کتاب کودک ۴۴
معرفی کتاب کودک ۴۴
کتاب کودک ۴۴ اولین رمان نویسندهی انگلیسی تام راب اسمیت، بر اساس ماجرایی واقعی داستان تلخ قتلهای زنجیرهای بیش از چهل کودک را در عصر استالین در روسیه است، این کتاب با تصویری سیاه آن دوران را به تصویر کشیده است.
درباره کتاب کودک ۴۴
کتاب کودک ۴۴ سال ۲۰۰۸ منتشر شد. این کتاب بعد از انتشار با سرعت مشهور شد و برنده هفت جایزه بینالمللی ادبیات شد. این کتاب فقط در انگلستان بیش از یک و نیم میلیون نسخه فروخته است. سال ۲۰۱۵ ریدلی اسکات یک فیلم با اقتباس از این کتاب ساخت. که تام هاردی و گری الدمن در آن ایفای نقش کردهاند.
این کتاب روایت زندگی آشفت مأمور مخفی پلیس لئو دمیدوف را در شوروی روایت میکند، این پلیس که با محکوم نکردن همسر خود رایسا به عنوان یک خیانتکار، موقعیت، قدرت و خانه خود را از دست داده است. لئو و رایسا که از مسکو به یک پایگاه استانی تبعید شدهاند، به نیروهای ژنرال میخائیل نستروف میپیوندند قهرمان این داستان که یک افسر شوروی است، دچار بحرانهای زندگی خود و اتهام خیانت همسرش است که کودک دوستش مفقود شده و پس از مدتی جسد او پیدا میشود. پزشکی قانونی قتل را خودکشی اعلام کرده و از بیان حقیقت و تجاوز صورت گرفته به این پسربچه سرباز میزند. لئو دمیدوف تصمیم میگیرد که به تنهایی به دنبال قاتل این کودک برود و او را پیدا کند. در این مسیر متوجه میشود که این کودک، چهل و سومین کودکی است که توسط آن قاتل، به قتل رسیدهاست.
این کتاب، اولین بخش از یک کتاب سهگانه است. بخش دوم، کتاب «گزارش محرمانه» بوده که، از نظر تاریخی، دنبالهای بر کتاب «کودک ۴۴» است و در سال ۲۰۰۹ چاپ شد. شخصیت لئو دمیدوف و همسرش، رایسا، در کتاب دوم اسمیت هم حضور دارند.
خواندن کتاب کودک ۴۴ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان و ادبیات پر هیجان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب کودک ۴۴
قطار سرعت گرفت؛ موازی با خروجی بود. رایسا در چشمانداز آشکاری ایستاده بود. لئو احساس کرد توی معدهاش خون جاری شده. بهآرامی سرش را چرخاند تا واکنش مأمور را ببیند. مرد میانسال درشتی کنار زن میانسال درشتش توی راهروِ واگن ایستاده بود و هر منظرهای را که ممکن بود مأمور از آنجا سکو را ببیند، بسته بودند. قطار تلقتلقکنان وارد تونل شد. او رایسا را در خروجی ندیده بود. نمیدانست رایسا دیگر در قطار نیست. لئو، که بهسختی میتوانست آرامشش را پنهان کند، پانتومیم خیره بودنش به واگن جلویی را ادامه داد.
لئو در ایستگاه تئاترال نایا، تا جایی که ممکن بود، پیش از پیادهشدن صبر کرد و بهگونهای رفتار کرد که گویی دنبال زنش است، گویی به سمت خانه میرود. به سمت خروجی حرکت کرد. وقتی به عقب برگشت، دید مأمور هم پیاده شده و در تلاش است فاصلهٔ خود را با او کم کند. لئو راه خود را به سمت جلو باز کرد.
راهرو به معبری با صفوف مختلف و خروجی همسطح خیابان میرسید. باید این بختک را بدون اینکه متوجه شود، گم میکرد. تونل سمت راست او را به قطارهایی میرساند که به سمت شرق در خط آرباتسکو پاکروفسکایا، مسیر خانه، میرفتند. لئو به سمت راست چرخید. همهچیز به رسیدن قطار بعدی بستگی داشت. اگر میتوانست به اندازهٔ کافی از او فاصله بگیرد، قادر بود پیش از اینکه مأمور به او برسد و بفهمد رایسا در سکو نیست، سوار قطار شود.
