دانلود و خرید کتاب سیمین بهبهانی محمدهاشم اکبریانی
تصویر جلد کتاب سیمین بهبهانی

کتاب سیمین بهبهانی

انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سیمین بهبهانی

کتاب سیمین بهبهانی را محمدهاشم اکبریانی تهیه و تنظیم است. نشر ثالث این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، حاصل پنج گفت‌وگو با این شاعر مشهور است که کار انجام آنها از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵ به طول انجامیده است. این کتاب، به‌دنبال ارائۀ گزارشی از زندگی خصوصی، ادبی، اجتماعی و سیاسی سیمین بهبهانی از بدو تولد تا سال ۱۳۸۵ است.

درباره کتاب سیمین بهبهانی

کتاب سیمین بهبهانی که در «مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران» منتشر شده است، حاصل گفت‌وشنود محمدهاشم اکبریانی با این شاعر ایرانی است. اکبریانی بر این باور است که ضبط و ثبت زندگی شخصیت‌های ادبی ایران در حوزه‌های شعر، داستان، نقد و ترجمه از ضرورت‌هایی است که نباید از آن غافل ماند. وی، بی‌توجهی به تاریخ شفاهی را که منبعی مهم و قابل اتکاست، موجب ایجاد مشکلات اساسی در تحلیل و تحقیق ادبیات امروز می‌داند.

کتاب حاضر، به شکل گفت‌وشنود تنظیم شده است. چارچوب اصلی این اثر، پرداختن به دوره‌های مختلف زندگی سیمین بهبهانی (کودکی، نوجوانی و...) و بیان فعالیت‌های ادبی، سیاسی و فرهنگی وی بوده است. بر این اساس، ۲۵۰ پرسش محوری از سوی دبیر این مجموعه، تهیه و در اختیار اعضای گروه قرار گرفت.

سیمین بهبهانی (۱۳۰۶-۱۳۹۳) از شاعران بزرگ معاصر است.

خواندن کتاب سیمین بهبهانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایران و به‌یژه علاقه‌مندان اشعار سیمین بهبهانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سیمین بهبهانی

«برخورد شما با گروه‌ها و جریاناتی که وجود داشتند چگونه بود؟

آزادانه به همه‌جا می‌رفتیم و حرف‌هامان را می‌زدیم. گاهی‌اوقات جلسات زنان تشکیل می‌شد و ما به خانه‌ها می‌رفتیم. تقریباً می‌توانم بگویم از لحاظ تشکیل جلسه و فراماسیون‌هایی که حتی عقاید سیاسی داشتند، گیروبندی وجود نداشت تا قبل از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲.

این موضوع که حزب توده پس از مشکلی که برای شما در مدرسه به‌وجود آمد، حمایتش را از شما قطع کردند، چه تأثیری بر شما گذاشت؟

خیلی تأثیر گذاشت، دو نکته مرا به شدت آزار می‌داد؛ یکی این‌که اصلاً دوست نداشتم آذربایجان از ایران جدا شود و نوعی خودمختاری اعلام کند. این موضوع همیشه علامت سؤال برای من بود که چرا حزب توده از این جریانات دفاع می‌کند و خودمختاری برای آذربایجان را قبول می‌کند. در واقع، آن هنگام ما از آذربایجان جدا شده بودیم و من به یاد دارم که یکی از دایی‌هایم را که در تبریز افسر بود در غائله آذربایجان تکه‌تکه کردند و حتی جسدش را هم به ما تحویل ندادند. رابطه ما با آذربایجان به کلی قطع شده بود و هیچ خبری نداشتیم تا این‌که خبر مرگش را برای ما آوردند. موضوع دیگر این‌که پدر من را گرفته بودند، به دلیل فعالیت‌ها و زد و خوردهای خیابانی و جلسات. او را در جریان برخورد با حزب‌ها و دسته‌های سیاسی خیابانی دستگیر کرده بودند. پدرم هیچ‌گونه وابستگی به هیچ دسته‌ای نداشت. آن موقع توده‌ای‌ها بودند، دسته‌های مذهبی آیت‌الله کاشانی بودند که در سیاست دخالت می‌کردند، مصدقی‌ها بودند که البته بعدها فعالیتشان بیش‌تر شد، عده‌ای بودند که از خود حزب توده به تدریج انشعاب پیدا کردند. از لحاظ سیاسی، بسیار شلوغ شده بود. پدر من در یکی از نطق‌هایش مورد حمله قرار می‌گیرد، جوان روزنامه فروشی به اسم شبستری کشته می‌شود. توده‌ای‌ها قتل این جوان را به پدر من نسبت داده بودند و می‌گفتند: تپانچه خلیلی او را زد، در حالی که این‌گونه نبود. پدر مرا زندانی کردند. هنگامی که من و نامادری‌ام در زندان شهربانی او را ملاقات کردیم، دیدیم که وضعیت خیلی بدی دارد، اما در عین‌حال بسیار مقاوم جلو آمد، تمام سروصورتش کبود و باندپیچی شده بود. در همان روز به اتاق رئیس دفتر بردندنش و برایش تختخواب و لوازم پزشکی آوردند و آن‌جا نگهش داشتند.»

سپیده
۱۳۹۶/۰۲/۲۷

منسوب به "سیمین بهبهانی"، زندگی ات را منوط به بودن و نبودن آدمها نکن روی پاهای خودت بایست،تا تنهایی ات را بیهوده نیابی و هیچکس را ،بهترین زندگی ات خطاب نکن... یادت باشد، آدمها،بهترین که خطاب شوند،خیالاتی میشوند... هوا برشان میدارد و تو را به

- بیشتر
frznh
۱۳۹۸/۰۷/۲۷

بسیار عالی و پر مفهوم و پرکشش لذت بردم و کلی یاد گرفتم

Sina Iravanian
۱۴۰۰/۰۲/۰۱

از این مجموعه، کتاب‌های مربوط به کیارستمی و گلستان را خوانده بودم، ولی این کتاب خیلی بهتر از آن دو بود و سوال‌های بهتری هم پرسیده شده بود. انتهای کتاب روایت سیمین بهبهانی از از زمانی است که قتل‌های زنجیره‌ای

- بیشتر
یا محمد مصطفی
۱۴۰۱/۰۱/۱۳

صحبتهای جالبی بود و قابل خواندن یک دنیا حرف دارد خانم نویسنده

کاربر ۳۵۰۲۸۰۵
۱۴۰۰/۰۹/۰۹

عالی بود

نیما از آن دسته از شاعرانی بود که در زمان حیاتش خیلی کم‌تظاهر بود. واقعاً یک جور شهید راه ادبیات نو بود. باید این استقبالی که پس از مرگش از او و آثارش شد، در زمان حیاتش می‌شد، ولی در آن زمان آن‌قدر آمادگی ذهنی برای مردم نبود که به او ارج بگذارند. این ارجی که امروز دارد، عکس‌العمل نامهربانی‌هایی است که در زمان حیاتش کردند، حتی همین انجمن‌های ادبی که به او بی‌حرمتی می‌کردند، چون تصور می‌کردند، که نیما از عروض سنتی تخطی کرده و قافیه‌ها را مثل آن‌ها به کار نبرده و گناه بزرگی مرتکب شده است، تا جایی که خود نیما اغلب به وحشت می‌افتاد از این نامهربانی‌ها. البته خودش جایی گفته بود که من صدای کف زدن مردم آینده را، اکنون می‌شنوم.
Sina Iravanian
اغلب این‌ها در روزنامه چاپ می‌شد، چون مأموران سانسور فهم زیادی ندارند. چون اگر فردی فهمیده باشد که نمی‌آید این کاره شود! و غالباً می‌بینیم سطوری را که منظور و مقصودی در آن است، غالباً از دستشان درمی‌رود و چیزی را که به هیچ جایی برنمی‌خورد و منظوری درش نیست سانسور می‌کنند.
Sina Iravanian
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی‌خواهم با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی‌خواهم شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر با این سلاح شیرین‌کار، خون ریختن نمی‌خواهم جز حق نمی‌توانم گفت، گر سر بریدنم باید سر پیش می‌نهم وز مرگ بگریختن نمی‌خواهم ای مرد، من زنم انسان، بر تارکم ز کین توزی گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمی‌خواهم هر روز آتشی در شهر افروختن نمی‌یارم هر لحظه کینه‌ای در دهر، انگیختن نمی‌خواهم با هفت رنگ ابریشم، از عشق شال می‌بافم این رشته‌های رنگین را، بگسیختن نمی‌خواهم ای زن‌ستیز خون‌آشام، جهل و جنون و جَنگت بس! این جمله گر تو می‌خواهی، هیهات! من نمی‌خواهم
BookishFateme
من یک شعری نوشته بودم که وقتی خواندم، تقریباً چیزی حدود سی، چهل بیت، نیما به من گفت: «ببین دختر جان! نقاش مدرن امروزی با چهار تا خط یک نقاشی می‌کشد، یعنی یک تابلو را وقتی می‌خواهد بکشد، با چهار تا خط، چهار تکه رنگ، این کار را می‌کند. شاعر هم باید این کار را بکند، در کم‌ترین واژه‌ها و با بیش‌ترین القا شعرت را مطرح کن.» و این سخن از آن تاریخ در گوش من مانده و در واقع شعر من تبدیل به یک نوع شعر مینیمال شده است. یعنی کم‌ترین مصالح برای ساختش و بیش‌ترین نیروی کاری.
Sina Iravanian
نکته دیگر این بود که مادر من خیلی لفظ قلم و کتابی صحبت می‌کرد، به طوری که همه فامیل دستش می‌انداختند و می‌گفتند: «فخری! جَواجه را در خَوانچه بذار.» این عادتش شده بود. و من از او عبرت گرفتم و همیشه داشی حرف می‌زدم. او خیلی ظریف و کتابی صحبت می‌کرد.
Sina Iravanian
مثلاً ما هیچ‌وقت حق نداشتیم به بزرگ‌تر بگوییم حال شما چطور است؟ اگر می‌گفتیم این کفر بود اصلاً. باید بزرگ‌تر حال ما را بپرسد. یا این‌که وقتی ما می‌رفتیم یا بزرگ‌ترها می‌آمدند، عموی من می‌آمد، پدرم یا فامیل بزرگ‌تر که می‌آمد پیشمان، باید می‌گفتیم تعظیم عرض می‌کنم. سلام نباید می‌کردیم. اما در خانه مادرم این رسم نبود. راحت‌تر بودیم. در خانه پدرم که می‌رفتیم باید این مراسم را به جا می‌آوردیم. در خداحافظی باید می‌گفتیم سایه مبارک عالی کم نشود. یا به آن‌هایی که به آن اندازه بزرگ نبودند باید می‌گفتیم مرحمت عالی زیاد! ببینید چقدر سخت است برای یک بچه، تشخیص این مراتب!
Sina Iravanian
اگر بخواهیم تقسیم‌بندی کنیم، باید بگوییم که هدایت بنیانگذار ادبیات سوررئالیستی بود، یعنی رمان سوررئالیستی. گلشیری بنیانگذار جریان سیال ذهن بود و چوبک بنیانگذار مونولوگ‌ها بود یا همان تکه‌گویی‌های درونی که در سنگ صبور خیلی به چشم می‌خورد.
Sina Iravanian

حجم

۱۰۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۰۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان