دانلود و خرید کتاب محمدعلی سپانلو محسن فرجی
تصویر جلد کتاب محمدعلی سپانلو

کتاب محمدعلی سپانلو

انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب محمدعلی سپانلو

کتاب محمدعلی سپانلو نوشتۀ محسن فرجی و اردوان امیری‌نژاد است. نشر ثالث این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، یکی از مجموعه کتاب‌های تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران است که گفت‌وگو با بزرگان ادبیات معاصر ایران را دربر دارد. کتاب یازدهم این مجموعه، گفت‌و‌گویی است با محمدعلی سپانلو (۱۳۹۴-۱۳۱۹)؛ شاعر معاصر ایرانی.

درباره کتاب محمدعلی سپانلو

کتاب محمدعلی سپانلو، حاصل گفت‌وشنودی با این شاعر نام‌دار ایرانی است.

گفت‌وگوکنندگان، در نیمۀ نخست این کتاب، از دوره‌های گوناگون زندگی سپانلو می‌پرسند و در بخش دوم، بخش‌هایی از خاطرات و یادداشت‌های این شاعر معاصر از سفرها و تجربیات وی آورده شده است.

در این کتاب، به‌واسطۀ حافظۀ کم‌نظیر محمدعلی سپانلو، گزارشی وسیع از تاریخ ادبیات معاصر ایران تدوین شده است. گفتگو با این شاعر، شش سال به طول انجامید. گفتگو با سپانلو از سال ۱۳۸۱ آغاز و در سال ۱۳۸۷ به پایان رسید. کار تدوین و ویراستاری آن نیز تا سال ۱۳۸۸ ادامه داشت. آخرین نوشتۀ زنده‌یاد سپانلو در این کتاب، مؤخره‌ای است که تاریخ اردیبهشت ۱۳۸۸ را در خود دارد.

محمدهاشم اکبریانی، دبیر مجموعه کتاب‌های تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، در ابتدای این کتاب می‌نویسد:

«کتاب زندگی سپانلو، در آن سال‌ها امکان انتشار نیافت که با ناراحتی و اندوه شدید سپانلو مواجه شد و در گفتگوهایش با رسانه‌ها هم به آن اشاره کرد. کتاب در سال ۱۳۹۴ مجوز نشر گرفت اما زمانی که دیگر این شخصیت برجسته ادبی در میان ما نبود. به خاطر دارم بعد از انتشار کتابش در خارج از کشور، گفت «دوست داشتم و دارم کتابم در ایران منتشر شود چون خوانندگان اصلی این کتاب در ایران هستند نه خارج.» روحش شاد.»

محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۱۹ به دنیا آمد و در سال ۱۳۹۴ درگذشت.

خواندن کتاب محمدعلی سپانلو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران کتاب‌های خاطرات اشخاص و علاقه‌مندان به اشعار محمدعلی سپانلو پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب محمدعلی سپانلو

«قبل از این که به دوره دوم فعالیت کانون بپردازیم، اتفاقات ادبی و زندگی شخصی شما را از سال ۵۰ به بعد دنبال کنیم.

من در آن سال‌ها، در گروه صنعتی بهشهر، مسئول تبلیغات بودم. فیلم‌های تبلیغاتی می‌ساختم و دو سه سفر هم به بازارهای اطراف داشتم که برای تبلیغات بود. من به افغانستان، پاکستان و شیخ نشینان خلیج فارس رفتم.

