دانلود و خرید کتاب راز بین دو نفر کارن مک‌منس ترجمه عاطفه هاشمی
تصویر جلد کتاب راز بین دو نفر

کتاب راز بین دو نفر

نویسنده:کارن مک‌منس
ویراستار:سبا هاشمی نسب
امتیاز:
۴.۰از ۱۲۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راز بین دو نفر

کتاب راز بین دو نفر؛ آیا پس از پنج‌سال قاتل بازگشته است؟ داستان جنایی جذابی نوشته کارن مک‌منس است. داستان درباره‌ی قتلی است که در دهکده‌ی اکوریج اتفاق می‌افتد. 

کتاب راز بین دو نفر را با ترجمه‌ی عاطفه هاشمی بخوانید و از رازهای شگفت‌انگیز این دهکده‌ی عجیب باخبر شوید.

درباره‌ی کتاب راز بین دو نفر

کتاب راز بین دو نفر داستان جنایی جذابی از ماجراهایی است که در یک دهکده‌ی پر رمز و راز اتفاق می‌افتد. الری به دلایلی مجبور شده است برای زندگی نزد مادربزرگش به دهکده‌ی اکوریج بیاید. او می‌داند که اینجا، همان‌جایی است که خاله‌ی جوان هفده‌ساله‌اش گم شد و اینجا همان‌جایی است که پنج‌سال پیش قتلی در آن اتفاق افتاد و یکی از برندگان مراسم رقص پایان سال مدرسه را از بین برد. حالا سوال اینجاست که آیا پس از پنج سال قاتل بازگشته است؟ چراکه سروکله‌ی کسی پیدا شده که نشانه‌هایی درباره‌ی قتل بعدی می‌دهد... گم شدن یکی از بچه‌ها هم نمی‌تواند به ماجرا بی‌ربط باشد...

کتاب راز بین دو نفر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌های جنایی لذت می‌برید، کتاب راز بین دو نفر یک انتخاب عالی برای شما است. 

بخشی از کتاب راز بین دو نفر

اگر به نشانه‌ها اعتقاد داشتم، می‌گفتم این نشانهٔ بدی است.

فقط یک چمدان در نقالهٔ بارها مانده، یک چمدان صورتی روشن پر از برچسب‌های هلو کیتی که البته چمدان من نیست.

برادرم ازرا به دستهٔ چمدان گندهٔ خودش تکیه کرده و برای چهارمین بار، عبور چمدان را از مقابلمان تماشا می‌کند. آدم‌های دور نقاله تقریباً همه رفته‌اند. فقط یک زوج مانده‌اند که دارند سر اینکه چه کسی قرار بوده رزرو اتومبیل را پیگیری کند، با هم جروبحث می‌کنند. ازرا می‌گوید: «فکر می‌کنم باید بَرش داری. انگار صاحبش تو پرواز ما نبوده. شرط می‌بندم کمد لباس جالبی داشته باشن. باید توش کلی لباس خال‌خال و پرزرق‌وبرق باشه.» صدای تلفنش درمی‌آید. گوشی را از جیبش درمی‌آورد و رو به من می‌گوید: «مامان‌بزرگ بیرونه.»

با نوک کتانی لگدی به فلز جلو نقاله می‌زنم و زیرلب می‌گویم: «باورم نمی‌شه. کل زندگیم تو اون چمدون بود.»

البته کمی غلو است. کل زندگی من تا همین هشت ساعت پیش در لاپوئنت کالیفرنیا بود. جز چند جعبه‌ای که هفتهٔ پیش به ورمونت فرستادیم، بقیهٔ چیزها در آن چمدان است. ازرا دستی به موهای کوتاه‌شده‌اش می‌کشد، نگاهش را از محوطهٔ بارها می‌گذراند و می‌گوید: «فکر کنم باید گزارش بدیم.» موهای ازرا قبلاً مثل من فرفری و پرپشت بود و جلو چشم‌هایش را می‌گرفت. از تابستان به این‌ور هنوز به مدل موهایش عادت نکرده‌ام. چمدانش را یک‌وری می‌کند، به‌سمت میز اطلاعات می‌کشاندش و می‌گوید: «احتمالاً اینجاست.»

مردک لاغراندامِ پشت میز با جوش‌های ریز و قرمزی که روی فک و گونه‌هایش دارد، بیشتر به بچه‌دبیرستانی‌ها می‌ماند. از پلاکی طلایی که کجکی روی جلیقه‌اش نصب است، اسمش معلوم می‌شود: اندی. دربارهٔ چمدانم برایش توضیح می‌دهم. لب‌های باریکش را تاب می‌دهد و بعد، به‌سمت چمدان هلو کیتی که هنوز روی نقاله است، گردن می‌کشد و می‌گوید: «پرواز ۵۶۲۴ از لس‌آنجلس؟ با یه توقف تو شارلوت؟»

«بله.»

«ای بابا! البته پیدا می‌شه.» بعد کشویی را باز می‌کند، فرمی از آن بیرون می‌آورد و به‌سمتم هل می‌دهد و می‌گوید: «این فرم رو پر کن.» سرسری لای یک دسته کاغذ را می‌گردد و زیرلب می‌گوید: «یه خودکار اینجاها بود.»

زیپ جلو کوله‌پشتی‌ام را باز می‌کنم و می‌گویم: «خودم دارم.» کتابی از کوله‌ام درمی‌آورم، روی پیشخان مقابلم می‌گذارم و داخل کوله به‌دنبال خودکار می‌گردم. ازرا با دیدن جلد مچالهٔ کتاب ابروهایش را بالا می‌برد و می‌گوید: «واقعاً الری؟ تو کتاب در کمال خونسردی رو آوردی تو هواپیما؟ چرا با بقیهٔ کتاب‌هات نفرستادیش؟»

با حالت تدافعی می‌گویم: «چون برام خیلی باارزشه.»

lyraesara
۱۳۹۹/۱۰/۲۵

دیشب تا ساعت چهار بیدار موندم تا تمومش کنم جمله آخرش خیلی حس عجیبی داشت ، کتاب یکی از ما دروغ میگوید هم خوندم اونم خیلی دوست داشتم وقتی این کتابو دیدم از همون نویسنده خیلی خوشحال شدم 😍

مطهره نصر
۱۳۹۹/۱۱/۲۳

از نظر من این کتابی نیست که بشه براتون تعریف کنم درونش چه اتفاقاتی در حال وقوع هست... به طور کلی کتاب قشنگیه و آدم رو جذب می‌کنه مخصوصا اینکه طبیعی به نظر میرسه و کامل قابله درکه... چیزی که خواندن کتاب

- بیشتر
shayestehbanoo
۱۳۹۹/۰۷/۲۸

این کتاب دومی بود که از این نویسنده میخوندم و هردو کتاب بسیار سرگرم کننده و خوب بود ، داستان از زبان الری و مالکولم نقل میشه الری تازه وارد دهکده اکوریچ و و مالکولم از همکلاسی های اون هردو

- بیشتر
'f'
۱۳۹۹/۰۶/۱۸

مممنون از طاقچه،،حسابی منتظر این کتاب بودم،،فقط لطفا اضافه بشه به بی نهایت🙏

بانو(:
۱۳۹۹/۱۲/۰۱

کتاب تا لحظه آخر جذابیتش رو حفظ میکنه، و به نظرم جز کتابهای جنایی خوبی بود که تا حالا خوندم

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۹/۱۱/۲۷

از رمان قبلی نویسنده یکی از ما دروغ می گوید ضعیف تر بود و تقریبا یه جورایی اتفاقات قابل پیش بینی بود و همین از جذابیت و هیجان داستان جنایی کم می کرد درکل واسه یک رمان تینیجری خوب بود

- بیشتر
zoha
۱۳۹۹/۰۷/۲۵

کتاب اول این نویسنده رو خونده بودم. با اینکه اونم خیلی برام هیجان انگیز نبود اما دوست داشتم کتاب دیگه‌ای ازش بخونم. برام خیلی هیجان انگیز نبود. خیلی حرف و دیالوگ‌های بعضا تکراری داشت. اما جمله آخر داستان شاه کلید

