دانلود و خرید کتاب بارانداز غربی برنار ـ ماری کولتس ترجمه زیبا خادم‌حقیقت
تصویر جلد کتاب بارانداز غربی

کتاب بارانداز غربی

معرفی کتاب بارانداز غربی

«بارانداز غربی» نوشته ( ۱۹۸۹-۱۹۴۸)، نمایشنامه‌نویس فرانسوی است. در تمام نمایشنامه‌های او داستان مرد جوانی حکایت می‌شود که به مصاف مرگ می‌رود؛ در بارانداز غربی این مسئله کاملاً مشخص است چرا که پایان داستان، همین مرگِ «پیشکشی» ، به قول کلتس، از جانب دوست سیاه‌پوست به جوان قهرمان داستان است. در بخشی از این نمایشنامه می‌خوانیم: سِسیل: اینم همونه؛ همیشۀ خدا درست موقعی که یه کاری برای انجام دادن هست، یا داره خوابت می‌بره یا اصلاً خواب خوابی، همیشۀ خدا هر وقت دیدمت، همیشه چشم‌هات بسته‌س، انقدر که حتی رنگ چشم‌هات یادم رفته، انقدر که وقتی می‌بینمت، واقعاً از خودم می‌پرسم یعنی اینی که دارم سعی می‌کنم باهاش حرف بزنم و حالام خودت رو ول کردی تا عین یه کرم مُرده تو یه چاله غرق بشی، اونم درست موقعی که داری می‌ذاری سهم ما از کیکه‌خودش رو خشک کنه و بزنه به چاک، بدون ابراز هیچ‌گونه تشکرات لازم و کافی که قاعدتاً حق و حقوقش مال ماست چون تو بودی که از آب کشیدیش بیرون. شارل: من از آب نکشیدمش بیرون. سِسیل: چرا تو کشیدیش، تو کشیدیش، خودم همه‌چیزو از پنجره دیدم، اون باید بهای کله‌پا‌شدن تو این سوراخ رو بپردازه کارلوس، باید بهاش رو بپردازه. شارل: من نمی‌خوام کارلوس صدام کنی. سِسیل: اسمت همینه. شارل: اسم من شارله. سِسیل: نه در برابر خدا، نه در برابر خدا و نه در برابر من. شارل: تو نمی‌ذاری فکر کنم. سِسیل: فکر کردن بسه، جواب من رو بده. شارل: آدم یا حرف می‌زنه یا فکر می‌کنه، نمی‌شه هر دو کار رو با هم انجام داد. سِسیل: برای کی داری فکر می‌کنی، برای خودت یا برای همۀ ماها؟ شارل: دارم کلی فکر می‌کنم. سِسیل: ما برای فکر کردن هم زیادی بدبختیم و هم زیادی بی‌پول.
Amir_13_Doulabi
۱۳۹۶/۱۰/۰۴

بارانداز غربی تصویری بی نهایت ملموس از دنیایی که در آن زندگی می کنیم به نمایش می گذارد. دو فرد که به طبقه ی مرفه جامعه تعلق دارند در یک انبار متروکه در یک محله ی دور افتاده با گروهی مهاجر

- بیشتر
maryam
۱۳۹۸/۰۹/۰۲

کد تخفیف ۵۰ درصدی SB98W1RNCZWZZJ فقط تا سه روز میشه ازش استفاده کرد

msadeq
۱۳۹۷/۰۹/۳۰

جالب به نظر میاد

بیات
۱۳۹۸/۰۹/۰۲

به نظرتون بخرم اینو بچه ها؟

من نه سن‌و‌سالش رو دارم نه حوصله‌اش رو که بخوام یه شخصیت جدید برای خودم دست‌و‌پا کنم.
1976
وقتی بچه بودم، همیشه شپش تو سرم بود، زیر بغلم، زیر ریزترین موهام یه لشگر شپش سیاه مستقر بودن. مادر پیرم نفت‌مالیم می‌کرد اما، همین‌که خیال می‌کردیم گذاشتن رفتن، نوک پا برمی‌گشتن، و دوباره خارش من شروع می‌شد. واسه همین زیر ناخن‌هام رو با برس می‌شست؛ می‌گفت: حتماً یه دونه اون زیرها خودش رو قایم کرده؛ وادارم می‌کرد جوشوندۀ طاووسی و جوشوندۀ زِبرینه بخورم تا خونی که تخم شپش‌ها رو اینور و اونور می‌برد بشوره و پاک کنه؛ اما همیشه یه دونه‌شون بود که موفق می‌شد خودش رو قایم کنه، و ما هم هیچ‌وقت نتونستیم بفهمیم کجا. در مقابل آخرین شپش، هیچ کاری نمی‌شه کرد، باید ولش کرد. (می‌خندد.) راستش راحت‌تره آدم به شپش‌عادت کنه تا بخواد از شرش خلاص بشه.
1976

حجم

۹۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۹۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۵۰,۴۰۰
۳۰%
تومان