که بعدها بازتاب آن سفرها در کتاب تعلق و تماشا منتشر شد؟

بله. در آن دوره کار ادبی هم می‌کردم و به‌طور مرتب ولی بدون امید به انتشار شعر می‌گفتم. من طی سال‌های ۵۰-۵۱ سه سفر کاری کردم. پودر برف، بازار تاید را گرفته بود و روغن شاه‌پسند هم همین‌طور مقام اول را داشت. من هم برای تبلیغات می‌رفتم. خوب یادم است که جایزه پودر برف برای شیخ‌نشینان یک گنج بود. اگر از درون پودرها عکس یک فیل را درست می‌کردند، واقعا یک گنج برنده می‌شدند، اما آن چیزی که کم بود، دم فیل بود. در طول دو سال فقط دوتا دم فیل می‌گذاشتیم که هر کس آن را پیدا می‌کرد، برنده می‌شد. ولی وقتی به افغانستان رفتم، متوجه شدم فقر در آن جا به شکلی است که زندگی آن‌ها اصلاً مثل شیخ نشین‌ها نیست که جایزه کوچک نظرشان را نگیرد. من بودجه را تقسیم کردم و ۳۰۰ تا خیاطه یعنی چرخ خیاطی و ۳۰۰ تا بایسیکل یعنی دوچرخه تهیه کردم تا آن‌ها به جای این‌که برای تصویر فیل صبر کنند، زودتر به اسمشان چیزی در بیاید. یک پارتی‌اش را هم مجانی در یکی از محلاّت کابل پخش کردیم. دو روز بعد، مثلاً ۳۰ نفر دوچرخه برده بودند و ۵۰ نفر چرخ خیاطی و به همین طریق، بازار افغانستان را گرفتیم. ولی در ضمن، من در آن جا با شاعران و نویسندگان افغانستان صحبت کردم و گزارشی از ادبیات آن روز افغانستان را در مجله فردوسی به چاپ رساندم. نمی‌دانم خود افغان‌ها این کار را کرده‌اند یا نه. چون من به دنبال چیزهای نو می‌رفتم، ولی وزارت فرهنگ و هنر رسمی افغانستان، محافظه کاران ادبی را ترجیح می‌داد و نوپردازان را نمی‌شناخت. چیزهای جالبی هم در آن جا دیدم. روسیه به آن‌ها زیاد بورس می‌داد، ولی بورس‌های عجیب و غریب بود. مثلاً یک نفر فارغ‌التحصیل کنسرواتوار مسکو بود. افغانستان یک ویلن‌زن مدرن نداشت، چه برسد به کنسرواتوار! یا عده‌ای خلبان بدون هواپیما بودند. دولت افغانستان هم با بودجه ویژه‌ای برای این‌ها یک سری آپارتمان ارزان قیمت ساخته بود. آن‌ها شاید یک نوع ستون پنجم بودند که در آب نمک خوابانده شده بودند. همه‌شان هم پرو روسی به شمار می‌آمدند. نکته دیگر این که هندوکش از وسط افغانستان رد می‌شود. جاده‌های افغانستان هم به شکل بیضی دور آن بودند. جاده‌های شمال افغانستان را روس‌ها ساخته بودند و جاده‌های جنوب را آمریکایی‌ها. ده‌ها رودخانه و جوی آب و مسیل از آن جاها می‌گذشت. رودخانه‌ها هم پل لازم داشت. آمریکایی‌ها پل زده بودند، اما روس‌ها اغلب به جای پل، جاده را به عرض ۳۰۰ متر بتن آرمه کرده بودند که آب از روی آن رد شود که عده‌ای معتقد بودند فرودگاه هلی‌کوپتر است برای روزگار آینده. هنوز هم ظاهرشاه حکومت می‌کرد. افغانستان در آن زمان، کشور خیلی صلح جویی بود و توریست‌ها به راحتی در شهر و روستا زندگی می‌کردند، ولی آرامشی بود که کودتای داودخان آن را به هم زد. بعد هم که چینی‌ها و روس‌ها آمدند. مثلاً حزب‌های سیاسی خلق و پرچم وجود داشت که یکی از آن‌ها طرفدار چین بود و دیگری طرفدار روسیه، اما من شاهد یک میتینگ در میدان «زرنگار» کابل بودم که سخنرانی آن‌ها راجع به مطامع استعماری ایران اعتراض می‌کردند، در حالی که مطامع چینی‌ها و روس‌ها خیلی نزدیک‌تر بود.

شما چه مدت در افغانستان بودید؟

من هر بار که رفتم، حدود یکی دو هفته طول کشید، یعنی در جمع سه سفر، حدود یک ماه در کابل، سمنگان، بامیان، شهر غزنین معروف و جلال آباد بودم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۵۲۸ صفحه

حجم

۳۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۵۲۸ صفحه

قیمت:
۲۶۴,۰۰۰
تومان