاه کتاب چپ، یک باشگاه کتاب سوسیالیستی شد و در اینجا بود که با همسر دومش، گوتفرید لسینگ آشنا شد. آنها خیلی زود با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند. این ازدواج هم کمی بعد به طلاق منجر شد. آثار لسینگ سه دورهی خاص دارند. در دورهی اول، نوشتههایش مضمون کمونیستی دارد. کمی بعد که او ضد کمونیست شد، مضمون آثارش به روانشناسانه و صوفیانه تغییر کرد. دوریس لسینگ رمانهای بسیاری نوشت. کتاب علفها آواز میخوانند و دفترچه طلایی مشهورترین آثار او هستند.
دوریس لسینگ، روز یکشنبه ۱۷ نوامبر ۲۰۱۳ در سن ۹۴ سالگی در لندن درگذشت.
درباره مهدی غبرایی
مهدی غبرایی در سال ۱۳۲۴ در لنگرود در خانوادهای پر جمعیت به دنیا آمد. او فرزند محمد غبرایی و فاطمه محمد راسخی است. دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در لنگرود گذراند. در سال ۱۳۴۷ از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سال ۱۳۶۰ بهطور حرفهای به کار ترجمه ادبی پرداخت. برادرانش فرهاد غبرایی و هادی غبرایی نیز مترجمند. مهدی غبرایی تا کنون آثار نویسندگان مشهوری مانند خالد حسینی، ارنست همینگوی، جک لندن، ژوزه ساراماگو و هاروکی موراکامی را به فارسی ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب فرزند پنجم
برای زندگی دلخواهشان خانه مناسب در لندن پیدا نمیشد. بههرحال چندان اطمینان نداشتند که لندن برایشان اولویت داشته باشدــ نه، نداشت، ترجیح میدادند در شهر کی به سر برند با محیطی خاص خود. آخر هفته را صرف گشتن در شهرکهای دور و بَر لندن کردند که فاصله زیادی با آن نداشته باشد و طولی نکشید که خانهای بزرگ و ویکتوریایی در باغی پر علف پیدا کردند. عالی! اما خانهای سه اشکوبه، با زیرشیروانی، پر از اتاق و راهرو و پاگرد... در حقیقت پر از فضا برای بچهها، برای یک زوج جوان مسخره به نظر میرسید.
ولی دلشان میخواست بچه زیاد داشته باشند. چون برای آینده بلندپروازی زیادی داشتند، هر دو بیپروا گفتند بچههای زیاد عین خیالشان نیست. دیوید گفت: «حتی چهار یا پنجتا.... یا شش تا.» هریت گفت: «یا ششتا!» و آنقدر خندید که از خوشحالی اشکش درآمد. خندیدند و هِرّه و کرّهکنان غرق شادی شدند، چون اینجا هم آن چیزی بود که انتظار داشتند و هم آماده بودند رد و قبولش را بپذیرند و معلوم شد که هیچ یک اصلا خطری ندارد. اما در عین اینکه هریت میتوانست به دیوید و دیوید به هریت بگوید «دستکم شش بچه» نمیتوانستند همین را به دیگران بگویند. حتی با حقوق مکفی دیوید و هریت، رهن این خانه دور از دسترس بود. اما به هر نحو بود از عهده برآمدند. قرار گذاشتند هریت دو سال دوشادوش دیوید کار کند و روزانه همراهش به لندن برود و بیاید و بعد...
بعدازظهر روزی که خانه مال آنها شد، دست در دست در هشتی کوچک ایستادند و پرندهها دوروبرشان در باغ که شاخههای درختانش هنوز سیاه بود و از باران سرد اول بهار برق میزد، آواز میخواندند. در ورودی را باز کردند و همچنان که قلبشان از شادی در سینه میتپید، در اتاقی بزرگ روبروی پلههای عریض ایستادند
حجم
۱۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۱۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
نظرات کاربران
سلام ببخشید من پول کامل واریز کردم ولی همه کتاب بازنمیشه
داستان خیلی گیراست ولی ترجمه افتضاحه.
جالب نبود و اینکه پایانش اصلا جذاب نبود اصلا نکته و مفهومی نداشت وقتتون رو تلف میکنید برین سر وقت کتابهای بهتر و مفیدتر
داستان در مورد زن و شوهر جوانی است که عاشق این هستند که خانواده ای بزرگ و شاد داشته باشند، و هیچ محدودیتی برای این آرزوی خود قایل نیستند. با سر به هوایی و خوش بینی به مسیر برنامه ریزی
میشه بگید درمورد چیه؟
من صوتیشو گوش دادم، نمایشنامه بود، خوب بود، ولی نه در حدی که نوبل بگیره، البته البته البته، از اونجایی که نمایشنامه بود احتمالا خیلی تغییر کرده بود داستان
عزیزان،یک کتاب داستان یا رمان به تنهایی نوبل نمیگیره.کارنامه و مجموع آثار یک نویسنده او را شایسته دریافت نوبل میکنه.خانم لسینگ یکی از سزاوارترین ها بود.