دانلود و خرید کتاب تسوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش هاروکی موراکامی ترجمه مارال زال زر

معرفی کتاب تسوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش

هاروکی موراکامی( -۱۹۴۹)، نویسنده ژاپنی است. موراکامی تا سی سالگی یک خط هم ننوشته بود؛ یک بارِ جاز به اسم گربه خانگی‌اش، پیتر، در کوکوبونجی توکیو راه انداخته بود و با همسرش آن را اداره می‌کرد؛ زندگی‌اش وقتی از این رو به آن رو شد که در سی سالگی و برای تماشای بازی بیس بال به استادیوم جینگو رفته بود. «تسوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» در مقایسه با رمان‌های دیگر موراکامی، داستان سرراست و ساده‌ای دارد: چهار رفیق صمیمی تسوکورو تازاکی، سال‌ها پیش، یک‌دفعه و بی‌هیچ توضیحی، با او قطع رابطه کردند. حالا و شانزده سال بعد، تسوکورو تصمیم می‌گیرد تک تک رفقایش را پیدا کند و ازشان بپرسد چرا؟ این ترس از تنهایی و به حال خود رها شدن، این ترس از فهمیده نشدن، مخرج مشترک همه داستان‌های موراکامی است. او در شهر بندری کوبه بزرگ شد؛ با باراندازی که پر بود از ملوان‌های خارجی و توریست‌های در حال عبور. خانواده نسبتا فقیر و پول تو جیبی اندکش برای خرید همه کتاب‌هایی که می خواست بخواند کافی نبود. ناچار ولع خواندنش را با کتاب‌های دست دوم ملوان‌های خارجی سیر می‌کرد. در نتیجه اولین تماس او با ادبیات انگلیسی، کتاب‌های کارآگاهی و رمان‌های عامه‌پسند محبوب ملوان‌ها بود. او در تمام کارهایش، مثل یک بندباز ماهر، توازنی عجیب برقرار کرده است. توزان بین سادگی و شگفتی، بین یاس و امید، بین حزن و طنز یا به قول خودش توازن بین چندلر و داستایفسکی. در تمام این سال‌ها مخاطبان او، بی‌آنکه بدانند، قهرمان‌های داستان‌هایش بودند؛ همگی ساکنان سر به زیر شهرهای بزرگ؛ بی‌نام، بی‌رنگ، بی‌چهره. او روایتگر بی سر و صدای افسانه ماست؛ روایتگر نبرد پایان‌ناپذیر آدم‌های معمولی با شهری که می‌خواهد آنها را، مثل تسوکورو تازاکی، به قطعه‌ای بی‌رنگ و بی‌چهره تبدیل کند.
معرفی نویسنده
عکس هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی

هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه سال ۱۹۴۹ میلادی در توکیوی ژاپن چشم به جهان گشود. پدر و مادر او، هر دو معلم بودند و در مدارس مختلف، ادبیات ژاپنی تدریس می‌کردند. پدرِ هاروکی از سربازان جنگ دوم امپراتوری ژاپن و چین بود و در طی این درگیری‌ها به‌شدت دچار جراحت شده بود. موراکامی بعدها در مقاله‌ای به نام از «پدرم که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» بیان کرد که آسیب‌های وارده بر پدرش در زندگی او تأثیر به‌سزایی داشته است.

Dentist
۱۳۹۶/۰۴/۱۱

پنج دوست خیلی نزدیک و صمیمی در دوران دبیرستان که شامل دو دختر و سه پسر هستند. پنج دوستی که انتهای اسم چهارتاشون اسم یه رنگه و تسوکورو تنها کسیه که از این قاعده مستثناست. سال ها بعد و زمانی

- بیشتر
Amir Hossein Karimi Dana
۱۳۹۸/۰۷/۰۲

کتاب خوبی بود. ضمنا ترجمه خیلی خوبی داشت. حس گیجی و گنگی به من می داد.سوال های بی جواب که تا آخر داستان بی جواب موندن.ابهام ها و دودلی ها، ترس ها و فاصله ها، توهمات و رویاها، شکاف ها و

- بیشتر
Farzaneh Parsinejad
۱۳۹۹/۰۱/۰۵

کتابی جذاب بود، یکی از کارهای خوب هاروکی موراکامی! درونمایه ی داستان درباره ی احساس تنهایی و سرگشتگی انسان در دنیای امروز است و موراکامی مانند بسیاری دیگر از آثارش به بهترین شکل از موسیقی برای خلق فضا و در گیر

- بیشتر
Darling
۱۳۹۶/۱۲/۰۳

موراکامی در این رمان در حین ساده نویسی اثری بسیار جذاب خلق کرد "تسوکورو" شخصیت اصلی رمان در میان اطرافیان و دوستان رنگیش، حسِ آدمی بی رنگ ساده و درون گرا را داشت حسی که من کاملا درک میکنم موضوع رمان مرگ

- بیشتر
مامان زیبا
۱۳۹۸/۰۷/۱۵

داستان در مورد پسری که از گروه دبیرستانش طرد میشه و سالها بعد توسط دوست دخترش تحریک میشه که دنبال علت بگرده.. موراکامی در ضمن داستان نکات فلسفی رو هم وارد میکنه، داستان میشه گفت ساده اس، کلمات قلمبه سلمبه

- بیشتر
فرشید
۱۳۹۸/۰۲/۰۴

بدون شک کتابی هست که خوندنش از نخوندنش بهتره. اما ممکنه پایان باز کتاب عصبیتون کنه.

geneva
۱۳۹۵/۰۵/۰۳

با پیشنهاد مجله چوک نسخه چاپیشو خوندن البته قبل از اون کمی ترجمه های مختلفو سبک سنگین کردم ک زیاد فرقی نداشتند باهم ولی خب ترجمه خانوم زال زر بیشتر به دلم نشست. دوستش داشتم

نازبانو
۱۳۹۷/۰۴/۲۵

عااااالی ، ترجمه محشر ، عاشق داستانای ژاپنی ام خیلی جالب و جدیدن

موناپروا
۱۳۹۵/۱۱/۲۱

کتاب خیلی سنگین در عین حال دوست داشتنی بود کتاب رو در حدود یک ماه خوندمش و بعد از هر بار خوندن مدام تصویر سازی میکردم قلم نویسنده عالی بوده چه در شرح مناظر و وقایع چه در کنار هم چیدن زمان

- بیشتر
Mahshid.M
۱۴۰۳/۰۲/۰۴

بهترین ترجمه‌ی کتابه و از ترجمه‌ی نشر چشمه روان‌تره. واقعا نمیدونم چرا هرگز تجدید چاپ نشده. هیهات، هیهات