حالا توی تونلی که به سمت سکو میرفت، پیش رویش با انبوهی از مردم مواجه شد. ناگهان صدای قطاری را که وارد سکو میشد، شنید. هیچ راهی نبود که سر وقت برسد، نه با وجود اینهمه آدم در جلویش. دستش را توی جیب ژاکتش کرد، کارت شناسایی امنیت دولتی را درآورد و آن را آرام به شانهٔ مرد جلوییاش زد. مرد، مثل کسی که با آب جوش سوخته باشد، کنار کشید. زن کنار رفت، کلاف جمعیت از هم باز شد. با این روش باز قادر بود با عجله جلو برود. قطار آنجا بود، درهایش باز، و آمادهٔ حرکت. کارتش را توی جیبش گذاشت و سوار شد. برگشت ببیند بختکش چقدر از او فاصله دارد. اگر مرد توانسته بود برسد و سوار قطار شود، بازی ادامه پیدا میکرد.
میان مردمی که راه را باز کرده بودند، فاصلهٔ زیادی نبود و مأمور میان آنها گیر کرده بود. او با روشهای زیرکانهای کوشید مردم را با تنهزدن به کناری هل بدهد. به قطار نزدیک و نزدیکتر میشد. چرا درها بسته نمیشدند؟ مأمور حالا روی سکو بود و فقط چند متر با قطار فاصله داشت. درها در حال بستهشدن بودند. دستش را با سرعت پرت کرد و کنار در را چسبید، ولی مکانیسم برگشتپذیر نبود و مرد - که لئو او را برای اولینبار از نزدیک میدید - انتخابی نداشت جز اینکه اجازه بدهد قطار برود. لئو با نشان دادن خونسردی خود، سعی کرد واکنشی نشان ندهد و از گوشهٔ چشمانش، وقتی مأمور موفق نشد سوار شود، او را نگاه کرد. در تاریکی تونل، لئو کلاه خیس از عرقش را از سر برداشت.
حجم
۴۳۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۴۵۷ صفحه
حجم
۴۳۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۴۵۷ صفحه
نظرات کاربران
لطفا بی نهایتش کنید
دوستان به شدت پیشنهاد میدم حتما حتما این کتاب رو بخونید که البته سه جلد هست و دنباله داره،داستان روایتی از یک مامور مخفی در دوره ی شوروی و حکومت استالین هست که یک قاتل سریالی تعدادی کودک رو به
خیلی جالب بود واقعا از خوندنش راضی ام حتما ادامه اش رو در گزارش محرمانه و مامور 6 میخونم این سه گانه از دست ندید واقعا ارزش خوندن رو داره.
ای کاش روی قیمت گذاری کتاب تجدیدنظر کنید. دو جلد بعدی ارزانتر هستن. قیمت این جلد رو هم مثل اونا درنظر بگیرید که بتونیم از پس خریدش بربیایم. خیلی ممنون.
نیازی به توضیح نیست،نویسنده کاملا بامهارت تونسته حال وهوای حکومت استالین و اتفاقاتی که برای یکی از مامورهای امنیتی بنام لئو میفته ترسیم کنه،متن روان باعث جذابیت فوق العاده داستان هست،زیاده گویی واشتباه تایپی نداره،هم جذابیت داره هم اطلاعات خوبی
این کتاب رو خیلی دوست دارم ، داستانش به شدت جذاب و پر هیجانه ، با خوندن هر جمله میشه اون ترس و هیجان و خفقان جامعه و داستانمون رو حس کرد . نکته جالب توجه برای من این بود
کتابی که نمیشه کنار گذاشت تا انتها *
از آنجا که کتاب الکترونیکی است اما قیمت بسیار بالاست و هیچ تخفیفی وجود ندارد، لطف کنید حداقل کمی تخفیف بزنید برای برخی کتاب های اینگونه
تلفیقی از داستان سیاسی و جنایی بودش داستانو نویسنده جوری تعریف کرده بود که خسته کننده نبود کتاب هیجان انگیزی بود طوری که هی ادامه میدادی بفهمی آخرش چی میشه این کتاب بر اساس واقعیت نوشته شده و از قاتل زنجیره
شروع و میانه بسیار قوی ولی در پایان بندی قدری عجله شده و سریع خط میانه داستان به پایانش وصل شده که بنظرم کمی در باور پذیری داستان خلل وارد کرده...ترجمه بسیار قوی..فضا سازی بسیار زیبا اما بنظرم طوری تمام