کتاب آنچه تو میخواهی باشم
معرفی کتاب آنچه تو میخواهی باشم
کتاب آنچه تو میخواهی باشم نوشته میندی محیا با ترجمه سهیلا کولیوند منتشر شده است. این رمان، داستان معماگونه زندگی دختر نوجوانی را حکایت میکند که بهشکل اسفناکی در منطقهی مینهسوتا بهقتل میرسد. پساز کشف جسد دختر نوجوان در انباری متروکه، معلم موردعلاقهی او مظنون به قتل شناخته میشود.
درباره کتاب آنچه تو میخواهی باشم
خواننده ناخودآگاه غرق هیجان و حیرت میشود... گرچه روند داستان، یادآور رمان دختر گمشده است اما نویسنده با قدرت داستانسراییاش، شخصیتها را در مسیر مکاشفهای متفاوت و جذاب قرار میدهد. در این کتاب جنایت و روان انسان را با هم بررسی میکنید و دنیایی را میبینید که در آن شخصیتها نقش بازی میکنند، دروغ میگویند و در جایی که انتظار ش را ندارید رفتار عجیبی دارند.
خواندن کتاب آنچه تو میخواهی باشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب آنچه تو میخواهی باشم
من بچهٔ مینیاپولیس بودم. تمام مدت در کافیشاپهای بالای شهر میپلکیدم و درمورد تصویر روی جلدِ مجلهٔ ادبیِ دبیرستانم گفتگو میکردم و هر آخر هفته در دریای سیدیهای الکتریک فِتِس۶۴ غرق میشدم. در دانشگاه با ماری آشنا شدم و با او در تابستانِ پساز فارغالتحصیلیمان ازدواج کردم. ما خیلی کمسنوسال بودیم اما پدر و مادر ماری مسن بودند. او خیلی دیر بهدنیا آمده بود و پساز سالها ناباروری و رؤیاهای فراموششده، اتفاق هیجانانگیز دیرهنگامی برای آنها محسوب میشد. آنها هر امکاناتی را برای ماری فراهم کرده بودند، بهشدت دوستش داشتند و حامیاش بودند. او هم درعوضِ محبتشان میخواست دیدنِ ازدواج و سروسامانگرفتنش را به آنها هدیه بدهد. حساب بانکیام را خالی و آن انگشتر الماس را به دستش کردم و درحالیکه پدر و مادرش در ردیف اول لبخندِ شادی بهلب داشتند ما روی محراب کلیسای زادگاهش ایستادیم. این ازدواج باعث آرامش ما شد تا اینکه دقیقاً بهارِ پسازآن، پدرش دچار سکتهٔ قلبی شد و هنگام کاشتِ مزرعهٔ سویای خود از دنیا رفت.
پساز ازدواج، خانهای یکخوابه جلوی ایستگاه اتوبوس اجاره کردیم. من به کالج رفتم اما ماری در بانکی در پایین شهر مشغول به کار شد. پسازآن بود که نارسایی قلبیام با من همراه شد.
السا، مادر ماری، روزبهروز ضعیفتر میشد. ماری هم ماهی یک بار راهیِ خانهٔ مادرش میشد تا به او سر بزند و در کارهای مزرعه کمکش کند. آنجا همیشه مقداری کارِ کنسروکردن، تعمیرات ساختمانی و یا گرفتن وقت دکتر وجود داشت. من سعی میکردم سربهسرِ همسرِ کشاورزم بگذارم اما ماری روزبهروز کمتر و کمتر میخندید. پسازآن، هر آخر هفته به آنجا میرفت و ازآنجاکه برخی کلاسهای من شبانه بودند، در آن دوران، روزها میشد که او را نمیدیدم. زمانیکه فارغالتحصیل شدم و مجوز تدریسم را گرفتم، ماری سه روز در هفته را در پاینولی بهسر میبرد و ده ساعت روز را در شهر کار میکرد تا اوضاع را سروسامان دهد.
حجم
۳۲۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۳۲۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
نظرات کاربران
داستان عاشقانه و جنایی کلیشه ایی داشت چیز جدیدی نداشت که بخواد اونو از بقیه داستان های این ژانر متفاوت کنه داستان می تونست حالت معمایی بیشتری داشته باشه و نویسنده بهتر به تصویر بکشه و در کل داستان متوسطی
کتاب خوبی بود ولی تو دسته جنایی ها کتاب های خیلی بهتری هست ک میتونید ب بی نهایت اضافه کنید متاسفانه تعداد کتاب های جنایی کمه و ی تعداد خیلی بد ترجمه شدن و کششی ایجاد نمیکنن
۴۵. تفاوتی که با اکثر داستانهای جنایی داشت کم بودن تعداد شخصیتها و شخصیتپردازی کامل و با جزئیاتی بود که کتاب ارائه داده بود. نویسنده بسیار راحت و هماهنگ با چند شخصیت محدود داستان رو جلو میبره، معما مطرح میکنه و شما
داستان روایت دختر بازیگری هست که علاوه بر اینکه به این حرفه در مدرسه مشغوله، در زندگی واقعی هم نقابی بر صورتش کشیده و نقش های متفاوتی رو بازی میکنع. فرزندی خوب و حرف گوش کن برای والدین، دانش آموزی
اوایل کتاب کمی خسته کننده است اما بعد جذاب میشه .کمی مشکل ترجمه و تایپ داشت
کتاب جذابی هست ارزش خوندن داره یه جورایی چالش برانگیزه
عالی بود🐀
الان ساعت 03:10 شبه و همین الان تمومش کردم 🥲هعی کاش جور دیگهای تموم میشد؛ غم زیادی داشت با این حال دوستش داشتم. - دیگه هیچوقت نمیفهمن که ارزش زندگی به دوستهاییه که پیدا میکنن✨ راستی 15امین کتاب امسال
داستان کلیشهایه اما خوشخوان و پرتعلیق.
یه جنایی عاشقانه بود حاشیه زیاد داشت و من از اول قاتل رو حدس زدم ،هیجانی که دلم میخواد رو نداشت