داشتن هدف‌های مشخص و از پیش تعیین‌شده، زندگی رو راحت‌‌تر می‌کنه.»
نازبانو
اگه بخواهید ورزشکار خوبی بشوید، باید یاد بگیرین چطور بازنده‌ی خوبی باشین
نازبانو
«تو می‌تونی خاطراتت رو پنهان کنی، ولی نمی‌تونی تاریخی رو که به اون‌ها شکل داده، پاک کنی.»
samira
حسادت زندانی نبود که به اجبارِ فرد دیگری به آن تبعید شود، بلکه مکانی بود که ورود و جا گرفتن در آن اختیاری و داوطلبانه بود؛ در را قفل می‌کنی و کلید آن را دور می‌اندازی. و روح کسی هم در این دنیا خبر ندارد که تو در آنجا محبوس شده‌ای. البته اگر دلش می‌خواست، می‌توانست فرار کند. زندان در حقیقت توی قلبش بود. ولی نمی‌توانست این تصمیم را بگیرد. دلش به سختیِ دیواری سنگی بود. اصل و جوهر حسادت همین بود.
نازبانو
مثل آدمی که در طوفان، ناامیدانه به تیرِ چراغ‌برقی بچسبد، به تکرارِ یکنواخت زندگی چسبیده بود.
hana
حسادت زندانی نبود که به اجبارِ فرد دیگری به آن تبعید شود، بلکه مکانی بود که ورود و جا گرفتن در آن اختیاری و داوطلبانه بود؛ در را قفل می‌کنی و کلید آن را دور می‌اندازی. و روح کسی هم در این دنیا خبر ندارد که تو در آنجا محبوس شده‌ای.
samira
مهم نیست چقدر صادقانه خودت را آشکار کرده باشی، هنوز هم چیزهایی هست که نتوانی بر زبان بیاوری.
آرزو
قبولی در امتحان ورودی و پذیرش در دانشگاه برای تسوکورو به این معنی بود که باید کمربندش را محکم می‌کرد و طوری درس می‌خواند که قبلاً هرگز نخوانده بود.
فرشید
«یک چیز دیگه هم طی کار توی شرکت‌ها یاد گرفتم، و اون این بود که اکثریت آدم‌های دنیا با اطاعت از دستورات دیگران مشکلی ندارند. درواقع، اون‌ها از اینکه کسی بهشون دستور بده و بگه چیکار کنند، خوش‌حال هم می‌شوند. ممکنه غُر بزنند، اما این احساس واقعی‌شون نیست. اون‌ها فقط از روی عادت گله می‌کنند و غُر می‌زنند. اگه ازشون بخواهی خودشون فکر کنند و تصمیم بگیرند و مسئول کارهایی که می‌کنند باشند، تبدیل به آدم‌هایی بی‌عرضه و بی‌لیاقت می‌شوند.
samira
«استعداد ممکنه زودگذر باشه و آدم‌های اندکی بتونند استعدادشون رو تا آخر عمر حفظ کنند، ولی استعداد امکان یک جهش روحی عظیم رو ایجاد می‌کنه. استعداد تقریباً موضوعی جهانیه و ربطی به فردیت نداره.»
samira
«تو زندگی چیزایی هست که اونقدر پیچیده‌اند که نمی‌شه به هیچ زبونی اونا رو توضیح داد.»
Farzaneh Parsinejad
کسانی که آزادی‌شون گرفته می‌شه، همیشه آخرش از یک کسی متنفر می‌شن. درسته؟ من می‌دونم دلم نمی‌خواد اون جوری زندگی کنم
نازبانو
آن‌ها دیگر حرفی نمی‌زدند. حالا دیگر کلام قاصر بود. مثل زوجی رقصنده که وسط رقص، یک پا بر زمین و یک پا در هوا دارند، به سادگی و در آرامش هم در آغوش گرفته بودند و اجازه داده بودند زمان بگذرد؛ زمانی که گذشته و حال را در برگرفته بود و حتی تکه‌ای از آینده را.
آرزو
در عمیق‌ترین نقطه‌ی وجودش فهمید هیچ قلبی، فقط به واسطه‌ی هماهنگی به قلب دیگر متصل نمی‌شود. در عوض آن‌ها عمیقاً به واسطه‌ی زخم‌های‌شان به هم پیوند خورده بودند.
✿⁠tanin
زندگی ما یک دفترچه‌ی نت موسیقی پیچیده است؛ پُر از انواع نوشته‌های رمزی، نُت‌های شانزده، سی‌ودوم و علامت‌های عجیب دیگر. غیرممکن است بتوانی همه‌ی این‌ها را به درستی به موسیقی برگردانی، حتی اگر بتوانی و بعد هم بتوانی همه‌ی صداها را درست پس‌وپیش کنی، هیچ تضمینی نیست که آدم‌ها آن‌ها را درست درک کنند یا از نظر معنی آن را بفهمند. حتی تضمینی نیست که آن‌ها را خوش‌حال کند.
Farzaneh Parsinejad
هیچ قلبی، فقط به واسطه‌ی هماهنگی به قلب دیگر متصل نمی‌شود. در عوض آن‌ها عمیقاً به واسطه‌ی زخم‌های‌شان به هم پیوند خورده بودند. درد به درد پیوند می‌خورد، آسیب‌به‌آسیب؛ تا صدای ضجه بلند نشود، سکوت معنا ندارد و تا خونی ریخته نشود، بخشش معنی پیدا نمی‌کند و رضایتی وجود ندارد اگر شکستی عمیق را تجربه نکنی. این چیزی است که ریشه در هماهنگی واقعی دارد.
Farzaneh Parsinejad
قلب انسان مانند پرنده شب بیدار است. بی‌صدا منتظر چیزی می‌‌ماند و زمانی که وقتش رسید، مستقیم به سمتش پرواز می‌کند.
Farzaneh Parsinejad
مهم نیست زندگی آدم‌ها تا چه اندازه آروم و هم‌رنگ جماعت به‌نظر برسه؛ همیشه یک زمانی در گذشته وجود داشته که آدم رو به بن‌بست رسونده. زمانی که کمی جاهلی کرده. به‌نظر من آدم‌ها به‌ چنین لحظاتی در زندگی‌شون نیاز دارند.
Farzaneh Parsinejad
حسادت _ آن‌طور که در خوابش فهمیده بود_ ناامیدانه‌‌ترین زندان در تمام دنیا بود. حسادت زندانی نبود که به اجبارِ فرد دیگری به آن تبعید شود، بلکه مکانی بود که ورود و جا گرفتن در آن اختیاری و داوطلبانه بود؛ در را قفل می‌کنی و کلید آن را دور می‌اندازی. و روح کسی هم در این دنیا خبر ندارد که تو در آنجا محبوس شده‌ای. البته اگر دلش می‌خواست، می‌توانست فرار کند. زندان در حقیقت توی قلبش بود. ولی نمی‌توانست این تصمیم را بگیرد. دلش به سختیِ دیواری سنگی بود.
Amir Hossein Karimi Dana
«دنیا به این راحتی زیرورو نمی‌شه، این مردم هستند که هر روز زیرورو می‌شوند؛
نازبانو

حجم

۲۷۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۹۸ صفحه

حجم

۲۷۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۹۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۵۰۰
۳۱,۸۵۰
۳۰%
تومان