کتاب بشنو آواز باد را
معرفی کتاب بشنو آواز باد را
کتاب بشنو آواز باد را نوشتهٔ هاروکی موراکامی و ترجمهٔ آراز بارسقیان است و نشر میلکان آن را منتشر کرده است. این داستان روایت نسلی خسته و سردرگم از زندگی ماشینی در ژاپن است.
درباره کتاب بشنو آواز باد را
هاروکی موراکامی (۱۹۴۹)، نویسندهٔ شناختهشدهٔ ژاپنی است. بشنو آواز باد را اولین رمانی است که موراکامی نوشته و به قول معروف «رمان اول» است.
برای موراکامی که نویسندهای است محبوب، دیگر خواندن رمان اولش خواندن کار یک نویسنده تازهکار نیست.
طیف خوانندگان موراکامی را تمامی گروههای سنی، از نوجوان ۱۶ساله تا میانسال پنجاهشصتساله، در بر میگیرد. موراکامی هنوز خود را یک کودک میداند: «هنوز از خودم میپرسم کی هستم؟ چهکار باید بکنم؟ هنوز بعضی وقتها احساس میکنم پسرکی بیش نیستم و احساس گمگشتگی میکنم.»
مجلهٔ «نیویورکر» از بشنو آواز باد را در کنار جنگل نروژی و کافکا در کرانه به عنوان سه اثر شاخص موراکامی یاد کرده است.
موراکامی در کتاب بشنو آواز باد را تنهایی و سردرگمی یک جوان و تلاشها و روابط مختلف او برای غلبه بر این احساسات را روایت میکند. او ۱۸ روز از زندگی این راوی جوان را تعریف میکند.
خواندن کتاب بشنو آواز باد را را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار موراکامی پیشنهاد میکنیم.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی، نویسندهٔ مشهور و پرفروش ژاپنی ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو، ژاپن به دنیا آمد. او برای رمانها و داستانهایش که به زبانهای بسیاری هم ترجمه شده و در سراسر دنیا خوانده میشوند، جوایز بسیاری مانند جایزهٔ جهانی فانتزی، جایزهٔ بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزهٔ فرانتس کافکا و جایزهٔ اورشلیم را از آن خود کرده است.
پدر و مادرش هر دو استادان ادبیات ژاپنی بودند و شاید همین مسئله هم یکی از دلایل علاقهمندی او به ادبیات بود. او در دوران کودکی، مثل کوبوآبه، تحت تاثیر فرهنگ غربی و ادبیات روسیه بود و با خواندن آثار فرانتس کافکا، گوستاو فلوبر، چارلز دیکنز، کورت وونهگات، فیودور داستایوفسکی، ریچارد براتیگان و جک کرواک روزهایش را میگذراند.
از هاروکی موراکامی تا به حال کتابهای بسیاری منتشر و به فارسی ترجمه شدهاند، جنگل نروژی، به آواز باد گوش بسپار، تعقیب گوسفند وحشی، IQ۸۴ و کافکا در ساحل از جمله کتابهای محبوب او در زبان فارسی است.
بخشی از کتاب بشنو آواز باد را
نویسندهای که توی کالج باهاش برخورد کرده بودم بهم گفت توی دنیا چیزی به نام عالی نوشتن و درجهیک نوشتن وجود ندارد. عالیترین چیز توی دنیا همان ناامیدی است. بالاخره منظورش را فهمیدم، ولی فهمیدنش بیشتر آرامشبخش بود. درست است، چیزی به نام سبک عالی نوشتن وجود ندارد، اما علیرغم این، فکر کردن به خودِ عملِ نوشتنِ چیزی همیشه توی وجودم ناامیدی میریخت. معلوم هم بود چرا؛ چون چیزهایی که بلد بودم بنویسم خیلی محدود بود؛ مثلاً اگر قرار بود دربارهی فیلها بنویسم، اصلاً نمیدانستم باید از چه کلماتی استفاده کنم. اینطوری بود دیگر. هشت سال درگیر همین بودم. هشت سال زمان زیادی است. بله، درست است که یادگیری مسائل اطرافتان حد و حدودی دارد، ولی هیچوقت به بدی وقتی نیست که بدانید دارید پیر میشوید. از روزی که وارد بیستسالگی شدم، تلاشم را کردم اینطوری زندگی کنم. همین طرز تفکر خیلیها را رنجاند، دیگران باهام دچار سوءتفاهم شدند، ناراحت شدند و خُب، خیلی هم ماجراهای جالبی برایم پیش آمد و حرفهای آنها مدام دور سرم میگشت و این من بودم که باید از روی پُل نوشتن رد و برای همیشه از آنها جدا میشدم. توی آن مدت، معمولاً دهان باز نمیکردم و به کسی هیچی نمیگفتم؛ از بیست تا سیسالگیام را اینطوری سر کردم.