- بیشتر
آنه
۱۳۹۹/۰۶/۲۰

کاملا روان و پر هیجان داستان تا آخر پیش میره و تا فکر میکنید درست حدس زدید بازم به بقیه اتفاقا مشکوک میشید . شخصیت های اصلی داستان کاملا به دل میشینن و احساساتشون قابل درک هست و در آخر

- بیشتر
شیلا در جستجوی خوشبختی
۱۴۰۱/۰۱/۰۵

داستانش پر از ایراد بود و اینش خیلی روی مخ بود که از یه جا میپرید یه جای دیگه، خیلی تخیلی بود، و آخرش هم خوب تموم نشد ، بنظرم اون یکی کتاب این نویسنده سر تر از این کتابه. 75.

Allabout_shin
۱۴۰۰/۱۰/۱۴

این اولین کتاب جنایی من بود و باید بگم خیلی باید صبور بود تا این کتاب جذابیتش رو به رخ اتون بکشه در ۶۰ درصد اولیه کتاب همه چیز مبهم بود و بیشتر قسمت ها صرف معرفی و ایجاد تصویر ذهنی

- بیشتر
«زندگی تو شهرهای کوچیک این‌طوریه. اینجا آدم‌ها به کارهای خوب و بد خونواده‌هاشون گره می‌خورن.»
hamtaf
«قاتل‌ها از درون خیلی داغونن.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«زندگی تو شهرهای کوچیک این‌طوریه. اینجا آدم‌ها به کارهای خوب و بد خونواده‌هاشون گره می‌خورن.»
n re
«هرچیزی رو وقتی زیادی روش زوم کنی، یه گندی از توش درمی‌آد. درسته؟»
n re
بعضی رازها را هیچ‌گاه نباید بر زبان آورد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اما همیشه وقتی دختری گم می‌شود یا آسیب می‌بیند، اصلی‌ترین فرض این است که یا کار دوست‌پسرش است یا یک عاشق دل‌خستهٔ ناامید؛
ولنسی پارسی
او هم دختر ترک‌خورده و شکستهٔ دیگری بود که قطعه‌هایش ناشیانه کنار هم چسبانده شده بود. سرِپا بود، اما دیگر آن آدم سابق نبود.
n re
آن‌قدر درگیر حسرت و افسوس گذشته‌ام که متوجه نیستم دارم به کدام سمت می‌روم
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اینجا آدم‌ها به کارهای خوب و بد خونواده‌هاشون گره می‌خورن.» الری با لحن متفکرانه‌ای می‌گوید: «و به بدی‌هایی که در حق خونواده‌شون شده.»
ولنسی پارسی
کابوس‌ها بالاخره یه‌روزی تموم می‌شن
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
سادی همیشه می‌گفت بهترین بازی زمانی شکل می‌گیرد که بازیگر با صحنه رابطهٔ احساسی برقرار کند و من آن‌قدر از ماجرای بروک ناراحت و درمانده هستم که بتوانم از پس این نقش برآیم.
ولنسی پارسی
اما غمی که پشت خندهٔ اوست، سینه‌ام را چنگ می‌زند.
Helly
اگر بگویی، فراموشم می‌شود. اگر یادم دهی، شاید به‌خاطر بیاورم. اما اگر شریکم کنی، می‌آموزم.
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
چیزی یاد گرفته باشم، این است که دوست‌پسرها همیشه گناه‌کارند.
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
عجیب است. همیشه فکر می‌کردم زندگی در ساختاری ازپیش‌تعیین‌شده برایم اعصاب‌خردکن و زجرآور باشد؛ اما در برنامهٔ روزانه‌ای که مادربزرگ برایمان تعیین کرده، تسکین و آرامش خاصی وجود دارد
hamtaf
صدایی که آن‌قدر ضعیف بود که ممکن بود اصلاً متوجهش نشوم، و کاش هیچ‌گاه متوجهش نشده بودم
M
به‌نظرم این بدترین چیز ممکن بود که یکی از قُل‌های آدم برود و دیگر برنگردد.
n re
همیشه مراقب خواسته‌هات باش.»
ولنسی پارسی
این عنصر گم‌شده، امید بود.
Helly
«مگه تو بهشت هم ممکنه مشکلی باشه؟»
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲

حجم

۲۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان