دانلود و خرید کتاب تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی ساسان ناطق
تصویر جلد کتاب تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی

کتاب تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی

نویسنده:ساسان ناطق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی

کتاب تشنگان قله‌های برفگیر نوشته ساسان ناطق خاطرات بخشعلی ثابتی سرهنگ بازنشسته را روایت می‌کند.

 درباره کتاب تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی

بخشعلی ثابتی در این کتاب راوی کاروان راهیان نور است. او در این اردوها از مقاومت مردانی می‌گوید که تابلو کوچه‌ها و خیابان‌های این کشور هنوز به نام آن‌هاست؛ به نام مردانی که قطعاً اسمشان را شنیده، یا عکسشان را در کتاب‌ها و مجله‌ها دیده‌اید. اثر تشنگان قله‌های برفگیر در پاسخ به سؤال آن دانشجو نوشته شد تا حماسه مقاومت مردم این سرزمین تا ابد در ذهن‌ها باقی بماند.

ساسان ناطق عقیده دارد این اثر از آن نظر متفاوت است که تصویرگر رزمندگان متفاوتی از نقاط مختلف ایران است.

 خواندن کتاب تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به کتاب‌های خاطرات و سرگذشت‌نامه را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی

 از آسمان آتش می‌بارید. خسته از پیاده‌روی روزانه، پوتینم را از پایم در آوردم و برای در امان‌ماندن از هُرم داغ آفتاب، به چادر پناه بردم. چشمانم تازه گرم شده بود که ناگهان یکی از نیروهای دسته داد زد: «عقرب، عقرب!»

مدت زیادی از عملیات خیبر و شیمیایی شدنم نمی‌گذشت. کم‌کم چشمانم از سوزش افتاده، از سرفه‌هایم کم شده بود. همراه نیروهای تیپ ۳۳ المهدی در سی‌وپنج کیلومتری بین اهواز و خرمشهر بودم که دو گروهان از نیروهای بسیجی دهدشت به فرماندهی محمدباقر خواجوی و شکرالله واهبی‌زاده به منطقه آمدند. آن دو از پاسداران دهدشت بودند و همدیگر را می‌شناختیم. خواجوی تا مرا دید، خواست به گروهان عاشقان شهادت بروم و فرمانده دسته یکی از گروهان‌های او شوم. دو گردان از نیروهای تیپ برای طی دوره آموزشی به اصفهان و شیراز رفتند، ولی ما چادر زدیم و همراه دسته و گروهان، برای آمادگی بدنی بیشتر، از کوه و تپه بالا و پایین رفتیم و دویدیم.

آن‌روز در گرمای ظهر تیر ۱۳۶۳، با شنیدن داد و فریاد بچه‌های دسته خیال کردم می‌خواهند سربه‌سرم بگذارند، اما حسین عزیزی گفت: «برادر بخشعلی، یه عقرب زرد روی بازوی چپتون راه می‌ره!»



مانا
۱۳۹۹/۰۲/۲۱

ساسان‌ناطق خیلی خوب می نویسه. کاراشو دنبال می کنم. هر کاری که نوشته نثر روانی داره و تصویری هست. زود ارتباط برقرار می کنید با آثارش

کاربر 2001022
۱۳۹۹/۰۳/۲۷

سلام.بسیار عالی ولی واقعا درد داره دیدن مدیرانی که ناخدای این کشتی شدند

پی دبلیو؛ خاطرات شمس‌الله شمسینی غیاثوند
شهاب احمدپور
تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوری
محمد بلوری
با چشم‌هایم جنگیدم؛ خاطرات دیدبان و دیده‌ور هرمزگانی جانباز شهید مراد هنرمند
زهرا اسپید
هم مرز با آتش
حمید قبادی
وری وقت جنگه؛ خاطرات شفاهی اکبر کمالی
سیدقاسم یاحسینی
روزهای سویدانی
احمد راسخی لنگرودی
بچه‌های کوهستان (خاطرات سیدرضا موسوی)
احمد دهقان
چه کسی قشقره‌ها را می‌کشد؟
حجت شاه‌محمدی
نتایج تشکیک وجود در انسان شناسی (تاجیکی)
باباجان محمدرضایف
یکی از این روزها به بلوغ رسیدم
محمود نجیمی
هفت روز آخر
محمدرضا بایرامی
اروند ما را با خود می برد
ساسان ناطق
چشمان خاکی
زینب سادات سیداحمدی
روطه؛ جبهه‌ای به عرض ۱۰ متر
احمد رضا طاووسی
بازمانده: خاطرات نورمحمد کلبادی‌نژاد
سید ولی هاشمی
حاج عمران؛ خاطرات اولین فرمانده لشکر ۲۵ کربلا سردار حاج عبدالعلی عمرانی
سیدولی هاشمی
سایه تاک؛ خاطرات سروان پیاده‌ی چترباز
راحله صبوری
نمودار
نادیا هیگینز

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

قیمت:
۱۱۸,۰۰۰
۵۹,۰۰۰
۵۰%
تومان