دانلود و خرید کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی دیوید گاگینز ترجمه میلاد بشیری
تصویر جلد کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی

کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی

معرفی کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی

معرفی کتاب نمی‌توانی به من آسیب بزنی

دیوید گاگینز به‌عنوان آماده‌ترین مرد (واقعی) ایالات متحده آمریکا شناخته می‌شود و در کتاب نمی‌توانی به من آسیب بزنی، بر ذهنت چیره شو و ناممکن را ممکن کن داستان جالب زندگی خود را به تصویر می‌کشد. میلاد بشیری این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است.


خلاصه کتاب نمی‌توانی به من آسیب بزنی

گاگینز داستان را با شرح روزهای تلخ کودکی خود آغاز می‌کند. پسری سیاه‌پوست که شدیدترین شکنجه‌های روحی و جسمی را از سوی پدر خود متحمل شده است. فقر و افسردگی طی سال‌های طولانی همچون ماسه روان دیوید گاگینز را به پایین کشیده است. خوشبختانه داستان با ادامه رنج‌های این پسر سیاه‌پوست ادامه نمی‌یابد؛ نقطه عطف ماجرا رقم می‌خورد و دیوید تصمیم می‌گیرد یک بازنده نباشد. او می‌کوشد تا از تمام توانایی و استعداد خود بهره بگیرد و موفق شود. در حال حاضر دیوید گاگینز به‌عنوان نماد نیروهای مسلح ایالات متحده و یکی از ورزشکاران برتر استقامت در جهان شناخته می‌شود. دیوید گاگینز تنها شخصی است که تاکنون توانسته آموزش‌های تخصصی نیروی دریایی، رنجر ارتش و کنترل‌کننده هوایی تاکتیکی نیروی هوایی ایالات متحده را به پایان برساند.

او سعی دارد در این کتاب خواننده را متقاعد سازد تا از بیش‌ترین ظرفیت ذهن و جسم خود استفاده کند. در واقع با کمک گام‌های مطرح شده در این کتاب می‌توان موانع را کنار زد و به استقبال موفقیت، افتخار و آرامش شتافت. بدون شک لحن صادقانه و همراه با صمیمیت این کتاب تاثیر بسزایی در جلب مخاطب دارد.

خواندن کتاب نمی‌توانی به من آسیب بزنی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

مطالعه این کتاب را به همه کسانی که از توانایی و استعداد خود بی‌خبر هستند و خود را قربانی شرایط می‌دانند پیشنهاد می‌کنیم.

جملاتی از کتاب

وقتی در را باز کردم صدای دزدگیر بلند شد و من شوکه شدم! خشکم زده بود. به دیوار تکیه دادم و به صدای قدم‌هایش گوش دادم. صدای تق‌تق پله‌ها می‌آمد و می‌دانستم کارم تمام است. از پله‌ها پایین آمد، با لباس حوله‌ای، قهوه و هفت‌تیربه‌دست از غذاخوری به مهمان‌خانه آمد و تفنگش را به جلو نشانه گرفت. لوله تفنگ را می‌دیدم که آرام از گوشه اتاق بیرون می‌آمد. همین که از گوشه اتاق بیرون آمد مرا دید که شش متر آن‌طرف‌تر ایستاده بودم؛ اما تفنگش را پایین نیاورد. درست وسط دو چشمم را نشانه گرفت. صاف به او خیره شدم، با چهره‌ای رنگ‌پریده. پاهایم به کف زمین چسبیده بود. کس دیگری در خانه نبود. بخشی از من از او انتظار داشت که ماشه را بکشد. در آن زمان، دیگر اهمیت نمی‌دادم که زنده بمانم یا بمیرم. یک پسر هشت‌ساله خسته و ساده بودم که دیگر از ترس از پدرم خسته شده و از اسکیت‌لند بی‌زار بودم. بعداز یکی‌دو دقیقه تفنگش را پایین آورد و به طبقه بالا برگشت.

برای مطالعه‌ی جمله‌های بیشتری از کتاب، بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید.

9finger
۱۴۰۱/۰۲/۲۵

متاسفانه یه عده بدون خوندن کتاب خودیاری یا زحمت عمل به توصیه هاش میان و میگن که کتاب جزو کتابای زرده و ارزش خوندن نداره ببینید دوستان شما وقتی میخواین یه کتاب رو شروع کنین اول از همه باید هدفتون

- بیشتر
shahabclick
۱۳۹۸/۰۷/۲۷

این کتاب هفته های متوالی جزو پرفروش های آمازون و .. بوده . دیوید گاگینز فوق العاده اس

Mahdi 72
۱۴۰۰/۰۶/۰۱

جمله کلیدی این کتاب زندگی یک بازی است و اگر بتوانی صدای درون را کنترل کنی؛ زندگی ات را کنترل خواهی کرد. تو این کتاب این مفهوم به طور زیبایی شرح داده شده است.

Saman
۱۳۹۹/۰۶/۲۶

من این کتاب نسخه چاپیش رو دارم و دو یا سه بار خوندم این کتاب رو، بیشتر میتونم بگم به عنوان یه زندگی نامه میشه بهش نگاه کرد تا اینکه خیلی زیاد چیزی ازش یادبگیرید ولی در کل روی من

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۱۱

کودکی نویسنده کتاب، دیوید گاگینز، با فقر و تعصب و آزار جسمی همراه بود. در این کتاب، گاگینز سفر شخصی خود را از افسردگی و نفرت از خود به موفقیت نشان می‌دهد. او تکنیک‌هایی را معرفی می‌کند که خودش برای غلبه بر افکار

- بیشتر
unicorn
۱۳۹۸/۰۹/۱۴

از وقتی هر وبلاگ نویسی شده روانشناس یا امثالهم همه نشستن رو منبر و دستور صادر میکنن: حالا بدو،حالا قوی باش،حالا کم نیار،حالا جون بکن! یکی باید باشه که اهداف آدما از زندگی ر و ببره زیر سوال و هدف و

- بیشتر
mahdokht
۱۳۹۹/۰۹/۲۹

کتاب فوق العاده بود...از خوندنش کیف کردم وواقعا دلم میخواست همون موقع بلندشم وبرای هدفام بجنگم...

پوریا
۱۳۹۸/۰۸/۰۴

کتاب بسیار خوبیه

نــے‌آیش🐋
۱۴۰۲/۱۱/۰۲

.. "هیچ شوق و انگیزه‌ای در زندگی من نبود! اما خوب می‌دانستم اگر به زانو زدن دربرابرِ ترس‌ها و احساسِ بی‌کفایتی‌ام ادامه دهم، درواقع به آن‌ها اجازه‌ داده‌ام آینده‌ام را به من دیکته کنند. تنها گزینه‌ی پیشِ رویم این بود

- بیشتر
melika
۱۴۰۱/۱۲/۱۹

یکی از واقعی ترین کتاب هایی هست که خوندم . دور از کلیشه و جذاب

وقتی خسته شدید، دست از کار نکشید. هروقت کارتان تمام شد، دست از کار بکشید
tomorrow
بدترین دشمنم خودم بودم!
sedaghat
«همهٔ این‌ها تقصیر خودته. می‌دونم همه‌چی به‌هم ریخته. می‌دونم چه سختیایی رو تحمل کردی. من همراهت بودم احمق! کریسمس لعنتی مبارک. هیچکی برای نجاتت نمی‌آد. نه مادرت و نه حتی ویلموث. هیچکی! همه‌چی به خودت بستگی داره.»
tomorrow
آن احساس منفی همان انگیزهٔ درونی برای تغییر است
امیربهـراد
انگیزه تقریباً هیچ‌کس را تغییر نمی‌دهد. جبران قرعهٔ بدِ تقدیرِ من فقط و فقط بر دوش خودم بود.
E.s. g
«اگر بشود چه؟» یک «برو گم شو» ی عالی به تمام کسانی است که به عظمت شما شک کرده یا سر راه‌تان ایستاده‌اند.
.
که تنها مانعی که سر راه شما وجود دارد خودتان هستید!
tomorrow
بدانید چرا می‌جنگید تا بتوانید در نبرد بمانید!
mhs
اعتمادبه‌نفسی که برای به‌دست‌آوردنش نقشه کشیده بودم از خانواده‌ای عالی یا استعدادی خدادادی به دست نیامده بود؛ بلکه از مسئولیت‌پذیریِ شخصی ناشی شده بود و این چیزی بود که برای من احترام به خود به همراه داشت و احترام‌گذاشتن به خود، همواره راه پیشِ‌رو را روشن می‌کند.
E.s. g
من از زیبایی بی‌رحمانهٔ تماشای روح یک مرد که تخریب می‌شد اما دوباره برمی‌خاست تا بر تمام موانع راهش غلبه کند نیرو می‌گرفتم.
Raymond
باید وقتی بدترین احساس را دارید بهترین چهره‌تان را به نمایش بگذارید
Raymond
از گذشته‌ای فرار می‌کردم که دیگر من را تعریف نمی‌کرد و به‌سمت آینده‌ای می‌رفتم که هنوز چیز زیادی از آن نمی‌دانستم. تنها چیزی که می‌دانستم این بود که قرار بود سختی بکشم و البته هدف داشتم. و این‌که من آماده بودم.
Saryn03
«درد رو تحمل کن، وگرنه فقط خودت نیستی که شکست‌خورده می‌شی؛ کل خونواده‌ت هم شکست‌خورده می‌شن.»
ابری
به‌جای مطالعهٔ زندگی، باید آن‌را تجربه کرد.
امیربهـراد
اما صدای بیرونی نیست که شما را از پا درمی‌آورد. آن‌چه به خود می‌گویید اهمیت دارد. مهم‌ترین گفت‌وگوهایی که در زندگی تجربه می‌کنید گفت‌وگوهایی هستند که با خودتان دارید. شما با آن‌ها بیدار می‌شوید، با آن‌ها راه می‌روید، با آن‌ها به خواب می‌روید، و درنهایت براساس آن‌ها عمل می‌کنید؛ فارغ از این‌که بد باشند یا خوب.
مامان نقّاش
کریسمس لعنتی مبارک. هیچکی برای نجاتت نمی‌آد
K;
من هرگز به لبخندی اعتماد و اخمی را قضاوت نمی‌کنم
hadi
«مامان، زندگیِ من از زمانی‌که متولد شدم تا الان شبیه یه کابوس بوده. کابوسی که بدتر می‌شه. هرچی بیش‌تر سعی می‌کنم سخت‌تر می‌شه.»
کیارش
فرقی نمی‌کند چه کسی باشید، زندگی به شما هم‌چنین فرصت‌هایی می‌دهد تا ثابت کنید خاص هستید. ازمیانِ همهٔ اقشار کسی پیدا می‌شود که از این لحظات لذت می‌برد و وقتی چنین کسی را می‌بینم فوراً تشخیصش می‌دهم؛ چراکه اغلبْ آن عوضی‌ای است که تک‌وتنها پیش می‌رود؛ کارمندی است که نیمه‌شب‌ها هنوز در دفتر است، درحالی‌که بقیه در بار هستند؛ کله‌خرابی است که بعداز عملیاتی ۴۸ ساعته هم مستقیم به باشگاه می‌رود و تمرین می‌کند؛ آتش‌نشانی جنگلی است که به‌جای خوابیدن بعداز ۲۴ ساعت نبرد با آتش، بازهم اره‌برقیِ خود را تیز می‌کند.
مامان نقّاش
پس به‌دنبال درد رفتم و عاشق رنج شدم
hadi

حجم

۹۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

حجم

۹۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان