دانلود و خرید کتاب فارم هال دیوید کسیدی ترجمه شاپور اعتماد
تصویر جلد کتاب فارم هال

کتاب فارم هال

نویسنده:دیوید کسیدی
انتشارات:نشر کرگدن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فارم هال

نمایش‌نامه فارم هال، پروژهٔ اتمی آلمان در جنگ جهانی دوم اولین کتاب از مجموعه علم بر صحنه نشر کرگدن، نوشته دیوید کسیدی است.

نمایش‌نامه علمی ژانری جدید در نمایش‌نامه‌نویسی است که در طول جنگ جهانی دوم دچار تحول شد.

با آنکه نگارش گفت‌وگوهایی دربارهٔ علم از آغاز پیدایش علم جدید باب بود، رواج و تثبیت پدیدهٔ نمایش‌نامه‌های علمی به برشت و گالیله‌های او بازمی‌گردد: گالیلهٔ قبل از جنگ و گالیلهٔ بعد از جنگ.

مجموعه علم بر صحنه به ترجمه نمایشنامه‌های علمی به فارسی پرداخته است که فارم هال یکی از آنها است. گسترهٔ شمول این مجموعه بسیار محدود است. این مجموعه از نظر زمانی برمی‌گردد به نمایش‌نامه‌های علمی بعد از جنگ جهانی دوم.

 درباره کتاب فارم هال

فارم هال خانه‌ای قدیمی که در آن یک پرفسور دانشگاه کمبریج به اتفاق همسرش زندگی می‌کرد. در نیمهٔ قرن هجدهم به‌عنوان عمارتی اربابی ساخته شد و در جنگ جهانی دوم به تصرف دستگاه ضد اطلاعات بریتانیا درآمد. ام.آی.سیکس از آن به‌عنوان خانهٔ امن برای بازجویی اسرای جنگی استفاده می‌کرد. در اوایل تابستان ۱۹۴۵ تیمی اطلاعاتی در آنجا مستقر شد که اسم رمز مأموریتش «اپسیلون» بود. «عملیات اپسیلون» اساساً متشکل بود از دو کار: ضبط و ترجمه. از این‌رو، در تمام اتاق‌ها و از جمله اتاق نشیمن میکروفون نصب شد. مأموریت کاملاً سرّی بود و مربوط می‌شد به برنامهٔ هسته‌ای آلمان در جنگ جهانی دوم.

اواخر جنگ جهانی دوم، گُدسمیتِ فیزیک‌دان از سوی رئیس پروژهٔ منهتن مأمور شد در پناه پیشروی متفقینْ دانشمندان هسته‌ای آلمان را بازداشت و بازجویی و دستگاه‌ها و وسایل آزمایشگاهی‌شان را تصرف کند. در این مأموریت که آلسوس (لفظ یونانی معادل گرووز نام رئیس پروژهٔ منهتن) خوانده می‌شد به‌سرعت به این نتیجه رسیدند که آلمان بمب هسته‌ای ندارد. گرووز در انتظار شواهد بیشتر ماند، ولی به کار پروژهٔ منهتن سرعت بخشید.

از اوایل سال ۱۹۴۵ معلوم بود که امریکایی‌ها نمی‌خواهند دست روس‌ها و فرانسوی‌ها به دانشمندان آلمانی و پروژهٔ هسته‌ای‌شان برسد. دانشمندان همه بازداشت شدند و به اردوگاه اسرای جنگی بلژیک انتقال یافتند. گدسمیت ده نفر را از میان آنان انتخاب کرد - از جمله ورنر هایزنبرگ - تا در فرصت مغتنم به فارم هال گسیل شوند. با آماده شدن فارم هال، او همهٔ آنها را به دست سرگرد ریتنر سپرد تا عملیات اپسیلون را آغاز کند: اسکان دانشمندان هسته‌ای آلمان در فارم هال و ضبط و ترجمه و مخابرهٔ مخفیانهٔ حرف‌های آنان.

این دانشمندان سوم ژوئیهٔ ۱۹۴۵ به فرودگاه نظامی تمپسفورد واقع در کمبریج رسیدند - دو هفته پیش از آزمایش بمب اتم و حدود یک ماه پیش از استفاده از آن در ژاپن - و تا سوم ژانویهٔ ۱۹۴۶ در فارم هال در حصر ماندند.

دیوید کسیدی که پیش‌تر به‌عنوان مورخ علم از چشم‌انداز تاریخی به کپنهاگ پرداخته بود در فارم هال دو گفتمان تاریخ و نمایش در یکدیگر ادغام کرده و به روایت این واقعه علمی-تاریخی پرداخته است.

خواندن کتاب فارم هال را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به داستان‌های مستند علمی و تاریخی از خواندن این نمایشنامه لذت خواهند برد.

جملاتی از کتاب فارم هال

صحنهٔ ۱

اتاق دفتر. گُدسمیت حضور دارد. هایزنبرگ وارد می‌شود.

گدسمیت: سلام هایزنبرگ، خیلی خوش آمدی. می‌بینی باز به همدیگر رسیدیم. (با یکدیگر دست می‌دهند.)

هایزنبرگ: گدسمیت، همکار هلندی محبوب من.

گدسمیت: همکار هلندی-امریکایی.

هایزنبرگ: بله، البته.

گدسمیت: خوب، زمان زیادی گذشته است.

هایزنبرگ: و اتفاق‌های زیادی افتاده است.

گدسمیت: آخرین بار که همدیگر را دیدیم یادتان هست؟

هایزنبرگ: تابستان ۱۹۳۹. درست پیش از شروع جنگ در اروپا.

گدسمیت: موقع سخنرانی‌هایتان در میشیگان پیش ما ماندید.

هایزنبرگ: ساعت‌ها تا نیمه‌شب دربارهٔ کپنهاگ و مکانیک کوانتومی و نیلز بور گپ می‌زدیم ... یادش به خیر - چه روزگاری بود.

گدسمیت: و یادتان هست چقدر همه سعی می‌کردند شما را قانع کنند در امریکا بمانید و با هم دربارهٔ شکافت هسته‌ای تحقیق کنیم؟

هایزنبرگ: بله.

گدسمیت: حالا چه؟ دلتان نمی‌خواهد به امریکا بیایید و با ما کار کنید؟

هایزنبرگ: نه، نمی‌خواهم از آلمان بروم - آلمان به من نیاز دارد.

گدسمیت: آن وقت هم درست همین حرف را می‌زدید.

هایزنبرگ: حالا بیشتر، آلمان غرق در ویرانی است. بمباران‌ها همه چیز را منهدم کرده‌اند. اقتصاد فروپاشیده است، و انستیتوی من به من نیاز دارد. خانوادهٔ من به من نیاز دارد. همه‌شان جمع شده‌اند در یک کلبه در کوهستان بدون ذره‌ای غذا.

گدسمیت: ولی خانوادهٔ من هم به شما نیاز داشت!

هایزنبرگ: منظورت -

گدسمیت: پدر مادرم.

هایزنبرگ: چطورند؟

گدسمیت: خبر نداری؟

هایزنبرگ: دِرک کوستر۸ از لاهه۹ با نامه به من خبر داد پدر مادرت بازداشت شده‌اند.

گدسمیت: (عصبانی) و حتماً تنها کاری هم که از دست تو ساخته بود این بود که نامه‌ای مبهم به کوستر بنویسی که من در اَن آربور۱۰ چقدر میزبان خوبی بوده‌ام، و چقدر انتظار داری برای پدر و مادرم هیچ «مشکلی» پیش نیاید.

هایزنبرگ: کاری که از دستم برمی‌آمد کردم.

گدسمیت: (داد می‌زند) ولی یک ماه طول کشید تا همین نامهٔ کذایی را هم بفرستی. پدر و مادر یهودی مرا دیگر به آشویتس فرستاده بودند!

هایزنبرگ: چه! نمی‌دانستم به این سرعت اتفاق می‌افتد.

گدسمیت: اما خوب می‌دانستی معنای آن چیست.

هایزنبرگ: در طول جنگ انواع و اقسام شایعات به گوشمان می‌رسید.

گدسمیت: باز دارید مبهم حرف می‌زنید!

هایزنبرگ: درس‌هایی را که آدم برای بقا یاد می‌گیرد سخت فراموش می‌کند.

گدسمیت: پس چرا به نامه زودتر پاسخ ندادید.

هایزنبرگ: پاسخ دادم - به‌محض اینکه توانستم. من فکر می‌کردم پدر و مادرت هنوز در لاهه‌اند. در نتیجه فکر می‌کردم کوستر بتواند از نامهٔ من برای آزاد کردن آنها استفاده بکند. اما ظاهراً خیلی دیر بود.

گدسمیت: کاملاً، خیلی دیر بود! پدرم و مادر کورم را یک ماه بعد در آشویتس کشتند. روز تولد پدرم بود؛ هفتادسالگی‌اش.

هایزنبرگ: نگو، نه!

گدسمیت: (داد می‌زند) تو در پروژهٔ شکافت هسته‌ای آلمان دانشمند اصلی بودی! قدرت داشتی! ارتباط‌هایی وسیع با مقامات بالا داشتی!


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۱۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۳۱۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان