کتاب میان دو جهان
معرفی کتاب میان دو جهان
کتاب میان دو جهان نوشتۀ زینب سلبی است. زینب سلبی نویسندۀ عراقی و بنیانگذار سازمان بینالمللی زنان برای زنان، در کتاب میان دو جهان، از زندگی زیر سایۀ استبداد صدام حسین و تحمل زخمهای دائمی روحش میگوید.
درباره کتاب میان دو جهان
زینب سلبی در این کتاب از دوستی اجباری پدر و مادر آزاداندیش و تحصیلکردهاش با صدام، دیکتاتور دیوانه و خونخوار، خدمت پدرش علیرغم میل خانواده به صدام بهعنوان خلبان شخصی و نوسان دائمی بین فرار از چنگال پرقدرت صدام و واردشدن به حلقۀ دوستان نزدیک او، زندگی زینب را به دوپاره تقسیم کرد، گویی که او میان دو جهان میزیست. زینب سلبی با تأسیس سازمان زنان برای زنان صدای زنان جنگزده شد. پای داستان این زنان مینشست و به آنها میگفت که باید روایتشان را به گوش جهانیان برسانند و با سکوت، همۀ ما بخشی از خفقان و ظلم هستیم.
خواندن کتاب میان دو جهان را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب میان دو جهان برای علاقهمندان به سرنوشت زنان در جنگ و تأثیرات جنگ در زندگی آنها مناسب است.
درباره زینب سلبی
زینب سلبی در سال ۱۹۶۹ در بغداد، عراق به دنیا آمد. زندگی او تحتتأثیر تجربه او از جنگ بود، زیرا در طول جنگ ایران و عراق در بغداد زندگی میکرد، و همچنین ترس و دیکتاتوری به دلیل رابطۀ نزدیک خانوادهاش با صدام حسین بود. پدر او خلبان شخصی سابق رئیسجمهور عراق و همچنین رئیس هوانوردی غیرنظامی عراق بود. خانواده سلبی که با آزار روانی فوری حسین نسبت به خانوادهاش مواجه شدند، موفق شدند او را از طریق ازدواج با یک آمریکایی عراقی مسنتر ساکن ایالات متحده درحالیکه او ۱۹ ساله بود، به بیرون بفرستند. این ازدواج در نهایت با سوءاستفاده همراه بود و اگرچه او سه ماه پس از آن موفق به فرار شد، به دلیل جنگ اول خلیجفارس که ماهها پس از ورود او به ایالات متحده در سال ۱۹۹۰ رخ داد، هرگز نتوانست به عراق بازگردد.
تجربه سلبی از جنگ او را نسبت به وضعیت اسفبار زنان در جنگ در سراسر جهان حساس کرد. زمانی که او از جنگ در بوسنی و هرزگوین مطلع شد، چند سال پس از ورودش به ایالات متحده، تصمیم گرفت تا با تأسیس بینالمللی زنان برای زنان به همراه همسر دومش امجد عطاالله، اقدام کند و زندگی خود را وقف خدمت به زنان بازمانده از جنگ کند. سلبی در آن زمان تنها ۲۳ سال داشت و این گروه با کمک به ۳۳ زن کروات و بوسنیایی در سال ۱۹۹۳ شروع به کارکرد.
سلبی از دانشگاه جورج میسون با مدرک لیسانس مطالعات فردی در جامعهشناسی و مطالعات زنان و از دانشکده اقتصاد لندن با مدرک کارشناسی ارشد در مطالعات توسعه فارغالتحصیل شد. او در سال ۲۰۱۱ استعفای خود را از زنان برای زنان بینالمللی اعلام کرد تا «دنیای الهام» را از طریق بخش رسانه کشف کند.
بخشهایی از کتاب میان دو جهان
مادرم در خانهای در کرانه رود دجله بزرگ شد، خانهای با شانزده اتاق و یک حیاط بزرگ که در روزگار خودش مجلل و باشکوه بود؛ خانه پدربزرگم که قبل از تولد من از دنیا رفت. پس از مرگ پدربزرگم ارثیهای نصیب مادرم شد، سهمی از خانه و کارخانههایش، مقداری طلا و یک نام خانوادگی که هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده است. در میان میراث پدربزرگم، چیزی همیشه توجهم را جلب میکرد؛ یک سکه طلا که هزاران سال پیش توسط خلفای عباسی که مرکز فرهنگی و سیاسی خلافت اسلامی را از دمشق به بغداد منتقل کرده بودند، ضرب شده بود. بغداد شهر بخشندهای برای مردمانی که قصد کاویدن و حفاریکردن آن را دارند، نیست اما یکی از دوستان پدربزرگ حین تخریب یک ساختمان قدیمی کیسهای از سکههای طلا پیدا کرد و سه سکه به پدربزرگ بخشید. او هم به هرکدام از سه دختر جوانش سکهای به یادگار داد. مادرم، جوانترین دختر پدربزرگ، یک قاب با زنجیری ظریف برای سکه طراحی کرد و آن را به گردنش آویخت. روی لبه سکه یک فرورفتگی وجود داشت که هنوز هم خوب در خاطرم مانده چون همیشه مبهوت بودم که چه ضربهای با لبه سکه این کار را کرده است. دختربچه که بودم، مادرم معلم بود و همیشه بعد از بازگشت از مدرسه روی کاناپه چرت میزد. خدا در حق او سنگ تمام گذاشته و نعمت سریع به خواب رفتن را به او بخشیده بود. وقتی میخوابید از صورتش آرامش مطلق میبارید. من هم آرام روی کاناپه میخزیدم و خودم را کنارش جا میدادم. بوی ملایم عرقی که از کلاس درس با خودش آورده بود، به مشامم میرسید. نفسهایم را با نفسهایش هماهنگ میکردم. سکه عباسی روی گردنش بود و با هر دم و بازدم روی پوستش بالا و پایین میرفت و علائم کهنه و ساییدهشدهاش در نور بعدازظهر میدرخشید. فکر میکردم بعدها مثل مادرم زنی زیبا و باهوش خواهم شد و آن سکه را به گردن خواهم آویخت و البته در این خیال هم بودم که عراق خانه همیشگیام خواهد بود.
حجم
۲۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
بسیار عالی و مفید بخصوص برای اگاهی زنان
این کتاب رو زمانی خوندم که برای سفر به خوزستان رفته بودم و برای اولین بار تلخی جنگ رو از نزدیک حس کردم. این کتاب از زبان زنی هستش که اهل یک خانواده بسیار ثروتمند و رده بالای عراقی بوده
کتاب در مقدمه اش واقعا جالبه
کتاب داستان ترسها و تهدیدهای زندگی دختر خلبان صدام در کنار امکاناتی که از قبل زندگی در کنار این رییس جمهور مستبد به دست آورده اند، بود. فضای مخوف دوران استبداد صدام. واقعا بعضی جاهای کتاب برایم باور کردنی نبود.
کتاب بد نبود درباره خاطرات دختر خلبان مخصوص صدام که میان خود واقعی و خودی که صدام دوست داشت زندگی میکرده. البته بیشتر مردم همین جوری زندگی میکنند.