کتاب نفرتاری
معرفی کتاب نفرتاری
کتاب نفرتاری، نوشتهی میشل موران داستانی تاریخی از زندگی ملکهی خورشید، شاهزاده نفرتاری، خواهرزادهی ملکه نفرتیتی و همسر رامسس کبیر، یکی از مشهورترین فرعونهای مصر است.
داستان کتاب نفرتاری را با ترجمهی سید حبیب گوهریراد و بهاره پاریاب بخوانید.
دربارهی کتاب نفرتاری
نفرتاری، ملکهی خورشید، خواهرزادهی ملکه نفرتیتی و همسر رامسس کبیر است. رامسس یکی از مشهورترین فرعونهای مصر است که دل به عشق نفرتاری میبازد. عشقی عمیق و جاودانه. رامسس در این عشق تا جایی پیش میرود که اشعاری که برای نفرتاری میسرود، در تمامی معابد و اهرام مصر باستان، از «لاکسور» تا «ابوسمبل» قابل مشاهده هستند. نفرتاری بیست سالی را در کنار رامسس کبیر گذراند. پس از مرگش او را در درهی ملکه به خاک سپردند. جایی که به یکی از زیباترین و باشکوهترین معابد مصر تبدیل شده است. میشل موران در کتاب نفرتاری، سرگذشت ملکهی خورشید را از کودکی تا بزرگسالی در قالب رمانی خواندنی و زیبا میگوید.
کتاب نفرتاری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب نفرتاری شما را به سفری سحرآمیز به دل مصر باستان میبرد؛ اگر از خواندن رمانهای تاریخی لذت میبرید، کتاب نفرتاری را بخوانید.
بخشی از کتاب نفرتاری
اتاق آکنده از بوی غلیظ دود بود و ملکه بر بالین پیلی خم شده و میگریست. در آن سوی اتاق که نور چراغ روغنی آن را روشن نمیکرد، فرعون تنها و در سایه ایستاده بود.
رامسس زیر لب زمزمه کرد: «پیلی...» و باز هم در حالی که گریه میکرد او را صدا کرد. اهمیتی نمیداد که برای یک شاهزاده شایسته نخواهد بود که دیگران گریهٔ او را ببینند. به سوی بستر خواهر دوید و دست او را گرفت. چشمهای دخترک بسته بود و دیگر سینهٔ کوچکش از سرما نمیلرزید. ملکهٔ مصر در کنار بالین او به تلخی میگریست.
- «رامسس، باید دستور بدهی ناقوسها را به صدا درآورند.»
رامسس به پدر نگاه کرد و احساس کرد فرعون مصر خود با مرگ دست و پنجه نرم کرده. فرعون ستی۹ با سر گفتهٔ او را تأیید کرد و گفت: «برو.»
رامسس هقهقکنان گفت: «اما من تلاش زیادی کردم!... من به آمون التماس کردم!»
ستی از آن سوی اتاق به سمت رامسس رفت، دستهای خود را دور شانههای پسرش حلقه کرد و گفت: «این را میدانم. حالا باید به آنها بگویی ناقوسها را به صدا درآورند، زیرا اکنون آنوبیس او را برده است.»
اما من میدانستم که رامسس هرگز تحمل تنهایی پیلی را نداشت، زیرا او مانند من از تاریکی میترسید و حتی صدای گریهٔ دیگران نیز او را میترساند. رامسس اندکی منتظر ماند، اما لحن پدرش تقریبا' آمرانه بود: «برو.»
رامسس به من نگاه کرد و من دانستم که باید او را همراهی کنم. در حیاط دربار کاهنهای پیر و فرتوت همانطور که زنگولهٔ برنزی را در دستان خود میفشرد گفت: «روزی آنوبیس به سراغ ما نیز خواهد آمد.» و گرمای نفسهایش در سرمای شب، مانند مه در هوا پخش شد.
رامسس فریاد زد: «اما نباید در شش سالگی به سراغ او میآمد... آن هم درست زمانی که من این همه به آمون التماس کرده بودم تا او را زنده نگه دارد!»
حجم
۳۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۷ صفحه
حجم
۳۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۷ صفحه
نظرات کاربران
اگه در جستجوی کتابی برای آشنایی با فرهنگ و رسوم مصر باستان و عقایدشون هستید، این کتاب میتونه براتون مفید باشه، اما اگه واقعا میخواهید درباره ملکه نفرتاری یا حتی فرعون رامسس اطلاعات کسب کنید، بهتره برید سراغ یک کتاب
رمان زیبایی بود و همچنین جذب کننده اما از یک جای کار سانسورهای بیش از حد باعث دلزدگی از داستان میشد.
میشه بزارین تو بی نهایت
کتاب خیلی خوبیه بخش های اولش اونقدر جذاب هست که تا آخرش بخونی
این کتاب یه رمان تاریخی فوق العاده بود ..من نسخه چاپی رو خوندم .عاشقانه ای در دل تاریخ مصر .👌
بدک نبود