کتاب دختران درهمشکسته
معرفی کتاب دختران درهمشکسته
کتاب دختران درهمشکسته نوشته سایمون سنت جیمز است که با ترجمه نادر قبلهای منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از روایت های جذاب و عجیب آدمهایی است که به ناچار کنار هم زندگی میکنند.
درباره کتاب دختران درهمشکسته
کتاب دختران درهمشکسته داستانِ مدرسهای دخترانه در یک شهر کوچک را روایت میکند. درباره این مدرسه شایعاتی وجود دارد. دخترانی که در این مدرسه درس میخوانند مشکلات مختلفی مثل بیسرپرستی، اضطراب و رفتار غیرقانونی و ... دارند، با این حال بسیار باهوشاند و میتوانند مثل افراد دیگر یک زندگی عادی داشتند. با گذشت زمان این دختران ارتباط نزدیکی با هم پیدا میکنند و در جریانِ داستانِ زندگی یکدیگر قرار میگیرند. در واقعا میتوان گفت در هر فصل از کتاب، حقیقت زندگی یکی از این دخترها مشخص میشود. فضای کتاب دختران درهم شکسته که در ترسناک و هیجانی است و در دو زمان مختلف یعنی در سال ۱۹۵۰ و ۲۰۱۴ جریان دارد. بعضی از فصلهای این کتاب در سال ۱۹۵۰ و برخی دیگر در ۲۰۱۴ نوشته شدهاند.
خواندن کتاب دختران درهمشکسته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای پرهیجان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب دختران درهمشکسته
اکتبر ۱۹۵۰ اولین باری که کیتی وینتراپ تالار آیدلوایلد را دیده بود، تقریباً گریهاش گرفته بود. روی صندلی عقب شورولت پدرش نشسته بود، از بین کت خاکستری پدر و بلوز مشکی مادرش جلو را نگاه میکرد، و وقتی دروازههای بزرگ سیاه در انتهای جادهٔ بارونز قدیم نمایان شدند، ناگهان احساس کرد اشک چشمهایش را میسوزاند.
دروازهها باز بودند؛ چیزی که خیلی زود فهمید اتفاقی است که به ندرت میافتد. پدرش درحالیکه توی جادهٔ خاکی طولانی در سکوت پیش میرفت، ماشین را از ورودی رد کرد. او به ساختمانی که جلوی رویشان برافراشته شده بود خیره نگاه میکرد: تالار اصلی، سه طبقه بلندا و امتدادی بیپایان، همراستا با پنجرههایی نوکتیز که شبیه ردیفی دندان بودند، و تنها با ایوانی که نشان میداد درِ جلویی است قطع شده بودند. ماه اوت بود و هوای ابری و داغ از بارانی که بهزودی باریدن میگرفت سنگین شده بود. وقتی نزدیکتر شدند، به شکلی غیرطبیعی شبیه این بود که ساختمان دهانش را باز میکرد تا آنها را ببلعد، و کیتی همچنان که ساختمان در شیشهٔ جلوی ماشین بزرگ و بزرگتر میشد، آب دهانش را بهسختی قورت داد و بیحرکت جلو را نگاه میکرد.
پدرش ماشین را نگه داشت، و لحظهای هیچ صدایی جز تیکتاک موتور ماشین شنیده نمیشد. تالار آیدلوایلد تاریک بود و هیچ نشانهای از حیات نداشت. کیتی به مادرش نگاه کرد، ولی سر مادرش رو به سمت دیگری بود و بدون اینکه دیده شود از پنجرهٔ مسافر نگاه میکرد، و حتی با اینکه کیتی با او فاصلهای نداشت و میتوانست آرایشی را که با اسفنج روی گونههایش مالیده شده بود ببیند، حرفی نمیزد.
ناگهان احساس کرد میخواهد بگوید «متأسفم. لطفاً مجبورم نکنید اینجا بمونم. من نمیتونم. واقعاً متأسفم...»
پدرش گفت: «من کیفهات رو میآرم.»
این مال دو سال پیش بود. کیتی حالا دیگر به آیدلوایلد عادت کرده بود: به راهروهای بلند کهنهای که بوی نا و عرق دخترانه میدادند؛ پنجرههایی که زمستانها اجازه میدادند هوای بسیار سرد از کنارههایشان تو بیاید؛ تموّج عطر کود خیس از چمنهای زمین هاکی، بدون اینکه مهم باشد چه فصلی است؛ و یونیفرمهایی که از اولین بازگشایی مدرسه در سال ۱۹۱۹ تا آن موقع عوض نشده بودند.
حجم
۳۵۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۵۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب همون کتاب دختران مطرود است
یکی از بهترین و بی نظیر ترین داستان های جنایی و مهیج که خوندم داستانی که لحظه به لحظه اش غافلگیری هستش ترجمه عالی و روان بود با کمترین سانسور (این کتاب با یک اسم دیگه هم ترجمه شده که توی طاقچه هست به
از دسته کتابهای جنایی که آدم از خوندنش پشیمون نمیشه!قلم نویسنده قوی بود و توصیف صحنه های کتاب به حدی دقیق بود و کامل تو ذهن تصویر سازی میشد که من تا یه مدت بعد از تموم کردن کتاب فکر
خوب بود