حالا بهنظرم برایتان داستانی دارم که بخواهم تعریف کنم. البته این تنها راهحل مشکل نیست و وقتی داستان تمام شود، میبینید همه چیز عین روز اولش است. راستش نوشتن داستان برایم خوددرمانی نیست، فقط تلاشی ناامید است برای این کار. ولی تعریف داستانی صادقانه کار بسیار دشواری است. هرچه بیشتر سعی میکنم صادق باشم، کلامی که دنبالش هستم بیشتر در اعماق سیاهی فرومیرود و گم میشود. نمیخواهم برایتان بهانه بیاورم. خُب، این چیزی که الآن برایتان مینویسم حداکثر تلاشم است. حرف دیگری ندارم، اما همچنان بر این نظرم که شاید قبل از این بهتر بودم، شاید سالها و دههها پیش بهتر بود همهچیز، گمانم میتوانستی خودت را نجات دهی اینطوری. وقتی هم داستانت را گفتی، باور کن همان فیلی که برای خودش توی چمنزارها ولو است بهراحتی میتواند با همان کلمات داستانی بسیار زیباتر از داستان تو بگوید.
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
نظرات کاربران
. مادام که به آوازِ باد گوش بسپار را میخواندم، یک چیز ذهنم را درگیر کرده بود، اینکه اگر قبل از خواندنش کافکا در کرانه یا سوکورو تازاکیِ بیرنگ و سالهای زیارتش را نخوانده بودم، چطور ممکن بود بعد از تمام
این کتاب اولین اثر موراکامیه و بنظر من یکی از ضعیف ترین اثارش بود. من اصلا دوستش نداشتم و اولین باری بود که اون فضای خاص موراکامی رو در اثرش ندیدم..
دلنشین و کوتاه بود . از اولین کتابهایی بود که از هاروکی موراکامی خوندم . قلم خاصی که دارند باعث شده بود داستانی که در حدود هشت رو اتفاق افتاده بود هم جذاب و قابل تامل به نظر برسه و
ترجمه واقعن، واقعا خیلی بده، وقتی با ترجمه ی واقف مقایسش میکنم میبینم که این کتاب کلن یه چیز دیگه گفته. Great رو عالی ترجمه کرده، در حالی که توی متن معنی نمیداد و باید کامل ترجمه میکرد. خیلی اذیت
داستان خیلی واضحی نداشت. مشخصا جاهای زیادی از داستان گرفتار سانسور شده بود. ولی بطور کل ارزش خوندن رو داره. ترجمه روان و سلیس. به عنوان اولین کتابم از یک نویسنده شرق دور ۳ از ۵ نمره بهش میدم.
نمیدونم چرا دوستان چه در این ترجمه چه در ترجمه دیگه اش میگن کتاب پختگی کتابهای دیگه موراکامی رو نداره. به نظرم هیچ فرقی با کارهای دیگه اش نداره، حداقل با داستان کوتاههاش و اون فضا که فرقی نداره. طبیعیه
به اندازه بقیه آثارش ازش خوشم نیومد. به نظرم خوندنش وقت تلف کردن بود