دانلود و خرید کتاب حواسم بهت هست مری هیگینز کلارک ترجمه حمیده نعمتی لفمجانی
تصویر جلد کتاب حواسم بهت هست

کتاب حواسم بهت هست

معرفی کتاب حواسم بهت هست

حواسم بهت هست یک رمان معمایی پرهیجان از مری هیگینز کلارک است. خانم هیگینز در میان خوانندگان به دلیلِ پدید آوردنِ حس تعلیق در داستان و اشتیاق در خواننده برای دنبال کردن داستان، به ملکهٔ تعلیق معروف است.

کلارک داستان‌هایش را به زبانی روان می‌نویسد و بسیاری از منتقدان معتقدند خواننده آن‌چنان غرق در کتاب می‌شود که زمان از دستش خارج می‌شود و خود را ساعت‌ها مشغول خواندن کتاب می‌بیند.

خلاصه کتاب حواسم بهت هست

داستان در ایالت نیوجرسی امریکا اتفاق می‌افتد. کلارا دالینگ مهمانی گرفته و جیمی دوست کلارا که مشکل ذهنی دارد به مهمانی دعوت نشده است. او که از پنجره خانه‌اش مهمانی را زیر نظر دارد تصمیم می‌گیرد برای سر و گوش آب دادن و کمک به کلارا بعد از مهمانی به خانه آنها برود که شاهد یک اتفاق ناگوار می‌شود.

شخصی از جنگل وارد حیاط خانه کلارا می‌شود و با یک جسم سنگین بر سر دختر می‌کوبد و او را به داخل استخر هل می‌دهد. جیمی ساده دل که فکر نمی‌کند ماجرا پیچیده‌تر از یک درگیری ساده باشد، خیال می‌کند کلارا بعد از ضربه‌ای که خورده در استخر مشغول آبتنی است پس تصمیم‌ می‌گیرد به او بپیوندد غافل از این که خودش را در چه دردسر بزرگی انداخته است.

خواندن کتاب حواسم بهت هست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان‌های جنایی و معمایی و پرتعلیق از خواندن این اثر لذت خواهند برد.

درباره مری هیگینز کلارک

جملاتی از کتاب حواسم بهت هست

: «کِلارا... منم جیمی! الآن می‌آم باهم شنا کنیم.»

اما کِلارا جوابش را نداد. او از پله‌های استخر پایین رفت. آب استخر کمی کثیف به نظر می‌رسید. با خودش فکر کرد که شاید کسی چیزی در آن ریخته باشد. وقتی فهمید که آب به داخل کتانی‌های جدیدش رفته و شلوارش تا زیر زانو خیس شده، ایستاد. گرچه کِلارا همیشه به او می‌گفت می‌تواند در استخر شنا کند اما از طرفی مادرش با دیدن کتانی‌های جدیدش که خیس شده بود عصبانی می‌شد. کِلارا روی آب شناور بود. جیمی دستش را دراز کرد و شانه کِلارا را لمس کرد و گفت: «کِلارا... بلند شو.» اما کِلارا همانطور روی آب شناور بود و از او دور می‌شد و به سمتِ کف استخر فرومی‌رفت. جیمی به خانه‌اش بازگشت. هنوز تلویزیون در حال پخشِ اخبار بود و مادر متوجه دزدکی وارد شدنِ جیمی نشد. او از پله‌ها بالا رفت و روی تختش دراز کشید. از آنجا که کتانی، جوراب‌ها و شلوارش خیس شده بودند، آن‌ها را کف کمد دیواری پنهان کرد. امیدوار بود قبل از اینکه مادرش آن‌ها را پیدا کند خشک بشوند.

همانطور که داشت خوابش می‌برد به این فکر می‌کرد که آیا الآن کِلارا از شنا کردن لذت می‌برد یا نه؟

Saana
۱۳۹۹/۰۵/۱۶

اوایل داستان بنظر میومد که همه چیز واضحه ولی بعد داستان تغییر کرد،با این حال غافلگیر کننده نبود.ترجمه خوبی داشت ولی سیر داستان یکنواخت بود و هیجان انگیز نبود.واسه همین پر کشش و جذاب نبود و خیلی معمولی بود.سه ستاره

- بیشتر
kordelia
۱۳۹۹/۰۵/۲۱

اگر انتظار خوندن یه رمان جنایی _ معمایی فوق‌العاده رو دارین این کتاب قطعا انتخاب مناسبی نیست:شخصیت پردازی ضعیف و روایت خطی؛ تنها ۵۰ صفحه پایانی هیجان داستان اوج میگیره... نقاط قوت داستان هم ترجمه روان و غافلگیر شدن موقع

- بیشتر
نیومون
۱۳۹۹/۰۴/۱۹

من دوران نوجوانیم رو با کتاب های جنایی این نویسنده سر کردم ولی باید بگم این کتابش خیلی ضعیف بود و اصلا هیجان نداشت متاسفانه:((

مسافر
۱۳۹۹/۰۳/۱۵

کتاب خوبی بود، البته من کتاب های دیگر این نویسنده را هم خوانده ام، تقریبا شیوه ی داستان پردازی در همه ی آنها شبیه به همه، ولی با این وجود جذاب هستند و خواننده را ترغیب به ادامه دادن می

- بیشتر
بانو(:
۱۴۰۲/۰۱/۱۸

(42) داستانی خطی و آبکی ،بدون هیچ پیچش و هیجانی، اگر خواننده همیشگی ژانر معمایی-جنایی باشید، خیلی زود میتونید انتهای کتاب رو حدس بزنید

گلابتون بانو
۱۴۰۳/۰۳/۲۶

یک داستان خطی، بی هیجان و کمی کند. چیزی نیست که مورد پسند جنایی خوان های حرفه ای باشه!

نیتا
۱۳۹۹/۰۶/۰۹

یک داستان جنایی خیلی آبکی! تقریبا از اواسط کتاب بقیه داستان کاملا مشخص بود. شخصیت پردازی ها بسیار ضعیف و داستان چیزی بود در حد رمان های مورد توجه نوجوانان. جز ترجمه بسیار روان، نکته مثبت دیگری در مورد کتاب

- بیشتر
کاربر ۱۹۰۳۵۳۹
۱۳۹۹/۰۴/۲۰

مثل همه کارهای این نویسنده عالی و جذاب بود.با ترجمه خوب.امیدوارم بقیه کارهای جدید این نویسنده موفق رو هم طاقچه بذاره.چون واقعا نویسنده پر طرفداریه در دنیا.

zh
۱۴۰۳/۰۹/۰۸

کتاب به صورت روان ترجمه شده بود وداستان پر کششی داشت

ققنوس
۱۴۰۳/۰۷/۲۳

مناسب برای رنج سنی نوجوانان

«بعد از هر طوفانی پرندگان آواز می‌خوانند. پس چرا آدم‌ها نباید با بارقهٔ امیدی که از خورشید زندگی‌شان باقی‌مانده شاد باشند؟»
ghazl
«بعد از هر طوفانی پرندگان آواز می‌خوانند. پس چرا آدم‌ها نباید با بارقهٔ امیدی که از خورشید زندگی‌شان باقی‌مانده شاد باشند؟»
kordelia
این جمله معروف از رُز کِنِدی را بازگو کرد. «بعد از هر طوفانی پرندگان آواز می‌خوانند. پس چرا آدم‌ها نباید با بارقهٔ امیدی که از خورشید زندگی‌شان باقی‌مانده شاد باشند؟»
نیومون
در این دنیا هم ما فقط می‌تونیم قسمت پشت قالی را ببینیم. ما نمی‌دونیم که چگونه و چرا این سختی‌های وصف‌ناپذیر بخشی از طرحی زیبا هستند. اینجاست که ایمان حرف اول را می‌زنه.
kordelia
مارگارت مرحله‌به‌مرحله تمام چیزی را که اتفاق افتاده بود، بازگو کرد. اینکه لباس‌ها و کتانی جیمی را خیس پیدا کرد. اِستیو دالینگ را دید که جسد کِلارا را از استخر بیرون کشید. با وحشت لباس‌ها و کتانی را شست. از جیمی قول گرفت به کسی در مورد آن شب چیزی نگوید. مارگارت به گابریِل گفت که آنتونی بعد از صحبت با کِلارا خانه‌شان را ترک کرده.
ghazl
«قلب برای خودش دلایلی داره که منطق سرش نمی‌شه.»
MariKa
«قلب برای خودش دلایلی داره که منطق سرش نمی‌شه.»
AS4438
«بعد از هر طوفانی پرندگان آواز می‌خوانند. پس چرا آدم‌ها نباید با بارقهٔ امیدی که از خورشید زندگی‌شان باقی‌مانده شاد باشند؟»
AS4438
ما از آن به بعد لحظه‌ای از کنار هم دور نشدیم. تا اینکه دست تقدیر او را با خودش به جایی دور برد.
یك رهگذر
«بعد از هر طوفانی پرندگان آواز می‌خوانند. پس چرا آدم‌ها نباید با بارقهٔ امیدی که از خورشید زندگی‌شان باقی‌مانده شاد باشند؟»
یك رهگذر

حجم

۲۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۵,۵۰۰
تومان