بریدههایی از کتاب سیمین بهبهانی
۴٫۲
(۱۰)
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمیخواهم
با خواب ناز جز در گور آمیختن نمیخواهم
شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر
با این سلاح شیرینکار، خون ریختن نمیخواهم
جز حق نمیتوانم گفت، گر سر بریدنم باید
سر پیش مینهم وز مرگ بگریختن نمیخواهم
ای مرد، من زنم انسان، بر تارکم ز کین توزی
گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمیخواهم
هر روز آتشی در شهر افروختن نمییارم
هر لحظه کینهای در دهر، انگیختن نمیخواهم
با هفت رنگ ابریشم، از عشق شال میبافم
این رشتههای رنگین را، بگسیختن نمیخواهم
ای زنستیز خونآشام، جهل و جنون و جَنگت بس!
این جمله گر تو میخواهی، هیهات! من نمیخواهم
BookishFateme
مثلاً ما هیچوقت حق نداشتیم به بزرگتر بگوییم حال شما چطور است؟ اگر میگفتیم این کفر بود اصلاً. باید بزرگتر حال ما را بپرسد. یا اینکه وقتی ما میرفتیم یا بزرگترها میآمدند، عموی من میآمد، پدرم یا فامیل بزرگتر که میآمد پیشمان، باید میگفتیم تعظیم عرض میکنم. سلام نباید میکردیم. اما در خانه مادرم این رسم نبود. راحتتر بودیم. در خانه پدرم که میرفتیم باید این مراسم را به جا میآوردیم. در خداحافظی باید میگفتیم سایه مبارک عالی کم نشود. یا به آنهایی که به آن اندازه بزرگ نبودند باید میگفتیم مرحمت عالی زیاد! ببینید چقدر سخت است برای یک بچه، تشخیص این مراتب!
Sina Iravanian
نکته دیگر این بود که مادر من خیلی لفظ قلم و کتابی صحبت میکرد، به طوری که همه فامیل دستش میانداختند و میگفتند: «فخری! جَواجه را در خَوانچه بذار.» این عادتش شده بود. و من از او عبرت گرفتم و همیشه داشی حرف میزدم. او خیلی ظریف و کتابی صحبت میکرد.
Sina Iravanian
من یک شعری نوشته بودم که وقتی خواندم، تقریباً چیزی حدود سی، چهل بیت، نیما به من گفت: «ببین دختر جان! نقاش مدرن امروزی با چهار تا خط یک نقاشی میکشد، یعنی یک تابلو را وقتی میخواهد بکشد، با چهار تا خط، چهار تکه رنگ، این کار را میکند. شاعر هم باید این کار را بکند، در کمترین واژهها و با بیشترین القا شعرت را مطرح کن.» و این سخن از آن تاریخ در گوش من مانده و در واقع شعر من تبدیل به یک نوع شعر مینیمال شده است. یعنی کمترین مصالح برای ساختش و بیشترین نیروی کاری.
Sina Iravanian
حجم
۱۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان