دانلود و خرید کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد ششم استوارت گیبز ترجمه مریم رفیعی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد ششم اثر استوارت گیبز

کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد ششم

معرفی کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد ششم

کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد ششم نوشته استوارت گیبز است. این کتاب را انتشارات پرتقال با ترجمه مریم رفیعی منتشر کرده است. در این کتاب هفت جلدی می‌خوانید چطور یک دانش‌آموز ساده آموزش آموزش می‌بیند که جاسوس باشد.

درباره کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد ششم

استان بِن ریپلیه، شاگرد ممتاز و نابغه‌ی ریاضی ۱۲ ساله است. آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا از او می‌خواهد به آکادمی فوق محرمانه‌ی اَبَرجاسوس‌های آینده بپیوندد. اما در حقیقت بن یک طعمه است برای بیرون کشیدن یک جاسوس دوطرفه و خطرناک.

مجموعه‌ی هفت جلدی مدرسه‌ی جاسوسی یک مجموعه‌ی بسیار متفاوت است که همه‌ی چیزهای محرمانه را درآن پیدا می‌کنید. بنجامین که یه نابغه‌ی ریاضی ۱۲ ساله ا‌ست وارد مدرسه‌ی جاسوسی می‌شود و آن‌جا تجربه‌های عجیب و سختی را پشت سر می‌‌گذارد. این مجموعه پر از ماجراجویی و اتفاقات جذاب است.

خواندن کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد ششم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان و کودکان علاقه‌مند به داستان‌های پرهیجان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد ششم 

مایک دوروبرش را نگاه کرد و وقتی دید اثری از زویی نیست، دهانش از تعجب باز ماند. «نمی‌دونم! همین الان این‌جا بود.»

توی جنگل دویدم به سمت آخرین جایی که زویی را دیده بودم. برای اولین بار در منطقه‌ای بودیم که بوته‌های انبوه زیادی نداشت و فقط تنهٔ نخل‌های باریکی دورتادورش را گرفته بودند. می‌توانستم از هر جهت چندین متر آن طرف‌تر را ببینم؛ این یعنی زویی باید در دیدرسم می‌بود. «چه بلایی سرش اومده؟»

مایک پرسید: «من از کجا بدونم؟ الان این‌جا بود، حالا نیست! شاید پلنگی چیزی شکارش کرده.»

اریکا گفت: «مکزیک پلنگ نداره.» بی‌خیال مورِی را پرت کرد کنار و سریع آمد پیش ما. «اگه چیزی شکارش کرده باشه، جگوار۵۹ بوده.»

مورِی گفت: «یا شاید یه کروکودیل گنده.»

اریکا پرسید: «کروکودیل این‌قدر دور از آب چی کار می‌کنه؟»

مورِی پیشنهاد داد: «مهاجرت؟»

به هردویشان گفتم: «این حرف‌ها هیچ کمکی نمی‌کنه!» برگشتم سمت مایک تا سؤال دیگری ازش بپرسم.

ولی مایک هم غیب شده بود.

پرسیدم: «مایک کو؟»

مورِی جیغ زد: «اون هم غیبش زد! شاید آدم‌فضایی‌ها دزدیدنشون!»

گفتم: «امکان نداره.»

مورِی پرسید: «توضیح بهتری داری؟»

به دو دلیل جوابش را ندادم. اول این‌که توضیح بهتری نداشتم.

دوم این‌که سقوط کرده بودم داخل پوستهٔ زمین.

نظرات کاربران

Hana
۱۳۹۹/۱۲/۰۱

فوق العاده!!! بی صبرانه میرم جلد بعدیشو بخونم.

--ghazal--
۱۳۹۹/۰۸/۱۵

این کتاب هم مثل بقیه ی جلد های مدرسه جاسوسی عااااااالی و جذاب و فوق‌العاده و خلاصه ی همه چی تموم بود

ف.س
۱۳۹۹/۰۸/۲۸

مجموعه مدرسه جاسوسی بهترین کتابیه که تو عمرم خوندم. تا حالا چنین کتابی نخونده بودم. بییییییییییییییی نظیره. اگه نخونید 9 دهم عمرتون بر فناست

(:دختر کتابخوان:)
۱۴۰۰/۱۲/۰۴

👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻عالی ,

mojtaba
۱۴۰۰/۰۲/۲۵

این کتاب و جلد های دیگرش عالی هستند این کتاب در مورد بچه ای هستش که به یک جاسوس تبدیل میشه و د مدرسه جاسوسی تحصیل. میکنه و ماجراهای جالبی پشت سر میگذارهمن از خواندن این کتاب حس خیلی خوبی

- بیشتر
T.sh
۱۴۰۱/۱۱/۳۰

این جلد از اسپای اسکول هم مثل بقیه ی جلد هاش مححححححححححححشره و به قول اشلی : عاااااارکس 🍩❤️❤️💚💚💜💜💛💛🧡🧡💙💙🍩

Taraneh
۱۴۰۱/۱۱/۰۵

بسیار عالی بود ، به شما هم پیشنهاد می کنم این مجموعه جذاب رو بخونید👌🏻

پسری که زنده ماند
۱۳۹۹/۰۹/۲۰

بهترین مجموعه کتابی که خوندم همش پر از هیجانه

خوره کتاب
۱۴۰۱/۰۱/۰۷

عالی دم طاقچه گرم با این کتاب های فوق‌العاده اش 👍👍👍👍

!...!
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

وای واقعا عالی بود . این جلد خیلی قشنگ و پر ماجرا بود و واقعا خوشحال شدم که ادامش به جلد بعدی موکول شد چون اینطوری داستان جذابش ادامه پیدا میکنه. واقعا خیلی خوب چه وقتی تو مکزیک گم شده بودن ،چه

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۹۴)
اریکا افتاده بود روی دندهٔ لج. «و اون‌ها می‌دونن که ما این رو می‌دونیم. واسه همین در واقع از ما انتظار دارن خلافِ خلافِ چیزی رو که بقیه ازمون انتظار دارن، انجام بدیم. یعنی فرار کردن. واسه همینه که الان داریم خلافِ خلافِ خلافِ کاری رو که ازمون انتظار دارن انجام می‌دیم؛ یعنی همین‌جا موندن.»
ک.ت.ا.ب
کاش مردم کمی ساده‌تر بودند
ناشناس خاص
اریکا گفت: «الان وقت واسه این حرف‌ها نیست.» به جای جواب دادن داشت طفره می‌رفت. «مورِی شرایط این مأموریت رو مشخص کرده. فقط من و تو می‌ریم. تموم شد رفت. این چیزیه که بابابزرگ به سیا گفته و دیگه واسه هر تغییری دیر شده. تازه، مایک و زویی هنوز مأمورهای قوی‌ای نیستن. خطر این مأموریت رو بیشتر می‌کنن، نه کمتر.» «من هم همین‌طور.» «درسته، ولی مورِی شخصِ تو رو خواسته، پس باید بیای. دوست‌هات نمی‌تونن بیان. ختم کلام. حالا برو وسایلت رو جمع کن.» تسلیم شدم، آه کشیدم و رفتم سمت در. می‌دانستم بحث کردن فایده ندارد. «باشه.» «راستی، بن؟» «بله؟» «اگه قضیهٔ پوستر بچه‌گربه‌ها یا کوسن‌ها یا قوری رو به کسی بگی، می‌کشمت.»
AMIr AAa i
«امروز رفتم زیپ‌لاین‌سواری. فکر کنم یه نُه متری از زمین فاصله داشتیم. خیلی ترسناک بود. ولی از پسش براومدم. محشر بود! تو چی؟ امروز کار هیجان‌انگیزی انجام دادی؟» مایک بهش گفت: «هواپیمام سقوط کرد. تازه، کروکودیل‌ها بهم حمله کردن، افتادم توی یه سنوت و یه شهر گمشدهٔ مایایی رو کشف کردم.» دختر مات و مبهوت نگاهش کرد و بعد هرهر خندید. «دستم انداختی، نه؟» مایک گفت: «شاید.»
پیگیری
مورِی همان‌طور کف کابین دراز کشیده بود و داشت برای اطمینان دعا می‌کرد. در فاصلهٔ کوتاهی شنیدم که دین مسیحیت، یهودیت، اسلام، آیین بودا، شینتو، زردشت و چندتای دیگر که تا حالا حتی اسمشان را هم نشنیده بودم، پشت سر هم ردیف کرد.
☆...○●arty🎓☆
کوتاهی شنیدم که دین مسیحیت، یهودیت، اسلام، آیین بودا، شینتو، زردشت و چندتای دیگر که تا حالا حتی اسمشان را هم نشنیده بودم، پشت سر هم ردیف کرد.
Hlia
مورِی داوطلب شد. «من این کار رو می‌کنم! من اصول اخلاقی سرم نمی‌شه.» اریکا گفت: «واسه همین بهت اعتماد ندارم. به محض این‌که بذارم با کارت اعتباری بری، بعید نیست یه جت خصوصی به مقصد ریو اجاره کنی.» تعجب روی صورت مورِی که آغشته به چربی ژامبون و سس شکلات بود، نشست. مثل این‌که دقیقاً همین فکر به ذهنش خطور کرده بود.
پیگیری
«جفتتون تا الان چهار بار به خنثی کردن نقشه‌های اسپایدر کمک کردین، ولی سیا چقدر ازتون تقدیر کرده؟ هیچی. حتی یه بار. تقدیر کیلویی چنده؟! اولین بار که پدر خودت اعتبارش رو دزدید، اریکا. سه بار بعدی هم پنهون‌کاری کردن و کمک‌های شما رو مخفی نگه داشتن.» برگشت سمت من. «آره، تو دفعهٔ آخر از رئیس‌جمهور مدال گرفتی، ولی اون کار مربوط به روابط عمومی بود. سیا تو رو به خاطر منفجر کردن کاخ سفید مقصر اعلام کرده بود و باید یه جوری ماست‌مالی‌ش می‌کرد. تازه، حتی اون موقع هم به خاطر نجات رئیس‌جمهور ازت تقدیر شد، نه خنثی کردن نقشه‌های اسپایدر.» دوباره به اریکا نگاه کرد. «از تو حتی همین قدر هم تقدیر نشد، خوشگله. درسته که بن باهوشه، ولی اگه به خاطر مهارت‌های خفن تو نبود، تا حالا ده بار مرده بود. تو تا حالا چند بار از دردسر نجاتش دادی، ولی چه فایده‌ای داشت؟ اطلاعاتت از اکثر معلم‌های این‌جا بیشتره، اما هنوز به چشم جاسوسِ آموزشی بهت نگاه می‌کنن. خب، اگه اسپایدر رو دودستی تقدیمشون کنی، اون وقت دیگه ورق برمی‌گرده. نظرت چیه؟ یه تیمیم؟»
AMIr AAa i
کاش مردم کمی ساده‌تر بودند
Hlia
بچه بودن به نفعمان عمل می‌کرد. مکان‌های زیادی وجود داشت که در آن بچه بودن باعث جلب توجه می‌شد (ساختمان‌های اداری، بیمارستان‌ها، پنتاگون)، ولی یک هتل تفریحی خانوادگی جزء آن‌ها نبود. آکوئاریوس پر از بچه بود و ما راحت قاطی آن‌ها شدیم. به هر حال کم پیش می‌آمد بچه‌ها تهدیدی برای سازمان‌های تبهکار به حساب بیایند (ما جزء استثناهای نادر بودیم) و اسپایدر فکر می‌کرد ما آن روز صبح در اثر سقوط هواپیما، انفجار موشک، غرق شدن یا حملهٔ کروکودیل‌ها مُرده بودیم. با این حال با احتیاط این طرف و آن طرف می‌رفتیم و سعی داشتیم مثل بچه‌های عادی به نظر برسیم و جلب توجه نکنیم.
AMIr AAa i

حجم

۲۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان